به گزارش خبرآنلاین، کتاب «چهل داستان از کرامات امام رضا علیه السلام» تدوین مهدی خراسانی از جمله کتاب هایی است که در مشهد و درباره برخی کرامات حضرت رضا(ع) منتشر شده است. زنده یاد آیت الله محمدی اشتهاردی در مقدمه این کتاب می نویسد: «... ولایت تکوینی آن است که کسی توانایی تصرف در جهان آفرینش داشته باشد، مثلا حضرت عیسی علیهالسلام دارای ولایت تکوینی بود، یعنی میتوانست در جهان خلقت تصرف کند و به تعبیر قرآن به اذن خدا، با دمیدن به مجسمه گلی پرنده، آن را زنده کرده و به پرواز درآورد و یا کور مادرزاد را بینا نماید و یا بیماری بیدرمان برص را درمان بخشد و از همه بالاتر مرده را زنده کند. این قدرت ملکوتی عیسی علیهالسلام به خاطر آن بود که او عبد کامل خدا و از اولیاء و پیامبران بود و انسان میتواند در پرتو بندگی خالص و کامل به چنان مقاماتی برسد که خداگونه شود و مظهر صفات کمال و جلال خدا گردد، چنان که امام صادق علیهالسلام در سخنی فرمود: «الْعبودیه جوْهره کنْهها الربوبیه» «عبودیت و بندگی گوهری است که ربوبیت در درون آن نهفته است.»
یعنی عبودیت انسان را قدری به خدا نزدیک میکند که او مظهر صفات خدا میشود و به اذن پروردگار میتواند در جهان تکوین، تدبیر و تصرف نماید و کارهای خدایی کند... انسان در پرتو پیمودن مراحل عالی بندگی، دارای روح ولایت تکوینی میشود و میتواند کارهای معجزه آسا کند و کرامتهای عجیب از او سر زند. در این کتاب چهل نمونه از کرامات امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام در میان هزارها نمونه ذکر شده به امید آنکه با مطالعه این کتاب رابطه معنوی و ملکوتی ما با امامان معصوم علیهماالسلام استوارتر و عاشقانه تر گردد.
در ادامه بخش هایی از این کرامات را با هم می خوانیم:
ملا هاشم خراسانی مولف کتاب «منتخب التواریخ» از پدر خود «محمدعلی خراسانی مشهدی» که قریب هفتاد سال به خدمت فراشی در آستان قدس رضوی مفتخر بوده نقل میکند:
«در اوایلی که من به خدمت فراشی آستان رضوی مشرف شده بودم، خادمی که او نیز با من در یک زمان کشیک بود، مردی اهل زهد و عبادت بود. وقتی شبها، درب حرم مطهر را میبستند، آن مرد صالح، برای خواب به آسایشگاه، نمیرفت، بلکه در همان «دار الحفاظ» که در بسته میشد، مشغول تهجد و عبادت میشد و وقت کسالت و خستگی، سر خود را به عتبهی در میگذاشت تا کسالتش برطرف شود.
شبی سرش را بر عتبهی مقدسه گذاشته بود، ناگاه صدای باز شدن در ضریح مطهر به گوشش میرسد. ابتدا خیال میکند هنگام بسته شدن دربها، کسی در داخل حرم جا مانده.
ناگاه میبیند درب حرم مطهر باز شد و بزرگواری از حرم بیرون آمد و دری که از دار الحفاظ به دار السیاده است، باز شد و آن جناب به طرف دار السیاده رفت و از آن جا به طرف ایوان طلا رفته و لب ایوان ایستاد.
خادم مذکور نقل میکند: من با کمال ادب نزدیک محراب ایستادم. دیدم دو نفر با کمال ادب آمدند و با حال خضوع در برابر آن حضرت ایستادند.
پس آن حضرت به آن دو نفر فرمود: «این قبر را بشکافید و این خبیث را از جوار من بیرون ببرید.» و اشاره کرد به قبری که در صحن مقدس پشت پنجره بود. من نگاه میکردم که آن دو نفر با کلنگ قبر را شکافتند و شخصی را در حالی که زنجیر آتشین به گردنش بود، بیرون آوردند و کشان کشان از صحن مقدس، به طرف بالا خیابان بردند. ناگهان، آن شخص روی خود را به جانب آن بزرگوار کرد و عرض کرد:
«یا بن رسول الله! من خود را مقصر و گناهکار میدانستم که وصیت کردم مرا از راه دور بیاورند و در جوار شما دفن کنند.»
تا این سخن را گفت آن حضرت به آن دو نفر فرمود او را برگردانند. در این هنگام، ناقل حکایت بیهوش میشود.
چون سحر خدام وارد حرم میشوند و میبینند که آن مرد بیهوش افتاده، او را به هوش میآورند و او قضیه را نقل میکند.
مرحوم پدرم گفت: من با جمعی از خدام رفتیم آن محل را به ما نشان داد و ما آثار نبش قبر را به چشم خود دیدیم.
پس از آن معلوم شد که آن قبر یکی از حکام توابع مشهد بوده که روز قبل او را در آن محل، دفن کرده بودند.»
*
میرزا ابوالحسن صاحب نسق از پدر خود نقل نمود که گفته شبی در خواب خدمت ائمه طاهرین دوازده امام علیه السلام مشرف شدم. دیدم در اطراف حوض صحن مبارک تشریف دارند و شخص کوری در روضه مقدسه مشغول طواف است در آنجا شنیدم حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه به حضرت رضا علیهالسلام فرمود چرا این کور را معالجه نمیکنی دیدم حضرت رضا علیهالسلام به دست مبارک خود به طرف آن کور اشارهای فرمود در حالتی که دست آن حضرت تر بود پس من از خواب بیدار شدم و چون صبح شد شنیدم که آن حضرت، کوری را شفا داده است لذا رفتم آن کور شفا یافته را ملاقات کردم از چگونگی احوال او پرسیدم گفت من همین قدر فهمیدم که قطره آبی به چشم من افتاد و من خودم را بینا یافتم.
*
بر اساس گزارش خبرآنلاین، کتاب دیگری که در همین زمینه و در مشهد منتشر شده «53 کرامت از حضرت رضا(ع)» تدوین موسی خسروی است که در بخش پایانی کتاب، خاطره ای از آیت الله وحید خراسانی نقل شده است:
«آیتالله وحید خراسانی فرمودند: مدت بیست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستی مرحوم حاج شیخ حبیب الله گلپایگانی - که سالها در مسجد گوهرشاد امام جماعت بود - بودم.
ایشان روزی به من فرمودند: مدتی در تهران مریض و بستری شدم؛ روزی به جانب حضرت رضا علیهالسلام رو کرده، گفتم:
آقا! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما، سجاده پهن کرده، نماز شب و نوافل نیمه شبم را - تا در باز میشد - میخواندم و بعد داخل میشدم؛ حالا که بستری شدهام به من عنایتی بفرمایید.
ناگاه در همان حال بیداری دیدم در بستان و باغی در خدمت حضرت رضا علیهالسلام هستم ایشان از داخل باغ گلی چیده، به دست من دادند من آن گل را بوییدم و حالم خوب شد.
آن دستی که حضرت رضا علیهالسلام به آن دست گل داده بودند، چنان با برکت بود که بر سر هر بیماری میکشیدم فی الحال شفا مییافت.
آقای وحید فرمود: آقای گلپایگانی می فرمودند: اوایل با یک مرتبه دست کشیدن بیماریهای صعب العلاج بهبود مییافت؛ ولی بعدها که با این دست با مردم مصافحه کردم، آن برکت اول از دست رفت؛ اکنون باید دعاهای دیگری را نیز به آن بیفزایم تا مریضی شفا یابد.»
6060
نظر شما