سایهای سنگین به نام خشونت سالها است که به دنبال ایرانیان به راه افتاده، چه در رسانههای خارجی و چه در صفحات مطبوعات داخلی. اما آیا این خشونت که به ایرانیان نسبت داده میشود در حد تبلیغات رسانههای خارجی و فیلمهای هالیوودی است که همواره سعی دارند ایرانیها را چه در زمان قدیم و چه در دوره معاصر خشن و جنگطلب نشان بدهند؟ در این میان اگر خودمان را انسانهای خشنی نمیدانیم و به این دست تبلیغات منفی اعتراض میکنیم، صفحات روزنامههای داخلیمان را چه کنیم؟ برای روشنتر شدن این موضوع و برای رسیدن به پاسخی روشن که بالاخره ما ایرانیها اصل و ریشهمان خشونتطلب بوده است یا خیر و حالا چه درجهای از خشونت در جامعه ما وجود دارد با سعید معیدفر، جامعهشناس ایرانی و دانشیار پیشین گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی تهران به گفتوگو نشستیم.
آیا قوم ایرانی در طول تاریخ فرهنگ خود ذاتاً خشونتطلب بوده است؟
قبل از اینکه به این سوال پاسخ بدهم لازم است توضیح بدهم که نمیتوان گذشته را به امروز پیوند داد و یا مسئله امروز را به قبل واگذار کرد. امروز بسیاری از جوامع با گذشتهشان فرق میکند. در گذشته قومهای خونریز زیادی داشتهایم که حالا در زمره کشورهای صلحطلب و دموکراتیک هستند. بههرحال در جامعه معاصر امروز سرعت تغییرات به قدری زیاد است که بسیاری از جوامع به صورت کامل دگرگون شدهاند، حالا جوامعی مثل ما که نتوانستهاند در جامعه امروز به درستی مستقر شوند مدام میخواهند به دنبال ناکامیهای خود در گذشته باشند. اما از این موضوع که بگذریم سخن گفتن در رابطه با قوم ایرانی جای تأمل بسیاری دارد. اکثر مورخین معتقدند که اتفاقاً جامعه ایرانی، جامعهای بوده است که به لحاظ موقعیت استراتژیک و امکانات و فرصتها اساساً پیشتر از بسیاری از جوامع دیگر شهرنشینی در آن آغاز شده است. برای مثال قدیمیترین سابقه شهرنشینی مربوط به منطقه بینالنهرین است پس به این ترتیب ساکنان این منطقه به واسطه تمدن و شهرنشینی خود نمیتوانستهاند در بطن خود خشونت داشته باشند. از طرفی آنها بیشتر تحت تاثر خشونتهایی بودهاند که از بیرون به آنها اعمال میشده است.
پس میتوان گفت خشونت پیش ما ایرانیها یک پدیده عرضی بوده؟
ببینید محیط اجتماعی ما به دلیل لشگرکشیهای مدام رومیان، مغولها، تاتارها، اعراب و... درگیر خشونت میشده است، به همین علت قوم ایرانی بیشتر از اینکه اعمال خشونت کند، کشته میداده است و تحت تاثیر تاخت و تازهای شرق و غرب بوده است. بنابراین با توجه به سابقه تمدن، قدمت شهرنشینی و همچنین به لحاظ موقعیت سوقالجیشی ایران بیشتر مورد خشونت واقع شدهاند.
در دورههای بعدی چطور؟دین چه تاثیری داشته؟
بههرحال خشونت در اشکال مختلف خود در گذشته وجود داشته اما اینکه آیا دین عامل آن بوده است این باز میگردد به ذات و عرض دین، یعنی دین در ذات خود و چیزی که دیگران از دین میسازند که واقعی نیست. اگر به ادیانی که در ایران بودهاند چه قبل از اسلام و چه خود اسلام نگاه کنیم، اساساً در نفس هیچ کدام از این ادیان خشونت جایی ندارد بلکه بیشتر در رابطه با رعایت حقوق دیگران، رحمت، درست کرداری و راستگفتاری تاکید شده است نه خشونت. البته به جز مواردی که در آن عقوبت الهی مطرح است. برای مثال کسی که کار بدی کرده است و باید تنبیه شود که در بسیاری از مواقع این حسابرسیها را به جهان دیگر موکول میکنند.
پس بحثی مانند قصاص لزوما خشونت محسوب نمیشود؟
قصاص در اسلام آیینی است که در یک دورهای برای فصل بین انسانها و حل مشکلات مطرح بوده است. برای مثال در گذشته اگر فردی از یک قبیله توسط قبیل دیگر به قتل میرسید، از آن یک کشته، کشتههای بسیاری به منظور انتقامگیری ساخته میشد قصاص هم برای این وضع شد که برای یک نفر، یک قوم تاوان ندهند. قصاص در واقع حکمی است برای پیشگیری از خشونت و جدال گسترده و بر این نکته تاکید میکند که برابر هر آسیب، آسیب برابر. اما در عین حال در اسلام در کنار قصاص بحث از گذشت و عفو هم بوده است. اگرچه قصاص برای جلوگیری از یک خشونت گسترده مجاز و لازم است اما در عین حال گفته میشود که اگر عفو کنید به دین نزدیکتر میشوید. بنابراین اساس اسلام و دیگر ادیان در رحمت، مهر و لطف الهی است. اما دیگرانی آمدهاند و تفسیرهایی ارایه کردهاند که وجهه دین را خدشهدار کرده است. برای مثال موبدانی که برای منافع خود، دینی مانند زرتشت را که ضدخشونت است تبدیل به دینی کردند که بر مردم خود ستمهای فراوانی روامی داشت. در هر حال که به قول جامعهشناسان دین مساوی با خود جامعه است، جامعه هم به معنای دوستی و همدلی با دیگران است.
اقای دکتر نسبت به میان جنگاوری و خشونتطلبی بین ما چگونه مطرح میشود؟
همانطور که گفتم در ایران تمدنهایی وجود داشته است که ایجاد آنها براساس توافق و همزیستی بوده است. البته عمدتا بین ایران و رقبای منطقهای جنگهایی با مغولها و تارتارها و دیگران بوده است اما یک اصل در مبارزه با کسانی که شما را تهدید وجود دارد که حتی امروزه در قوانین حقوق بشر هم گنجانده شده است و این حق، حق دفاع است و نمیتوان نام آن را اعمال خشونت گذاشت. در واقع این حق دفاعی است که برای هر فردی که تهدید میشود باید قائل بود. بنابراین از آنجا که ایران بیشتر مورد هجوم بوده است تا مهاجم این آمادگی دفاعی را نمیتوان به عنوان خشونتطلبی در نظر گرفت اما باید بدانیم که تمام تاریخ هم جنگ نبوده است. متأسفانه تاریخ فقط جنگها و درگیریها را گزارش میکند، جنگهایی که هر 10 سال یک بار بودهاند. اینجا باید از خود بپرسیم که مردم بقیه سالها را چه کار میکردهاند؟ خب اینها با همکاری و در کنار یکدیگر در صلح زندگی میکردهاند.
پس تکلیف خشونت در جامعه امروز ما چه میشود؟
امروزه به هرحال خشونت در جامعه ما جریان دارد، چه درون خانواده و چه در سایر سطوح اجتماعی. به هر حال این خشونت است که هر روز رسانهها در قالب قتل، درگیریهای خیابانی، کودک آزاری و همسر آزاری آنها را گزارش میدهند.
اما واقعاً چرا این طور است؟ چرا هر روز که جلوتر میرویم خشونت بیشتری در روابط اجتماعی ما دیده میشود؟
این اتفاقات میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد. یکی از آنها این است که متأسفانه طی دهههای اخیر با رویکردی که به جامعه داشتهایم دائما به شکافهای اجتماعی میان اقشار مختلف جامعه دامن زدهایم. شکافهایی میان اقوام، طبقات اقتصادی مختلف، گروههای سنی. این شکاف حتی میان زنان و مردان هم گسترده شده است و در نهایت باعث تسلط مردان بر زنان شده است. حتی در میان احزاب و سیاستمداران هم شاهد این اختلافات و شکاف هستیم و در نهایت به این شکاف در میان فقیر و غنی هر روز بیشتر از قبل دامن زده میشود و با رقابتهای سیاسی ناصحیح و ناکارآمدی دولتها هر روز آتش آنها بیشتر شعلهور میشود. به دلیل این شکافهای اقتصادی در جامعه، بیعدالتیهایی بهوجود آمده است که باعث شده است افراد در جامعه نسبت به یکدیگر نابرابریها را بیشتر اعمال کنند. تمام اینها یک طرف و ناکارآمدی دستگاه قضایی و انتظامی طرف دیگر. از آنجایی که به نظر میرسد این دست دستگاهها بیشتر درگیر امور فرعی هستند، نوعی بیهنجاری و بیقانونی در جامعه رواج پیدا کرده است.
30123
نظر شما