پاسخ به یک سوال: چرا واقعه کربلا اتفاق افتاد؟

سروش صاحب فصول - واقعه کربلا چرا اتفاق افتاد؟ این پرسشی است که بی گمان پاسخ های فراوان و متنوعی در طول تاریخ به آن داده است؛ پاسخ هایی که بسیاری از آنها حض و بهره ای از حقیقت داشته اند و برخی نیز در یافتن پاسخی مقبول چندان موفق نبوده اند و به تناقضاتی آشکار و پنهان با اصول اعتقادی شیعی دچار شده اند.
حسین بن علی علیه السلام خود در آغاز حرکت از مدینه به سمت کوفه، دلائلش را برای این تصمیم بیان فرموده آنجا که فرموده است برای اصلاح امت جدم قیام می کنم. به عبارت دیگر امام سوم شیعیان بر مبنای یکی از اصول اعتقادی این مذهب که اقامه حجت را به وجود ناصر مشروط می داند، پس از شهادت برادر بزرگوارش همچنان بر صلح با معاویه باقی ماند اما با مرگ او و روی کار آمدن پسر قمارباز و هتاکش، یزید با اقبال عمومی بسیاری از شیعیان و مسلمانان روبرو شد؛ اقبالی که در حقیقت شرط لازم را برای حرکت حجت خدا در راه اصلاح امور امت رسول الله صلی الله علیه و آله فراهم ساخت.
از این رو به قصد و نیت کوفه ابتدا راهی مکه و سپس از انجا عازم مرکز استراتژیک حکومت امویان یعنی کوفه شد. تا اینجای کار امام کاملا قابل درک و فهم است؛ بنا بر اصل عام تشیع که در آن مثل امام مثل کعبه است که مردم باید به سوی آن بیایند نه او به سمت مردم، حجت خدا قیام کرد تا ریشه ظلم و بدعت را بخشکاند. سوال اما از آنجایی پا می گیرد که خبر شهادت مسلم بن عقیل، سفیر و نائب امام در کوفه به سید الشهداء رسید و ایشان از پیمان شکنی کوفیان یعنی همان کسانی که نامه ها و درخواست هایشان حجت را اقامه کرده بود، آگاه شدند. در آن مقطع زمانی و مکانی کاروان امام حسین علیه السلام هنوز با مانع جدی برای بازگشت یا درپیش گرفتن راهی غیر از کوفه یا مکه مواجه نبود و امکان تغییر مسیر وجود داشت اما امام حسین علیه السلام همچنان به حرکت به سوی کوفه ادامه دادند. چرا؟ مگر نه این بود که شرط لازم که همان اقبال عمومی به حجت خدا است، از میان رفته بود و سید الشهدا دیگری دلیلی برای اعتماد به خواست کوفیان نداشت؟ پس چرا همچنان به سمت کوفه مسیر را ادامه داد؟
این پرسش مقدمه پرسشی دیگری است که نفس طرح آن در طول تاریخ زمینه ساز روشنگری و هدایت بسیاری از حق جویان و دوستداران حقیقت است. پرسش این است که اگر خواست عمومی برای سرنگونی حکومت پلید اموی در زمان یزید با پیمان شکنی کوفیان، منتفی شده بود، چرا سید الشهدا علیه السلام خود و مجموعه ای از برترین و ارزشمندترین بندگان خدا را به مسلخ کربلا برد آن هم در شرایطی که لشکر کوفیان که مقابل کاروان امام صف کشیدند به ظاهر نماز می خوانند و روزه می گرفتند و به شریعت پایبند بودند. مگر نه این است که لشکریان ملعون عمر سعد سه روز پس از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام به نیت تبرک و تیمن روزه گرفتند؟! مگر نه این است که پس از پایان جنگ به شکرانه غلبه بر یک خارجی نمار شکر خواندند؟!
راز اقدام حسین بن علی علیه السلام دقیقا طرح همین پرسش است؛ تاریخ تا جهان پا برجاست همین سوال را از خود خواهد پرسید. پرسشی که اذهان را تنها به سمت یک پاسخ سوق می دهد و آن پاسخ این است که روح و اصل و قوام دین نه همین نماز و روزه و حج و..... است که البته تمامی این عبادات به جای خود لازم، واجب و محترم هستند بلکه روحی که در کالبد این اعمال باید دمیده شود تا مقبول ذات لایزال الاهی قرار گیرد، پذیرش ولایت و امامت امیرالمؤمنین و فرزاندش بر عالمیان است.
به دیگر سخن سید الشهدا خود و خاندانش را قربانی تبیین این اصل مهم و حیاتی برای تمامی جویندگان حق کرد که همگان بدانند نماز و روزه و حج و.... گرچه شرط لازم دینداری است اما شرط کافی بلکه شرط پذیرش تمامی این عبادات، پذیرش این فرمان و خواست الاهی است که پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، این علی بن ابیطالب و یازده فرزند از سلاله اویند که بر مؤمنان ولایت دارند همان گونه که حضرت رسول ولایت داشت و خداوند نیز در قرآن برای تصریح به این ولایت فرموده النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم.
این پرسش و پاسخی که در پی آن برای هر حقجوی حق دوستی مطرح می شود، شاید رمز و سر شهادت حسین بن علی باشد شاید ...
 /30362

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 260420

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 1 =