سیاستگذاری غلط و از آن بدتر بی توجهی به قواعد سیاستگذاری ، فقدان رصدگری ، تهیه ندیدن ابزار لازم، نداشتن ارزیابی مداوم شرایط محیطی ، شکاف بین منابع و هدف گذاری، نبود سیستم خود اصلاحی، ناتوانی در ایجاد همگرایی (در سطوح مختلف بنگاهی ، حاکمیتی و ملی) ، نا آشنایی یا استفاده نکردن بموقع از تاکتیک های انقباضی و انبساطی ، اصرار بر تحلیل شرایط براساس الگوهای منسوخ شده ، نداشتن دانش و مهارت حداقلی ، به سخره گرفتن نظام ارشدیت ، قانون گریزی (و از آن بدتر : قانون ستیزی) ، ناتوانی در بهره گیری از منابع، کلافگی، تبدیل غافلگیری به قاعده، اتکا به شیوه های پوپولیستی، جنجال سالاری ، بحران آفرینی، رعایت نکردن (و از آن بدتر: نداشتن) برنامه زمان بندی و ... همگی جلوه هایی از ناکارآمدی اند . بعضی از آنها علت ، برخی معلول ، برخی نشانه و پاره ای واکنش انفعالی برای پنهان کردن ناکارآمدی اند اما به هرحال همگی مرتبط اند .
همچنان که خیلی چیزها ، خود را مستمرا تولید می کنند ناکارآمدی نیز ناکارآمدی می آورد که البته در هر بازتولید ، ژنی جهش یافته ظهور می یابد ! به این دلیل که ترکیب دو یا چند تایی جلوه های پیش گفته ، هم افزایی خطرناکی را موجب می شود.
نبود کارآمدی (و بلکه کارآمدی ستیزی) آرام آرام رکود مدیریتی را به بحران تبدیل می کند. با تعجب نخبگان شروع می شود که بتدریج و بترتیب رنگ انتقاد ، اعتراض ، فریاد ، سرخوردگی ، انزوا و بی تفاوتی می گیرد . در این مدت- که معمولا سالها طول می کشد- به انجام کارها ظاهرا خللی وارد نمی آید زیرا هنوز اینرسی قبلی جریان دارد. ساده دلان و غیر کارشناسان، نفس حرکت را نشانه ای از صحت عملکرد مجری می دانند، غافل از این که روزگار مایه خوری بالاخره سرخواهد آمد و بنای ظاهرا سرپا اما موریانه زده عاقبتی قابل پیش بینی دارد .
کار از کارآمد برمی آید. به عکس تصور رایج و بلکه برخاسته از علوم انسانی ، کار در تعریف فیزیکی، جابجایی است . به عبارت بهتر صرف هرگونه انرژی (و زحمت و تلاش و دلسوزی و خوش نیتی و ارزشمداری) چنانچه به جابجایی نیانجامد، فی الواقع کاری انجام نشده است .
فرد و مدیر کارآمد، سیستم کارآمد درست می کند. تحول آفرین است . بود و نبود او فرق دارد. خودکار است . برای سیستم و همکاران خود مرتباً کار و ماموریت طراحی می کند. کارآفرین است. کارمند صفت نیست. جلوه های کاری اش بیش از هر مدعی است. به دنبال صدور فاکتور نیست. آمار و گزارش کار بویژه از نوع اغراق شده (دروغین) نمی دهد. می داند راندمان یک مجموعه ، معدل راندمان های تک تک اجزاء نیست بلکه آن جزیی که کمترین راندمان را دارد معرف راندمان مجموعه است . اگر چه پیشرفت را مد نظر دارد اما آرمانی و فضایی فکر نمی کند. به زمان بندی پایبند است. همکارانش از او حساب می برند زیرا هم ولایت حرفه ای او را باور دارند و هم می دانند فراموشکار نیست. مقوله کنترل و بازخورد را جدی می گیرد . به وعده ها پایبند است. مدیریت اقتضایی و شرایط محیطی را بخوبی می فهمد. به دلیل اتکا به شایستگی های خود دلیلی نمی بیند که باج بدهد (بویژه به بالا دستی خود) . به عکس مدیرانی که در پی تحکیم موقعیت خود از طریق مناسبات غیرسیستمی هستند او را در محیط ها ، محافل و همایش هایی که به کارش مرتبط نیست نمی بینیم . و ... خلاصه اینکه تلاش دارد از همه ویژگی های ناکارآمدی – که در ابتدای یادداشت آمد – فاصله بگیرد .
کارآمدی، گمگشته امروز نظام مدیریتی ماست. این که گفته می شود بخشی از مشکلات اقتصادی موجود به سیاستها یا اجرای غلط بر می گردد، از قضا ارجاع به یکی از مولفه ها یا پیامدهای ناکارآمدی است . پس چه بهتر که علت العلل ، شناسایی و چاره شود.
کد خبر 260972
نظر شما