رمان‌های زویا پیرزاد «چراغ ها را من خاموش می‌کنم» برای چهل و سومین بار و «عادت می‌کنیم» برای بیست و ششمین بار از سوی نشر مرکز تجدید چاپ شدند.

به گزارش خبرآنلاین، رمان تحسین شده «چراغ ها را من خاموش می کنم» اولین رمان بلند زویا پیرزاد، برای اولین بار در سال 1380 به چاپ ‌رسید. داستان این رمان که با نثر ساده و روانی نوشته شده‌، در شهر آبادانِ دهه‌ چهل خورشیدی می‌گذرد. این رمان بعد از انتشار علاوه بر اقبال عمومی با اقبال منتقدان و اهالی ادبیات هم روبرو می‌شود و می‌تواند تنها کتاب داستانی باشد که تمامی جوایز نخست سال 80 تمامی گروه‌ها و طیف‌های ادبی (پکا، بنیاد گلشیری، یلدا، منتقدان و نویسندگان مطبوعات) و حتی جایزه کتاب سال رمان و داستان را از آنِ نویسنده و ناشرش کند. این رمان تا کنون 43 بار تجدید چاپ شده است که در نوع خود یک رکورد به شمار می‌آید.

داستان این رمان، روایت خانواده ای ارمنی است که پیش از انقلاب در آبادان زندگی می کردند. نام زن کلاریس آیوازیان است و به همراه همسرش- که یکی از مهندسین شرکت نفت است - و دخترهای دو قلو و پسرش آرمن زندگی می کند. او در میانسالی قرار دارد و زندگی اش روال عادی خود را طی می کند و تمامی وظایفی را که یک زن خانه دار خوب می بایست انجام دهد، انجام می دهد اما با آمدن خانواده ارمنی دیگری به یکی از خانه های سازمانی روبرو و حضور افراد این خانواده کما بیش عجیب در میان آیوازیان ها زندگی کلاریس دچار تغییر و تحولی می شود و پیرو آن دیگر افراد خانواده از جمله فرزندان و همسر و مادر و خواهر مجرد وی نیز درگیر این اتفاقات هرچند ساده اما مهم می شوند...

 

چیزی که کتاب در لا به لای صفحات خود قصد نمایاندن آن را دارد همان بحران میانسالی است زنی خانه دار و معقول، از دید اجتماع تایید شده، مادری دلسوز و مهربان، همسری وفادار و ساده ناگهان در اوج آرامش ظاهری در می یابد بسیاری از خواسته های درونی و امیال ساده روح خویش را در طی تمامی این سالها نادیده گرفته است، درست زمانی که بچه های کوچکتر او به مدرسه رفته اند و مشغول درس خواندن هستند و پسر نوجوان وی مانند تمامی همسالان خویش این سنین را پشت سر می گذارد و همسر او مانند دیگر مردان خوب تمامی اوقاتش را برای درآمد زایی صرف می کند، کلاریس با زنی مواجه می شود که در این سال ها او نبوده است بلکه ظاهری کاملا متفاوت با کلاریس واقعی درون او داشته است در این میان حضور مرد مجرد همسایه و تضاد رفتاری و شخصیتی او با همسر کلاریس نقش به سزایی در به وجود آوردن این بحران دارد.
به طور مثال زن پس از سالها در می یابد که نیاز مبرمی به حرف زدن و بیان احساسات و خواسته های خویش و همچنین نیاز مبرمی به یک شنونده که همگام با این دریای متلاطم پاروبزند. ناگهان تمامی زنانگی خفته بیدار می شود و احساسها جایگزین منطقهای خشک و بی روح می شود، میل آراستن خویش جایگزین پیش بند آشپزخانه می شود و همراهی فرزندان ته سرویس مدرسه جای خود را به تنها نشستن در خانه می دهد. زمان، زمان در خود فرو رفتن است و دیدن جزئیاتی که هرگز یا بدان توجه نشده بود یا در برابر آنها همیشه دیده را بر هم گذاشته بود.

 

در بخشی از این رمان می خوانیم:
از کنار درخت اکالیپتوسی گذشتم. دست دراز کردم و برگی کندم. توی دستمال مچاله کردم و بو کردم و پریدم عقب. نزدیک بود پا بگذارم روی قورباغه مرده‌ای که وسط پیاده ‌رو پخش زمین بود. انگار چرخ پهنی از رویش رد شده باشد زیر لب غر زدم لعنت به این شهر با همه قورباغه‌‌ها و مارمولک‌‌ها و مارهای آبی زنده و مرده‌اش. خانه‌های یک شکل با شمشادهای یکدست، شبیه بچه‌هایی بودند که تازه از سلمانی برگشته‌اند. همه جا ساکت بود و فقط گاهی صدای جیرجیرک‌‌ها و قورباغه‌‌ها می‌آمد. دور و بر را نگاه کردم و فکر کردم این شهر گرم و ساکت و سبز را دوست دارم...»

 

بنابراین گزارش، «عادت می‌کنیم» نیز یک رمان اجتماعی و البته زنانه است؛ حکایت زندگیِ آرزو صارمی زن مطلقه و بچه‌داری است که دلش می‌خواهد بعضی وقت‌ها خودش را دوست بدارد و کاری که مطابق میل خودش است انجام دهد نه هر کاری که دختر و مادرش می‌خواهند. در این داستان با سه شخصیت سه زن در نسل ‌های گوناگون روبرو هستیم: مادر بزرگ، مادر و دختر. و البته بیش از بقیه با شخصیت آرزو سرو کار داریم که نقش زنی را دارد که با دو نسل متفاوت در ارتباط است. (مادرش و دخترش) «ماه منیر» (مادر بزرگ) در یک دنیای اشرافی ساختگی سیر می ‌کند و رفتارها و خواسته ‌هایش در بسیاری از موارد در تضاد با آرزو است. ماه منیر نماینده زنی از نسل گذشته است اما جالب اینجاست که با این حال، با تصویری نه چندان سنتی از ماه منیر مواجه می ‌شویم. 
آرزو که تمام زندگیش را باخته است می ‌خواهد برای یکبار هم که شده «یک چیز را فقط برای خودش نگه دارد» اما در این حین خود را در گیر جهانی می ‌بیند که با خواسته ‌هایش در تضاد است. گرچه تقریبا هیچ کدام از شخصیت ‌های زن داستان «سنتی» نیستند، اما همچنان از پس ذهن خود با ازدواج مجدد آرزو مخالفت می ‌کنند آنها نیز همچنان آرزو را قبل از آنکه یک انسان بدانند و برای او حق زندگی قائل باشند، او را یک «مادر» می ‌دانند که باید برای حفظ «تقدس نقش مادریش»، وجود و خواسته ‌های خود را کنار بگذارد و... این رمان زویا پیرزاد هم با استقبال مخاطبان همراه بود و تا کنون 26بار تجدید چاپ شده است.

 

ساکنان تهران برای تهیه این دو رمان و سفارش هر محصول فرهنگی دیگر کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و سفارش خود را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 259134

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۴:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۱
    1 0
    هردوتا رو خوندم.کارهای بسیار شاخصی هستند