سی و ششمین شماره نگاه پنجشنبه با پرونده ای درباره احمدرضا احمدی درباره زندگی، عشق و مرگ با عنوان «عمرم کفاف بودن من را نمی دهد» منتشر شد. به گزارش خبرآنلاین، کتاب هفته «نگاه پنجشنبه» پرونده ویژه ای با عنوان «تنگچشمان چه سودایی در سر دارند»، به کشوری تعلق دارد که این روزها وارد هر فروشگاهی که میشویم با محصولی ساخت آن کشور روبهرو میشویم؛ چین! نامی که در سالهای اخیر برای ما ایرانیها از همیشه آشناتر شده است. یادداشت هایی از صادق زیباکلام، عباس عبدی، فریدون مجلسی، محمدرضا نوروزپور، کامبیز مشتاقگوهری، سیاوش محجوب، شاهرخ تندروصالح، حسین یعقوبی و... . گفتوگو با رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین؛ اسدالله عسگراولادی پایانبخش این پرونده پربار است. در این شماره بازتاب های گفتگوی شماره قبل با پیروز مجتهدزاده درباره مصدق و برخی از اتفاقات تاریخ معاصر نیز منتشر شده است. بخش هایی از اظهارات جنجالی مجتهدزاده را اینجــــا مطالعه فرمایید.
در ادامه بخش هایی از پاسخ مفصل عبدالله شهبازی را که همراه با پی نوشتها و ریز منابع همراه بوده، می خوانیم:
... در این گفتوگو مطالب فراوانی مطرح شده؛ پراکنده و نیمبند. تنها «حجت» مجتهدزاده «قوی کردن رگهای گردن» است و پرخاش و توهین. لحن مجتهدزاده شباهتی با کلام اهل قلم و اندیشه ندارد. او، که از اوایل سالهای دهه 50 ساکن بریتانیاست، مدعی است «چهل سال در یک نظام کاملا دموکراتیک زندگی کرده» و «فضای دموکراسی را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده» است. تاثیر این «تربیت چهل ساله» را در این قبیل تعابیر میتوان دید:
«یارو به احمد شاه فلان فلان شده میگوید شاه وطنپرست. به کسی که در پاریس میگوید من یک هویج را به سلطنت در ایران ترجیح میدهم، میگفتند شاه وطنپرست دموکرات. احمدشاه تنبان خودش را نمیتوانست بالا بکشد چه برسد به این که شاه باشد و وطنپرست.»
- تامل در سخنان مجتهدزاده نفرتی عمیق از قاجاریه را عیان میسازد. اگر به دکتر محمد مصدق مکرر اهانت میکند، و او را «شارلاتان» و «بزرگترین شارلاتان ایران» میخواند، از این روست که در توهماتش جنبش ملی شدن صنعت نفت را انتقام قاجاریه از پهلوی میبیند:
«آینده کشور را نابود کردند تا انتقام قاجار کثافت را از پهلوی کثافتتر بگیرند. کشور ایران از ابتدای تاریخ شکلگیریاش فقط برای همین دعوای قاجار و پهلوی درست شده بود؟ ای تف بر چنین آدمهایی که این کار را کردند.»
این کلام آشنایی است که از محمدرضا شاه و وابستگان به دربار پهلوی و از منابع سازمان اطلاعات و امنیت پهلوی (ساواک) فراوان شنیده شده. تکرار این سخن امثال پرویز ثابتی توسط کسی که در گفتوگوی فوق سه بار تکرار میکند «زبان انگلیسی میداند»، و تاکید میکند که «کار کردن روی اسناد الکی نیست، آن هم اسناد انگلیس»، موجه نیست. اگر این است وضع «انگلیسیدان» ما، وای به حال مورخین ایرانی که «انگلیسی» نمیدانند!
- در سخنان مجتهدزاده عشقی عجیب به حکومت پهلوی دیده میشود. اگر، در گفته بالا، پهلوی «کثافتتر» خوانده شده، جدی نگیرید. تعارفی است گذرا برای تظاهر به بیطرفی میان قاجار و پهلوی. تعلق مجتهدزاده به رضا شاه پنهان نیست. پنهان نیز نمیکند. آنان که در همایش «ایران و جنگ جهانی دوم» (چهارشنبه، 3 اسفند 1390) حضور داشتند، هنوز از سخنرانی چهل دقیقهای مجتهدزاده در ستایش از رضا شاه حیراناند. او در این همایش، تصویر ایرانیان از نقش رضا شاه در دوران جنگ جهانی دوم را «کار انگلیسیها» خواند و، برخلاف گفتوگوی اخیر، به اسناد انگلیسی حمله کرد و گفت:
«آنچه ما درباره جنگ جهانی دوم مدام تکرار میکنیم، نوشتههای انگلیسی است که به ما تحمیل کردهاند. هر چیزی که به زبان انگلیسی و عربی نوشته شده باشد، برای ما وحی منزل است و باید به فارسی ترجمه شود...»
و افزود:
«انگلیس از طریق دانشمندان بسیار معتبر خود جنایات زیادی را از جمله در زمینه تحریف افکار عمومی ملل شرق مرتکب شده است؛ آنها همواره این گونه وانمود کردند که دلیل اشغال ایران همکاری رضاخان با آلمانها بوده است؛ در حالی که تمایل رضاخان به آلمان متعلق به قبل از جنگ جهانی و قبل از وقوع هولوکاست است.»
مجتهدزاده گرایش رضا شاه به آلمان هیتلری را برای بهرهبرداری از صنعت آن کشور، و از این رو موجه، دانست.
تعلق به رضا شاه در گفتوگوی اخیر نیز عیان است:
«این آقایان به کسی که کاپیتولاسیون را لغو کرد به همان اندازه فحش میدهند که به نوکران انگلیس. شما او را هم نوکر انگلیس میدانید و میگویید انگلیسیها او را روی کار آوردند. خجالت دارد.»
منظور از «کسی که کاپیتولاسیون را لغو کرد» رضا شاه است. اشاره است به فرمان 6 اردیبهشت 1306 رضا شاه خطاب به مستوفیالممالک، رئیسالوزرای وقت، دال بر لغو کاپیتولاسیون. البته محقق «انگلیسیدان» و «سندشناس» ما فراموش کرده بیفزاید که بدنامترین دولتهایی که از کاپیتولاسیون برای مداخله در امور داخلی ایران، و پناه دادن به کارگزاران و عمال خود، بهره میجستند روسیه و بریتانیا بودند. در پی وقوع انقلاب بلشویکی 1917 در روسیه، دولت جدید شوروی با صدور فرمان 5 دسامبر 1917، به امضای لنین، کلیه امتیازات حکومت تزاری را در ایران لغو کرد که شامل عهدنامه ترکمانچای و امتیاز کاپیتولاسیون مندرج در آن نیز میشد. و سپس، معاهده 26 فوریه 1921 میان ایران و حکومت جدید شوروی در کرملین منعقد شد. طبق قرارداد 1921 دولت جدید شوروی نه تنها کلیه عهدنامههای میان ایران و روسیه تزاری و عهدنامههای مربوط به ایران میان روسیه و سایر دولتها را ملغی کرد، بلکه تمامی قروض ایران به روسیه را بخشید، مالکیت بانک استقراضی روسیه را با تمامی تاسیسات و املاک آن به دولت ایران تفویض کرد، و امتیازهای فراوان دیگر. بند یازده این قرارداد مقررات کاپیتولاسیون را ملغی اعلام نمود.
بدینسان، دولت جدید شوروی در موضعی به شدت خیرخواهانه نسبت به ایران قرار گرفت. این امتیازات چنان دولت بریتانیا را گیج کرد که هرمن نورمن، وزیر مختار بریتانیا در ایران، به لرد کرزن، وزیر امور خارجه در لندن، نوشت:
«پیشنهادهایی که روسها به ایران دادهاند و (قرار است همگی در عهدنامه جدید گنجانده شود) چنان به نفع ایران است و فواید آن برای روسها به قدری کم، که مشکل بتوان باور کرد اولیای رژیم جدید [شوروی] در اعطای این همه امتیازات به ایران حسننظر داشته باشند.»
و نایبالسلطنه هند، که امور اطلاعاتی امپراتوری بریتانیا در رابطه با ایران را هدایت میکرد، نوشت:
«این پیشنهادها خیلی ماهرانه و از روی دوراندیشی تنظیم شده و هدفش این است که موقعیت ما را در ایران متزلزل و موقعیت شورویها را به همان نسبت مستحکم سازد و مآلا وضعی ایجاد کند که در آن پایههای حکومت ایران بر اثر تبلیغات بلشویکی خود به خود فروریزد. صرفنظر کردن یکجا از تمام مزایا و آرزوهای روسیه تزاری در ایران هدف اصلیاش این است که جوانمردی و بلندنظری اولیای رژیم جدید را به رخ ایرانیان بکشد و با نشان دادن فرقی که بین گذشتهای آنها تحت قرارداد جدید و نیات و خواستهای ما تحت قرارداد 1919 وجود دارد افکار عمومی ایران و جهان را علیه بریتانیا و ضد قراردادی که با ایران بستهایم برانگیزد.»
در چنین فضایی دولتهای غربی، برای ترمیم چهره خود، چارهای نداشتند به جز لغو امتیازات کاپیتولاسیون خود؛ و اقدامی مشابه با این توصیه سِر اردشیر ریپورتر، مسوول شبکههای اطلاعاتی بریتانیا در ایران، درباره قرارداد 1919:
«آنچه را که من به نایبالسلطنه هند گزارش دادم این بود که خانه از پایبست ویران است و قرارداد 1919 هم فاقد ارزش و هر چه زودتر باید به عنوان پیروزی برای ایران باطل و لغو شود.»5
چه تفاوتی است میان فرمان 6 اردیبهشت 1306 رضا شاه با فرمان 27 فروردین 1300 سید ضیاءالدین طباطبایی، نخستوزیر دولت کودتای 3 حوت، دال بر لغو قرارداد 1919؛ و جشن و پایکوبی پس از هر دو؟
عشق مجتهدزاده به رضا شاه تمامی ندارد. او به شدت عصبانی است که چرا برخی محققین احمد شاه قاجار را «وطنپرست» خواندهاند و رضا شاه را «دیکتاتور»:
«یارو به احمدشاه فلان فلان شده میگوید شاه وطنپرست دموکرات... خیلی از اینها از رضاشاه فقط با عنوان قلدر و خان و الباقی از این دست یاد میکردند، فقط میگفتند دیکتاتور.»
و به همین دلیل از مصدق نیز عصبانی است:
«او به رضاشاه میگفت دیکتاتور، به محمدرضاشاه هم میگفت بچه دیکتاتور. چطور محمدعلی شاه دیکتاتور نبود؟ مظفرالدین شاه دیکتاتور نبود؟ ناصرالدین شاه دیکتاتور نبود؟»
- مجتهدزاده می گوید: «مصدق محکوم به اعدام بود. در دادگاه نظامی چون کودتا کرده بود محکوم به اعدام شد.»
مصدق به اعدام محکوم نشد. او در دادگاه نظامی بدوی و در دادگاه تجدیدنظر نظامی به سه سال زندان محکوم شد.
«ما در ابتدای انقلاب فرانسه کسی مثل امیل زولا را داریم که روشنفکر است. او دست به کاری میزند که میداند جانش را به خطر خواهد انداخت. اما در ایران چنین چیزی نداریم.»
امیل زولا با دو انقلاب 1789 و 1830 فرانسه معاصر نبود و در زمان انقلاب 1848 هشت ساله بود. پنجاه سال پس از انقلاب 1848 فرانسه و 28 سال پس از سقوط ناپلئون سوم، رسالهای نوشت در دفاع از دریفوس یهودی. این رساله، که قطعا خطر جانی برای او نداشت، در 13 ژانویه 1898 در صفحه اول روزنامه «طلوع»، متعلق به ژرژ کلمانسو، منتشر شد و برای زولا شهرت و ثروت فراوان به ارمغان آورد. داستان واقعی زولا و دریفوس و کلمانسو داستان دیگری است که روزی شرح خواهم داد تا سطحی بودن سواد مجتهدزاده، همچون سواد عباس امانت که سلطنت لویی فیلیپ در فرانسه و پیوندهای آن با الیگارشی لندن را نمیشناسد، روشنتر شود.
- نوبت به انقلاب اسلامی ایران میرسد. در آغاز بحث، ارزیابی مجتهدزاده را از سخنرانی 4 آبان 1343 امام خمینی علیه کاپیتولاسیون بیان کردیم و دیدیم که به زعم او مواضع امام در این زمینه به تحریک «شایعهپردازان حرفهای» جبهه ملی و حزب توده بود که به «نابودی کشور ما» انجامید. اینک، به صبغه ضداستکباری انقلاب اسلامی میرسیم.
طبق گفته مجتهدزاده، زمانی که «نه غربی، نه شرقی» اعلام شد منظور این بود: «نه ضدیت با امریکا و نه ضدیت با روسیه. ایشان [امام خمینی] ضدیت با امریکا را پیشبینی نکرده بودند.» چه کسی فضای ضداستکباری را در انقلاب ایجاد کرد؟ همین «آقایانی که رفتند سفارت امریکا را اشغال کردند.» و اینها نیز «مصدقی و تودهای» بودند.
«مملکت اصلا سر و ته ندارد. معلوم نیست کی به کی است. آقایان روشنفکر سفارتبگیر... همه از دم تهماندههای روشنفکری مصدقی و تودهای هستند... مصدقیها، اعم از مصدقیهای سرشناس و وزارت خارجهایهای زمان شاه که همه مصدقی بودند، دست در دست هم و ائتلاف بزرگی دارند... در میان کسانی که سفارت را اشغال کردند یک آدم با گرایش اسلامی واقعی میبینید؟»
و نظرش درباره آقای موسوی خوئینیها که به عنوان لیدر روحانی دانشجویان اشغالکننده سفارت امریکا شناخته میشود:
«ما همه جور آدم داریم، روحانی هم همه رقم داریم. روحانی تودهای و مصدقی هم داریم... این طور نیست که بتوانیم دقیقا بگوییم یک عده اسلامیاند، یک عده تودهای و عدهای دیگر سلطنتطلب و غیره. قر و قاطی است.»
البته مجتهدزاده «سوراخ دعا» را بلد است؛ میداند چگونه باید از رقابت جناحهای سیاسی ایران استفاده کند. لذا، «گناه» را به گردن «جناح اصلاحطلب» میاندازد که فعلا از قدرت به دور است. اعلام برائتی نیز میکند از روابط نزدیک پیشین خود با موسسه اطلاعات، که به دلیل نشر مکرر مقالات مجتهدزاده در ماهنامه «اطلاعات سیاسی- اقتصادی» سهم اصلی را در معرفی او و امثال او به جامعه ایران داشته است، و میگوید:
«ماجرای ضدیت با امریکا کار اصلاحطلبان امروز است... اینها این بساط را راه انداختند... آقایان روشنفکر سفارتبگیر که بعدا شدند اصلاحطلب... بعدها هم مصدقیها دربست در اصلاحطلبان ادغام شدند. حتی این اواخر خاتمی را میخواستند به عنوان مصدق دوم معرفی کنند که خیلی حیف شد این کار را نکردند. وقتی شنیدم قرار است چنین اقدامی صورت بگیرد خیلی خندیدم و کلی خوشحال شدم و با خود گفتم خدا چطور زده پس کله اینها. نمیدانند چنین کاری در واقع معرفی شارلاتان دوم است... من مدتی با اینها... با روزنامه اطلاعات که مجمع اینهاست، رفت و آمد داشتم. مدتی باهاشان قاطی بودم و آنجا مطلب مینوشتم و خیلی هم میان آنها محبوب بودم. وقتی آنها را از نزدیک دیدم و شناختم انتقاداتم به آنها از همان جا شروع شد. مصدقیها... ائتلاف بزرگی دارند که من این را در «اطلاعات سیاسی-اقتصادی» که مینوشتم به وضوح دیدم.»
در پایان گفتوگو سخنی است عجیب که به گمانم تعمدا در ابهام مانده است. در این گفته، زمان روشن نیست. میتوان دو گونه تفسیرش کرد: ظاهرا بحث در فضای دوران مصدق است و خساراتی که او بر جامعه ایران وارد کرد، ولی زمان زمان کنونی است. میگوید:
«شما به سر و ته این کشور هفتاد و پنج میلیونی نگاه کنید، من وقتی به دانشجویانم که مثل فرزندانم میمانند نگاه میکنم و به آیندهشان فکر میکنم که چطور قربانی لجبازی و حماقت یک نفر شدند، دیوانه میشوم. خدا کند یک روز این آقایان بفهمند که سیاست عبارت است از به کار بردن ابتکار برای مدیریت بهینه کشور.»
به راستی، این گفته ناظر به کدام زمان است؟
ساکنان تهران برای تهیه این شماره و شماره های پیشین و برای اشتراک این نشریه، کافی است با شماره های 88557016 الی 20 تماس بگیرید. همچنین این هفته نامه در دکه های روزنامه فروشی و کتابفروشی های معتبر تهران توزیع شده است.
6060
نظر شما