تصادف اگر چه خبر نمیکند، اما پیش زمینهها و مقدماتی دارد که دست به دست هم میدهند و بستری را میسازند تا حادثه رخ دهد. این قاعده همه تصادف هاست وفرقی نمیکند بین خودروها باشد یا آدمها.
فیلم «قاعده تصادف» بهنام بهزادی که روز چهارم جشنواره فیلم فجر روی پرده رفت، دقیقاً بر همین موضوع انگشت مینهد و دست به آسیبشناسی برخورد نسلها میزند.
سه پسر و چهار دختر (به علاوه برادر یکی از بازیگران) که چند ماه است تئاتری را تمرین کرده و میخواهند آن را در یک جشنواره جهانی اجرا کنند، یک روز قبل از سفر به خارج از کشور، با یک بحران بزرگ روبرو میشوند. مخالفت پدر شهرزاد، بازیگر اصلی نمایش با سفر خارجی دخترش، او را در برابر این گروه از جوانان قرار میدهد و فضایی تنش آلود را پدید میآورد.
تقابل نسلها و بیگانگی والدین با فرزندان، یکی از موضوعهای مورد علاقه فیلمسازان در همه جهان بوده و هست. شاید مشهورترین فیلمی که با این نهاد مایه ساخته شده، «شورش بیدلیل» با کارگردانی نیکلاس ری باشد که سال 1955 میلادی با بازی جیمز دین روی پرده سینماها رفت. عنوان این فیلم، برآمده از زاویه دید پدر و مادرهایی بود که در نیمه قرن بیستم نمیتوانستند زندگی، اهداف و آرزوهای متفاوت فرزندان خود را درک کنند و برای همین آن را نوعی نافرمانی و شورش بیدلیل میدانستند.
با آنکه فیلمهای «شورش بیدلیل» و «قاعده تصادف» از نظر داستان، فضا، شخصیتها و... خیلی از هم دور هستند و برای همین هر گونه مقایسه تطبیقی بین آنها سخت است، اما نمیتوان از نظر دور داشت که بهنام بهزادی برخلاف نیکلاس ری، اختلاف و تقابل نسلها را از زاویه دید جوانان به تصویر کشیده است.
فیلم «قاعده تصادف» با نمایی ثابت و نه چندان باز آغاز میشود؛ دختری که پشت میزی نشسته، از پسری میپرسد آیا تا به حال فکر خودکشی به سرش زده است؟ لحظاتی بعد میفهمیم این صحنهای از تمرین تئاتری است که چند جوان را در یک خانه ویلایی در حال ویران شدن، دور هم جمع کرده است.
بجز شخصیت پریسا که دستیار کارگردان این نمایش است، باقی جوانان رابطهای راست و درست با والدین خود ندارند. آنان یا از خانوادههایشان دور افتادهاند یا به پدر و مادرهایشان دروغ میگویند تا بتوانند به این سفر خارجی بروند. در این میان شهرزاد که واقعیت ماجرا را با پدرش (با بازی امیر جعفری) در میان گذاشته است، با مخالفت او روبرو میشود.
او که بازیگر اصلی این نمایش است، امید دارد تا با گفتگو با پدرش، رضایت او را برای ادامه همکاری با گروه نمایشی و شرکت در جشنواره خارجی جلب کند؛ غافل از آنکه چراغهای رابطه خاموشند و برای همین دو طرف ماجرا به درک و فهم درستی از انگیزهها و خواستههای هم نمیرسند.
اختلاف شهرزاد و پدرش که البته ریشههایی در گذشته هم دارد، با خطاهای فردی، بلد نبودن آیین گفتگو، حس بیاعتمادی، بروز برخی سوء تفاهمها و... کم کم گسترش مییابد، شتاب میگیرد و به تصادفی سخت بین دو نسل منجر میشود.
بهنام بهزادی در فیلم خود، اگر چه گناه بحران گسست نسلها را بر گردن پدران نمیاندازد، اما آشکارا احساس همدردی بیشتری با جوانان نشان میدهد. او نسل چهارمیها را برخلاف تمام گلایه و شکایتهایی که این روزها میتوان از زبان قدیمیها شنید، مناظره پذیر، با معرفت، منطقی و اهل دین معرفی میکند.
با این حال، فیلمنامهنویس و کارگردان فیلم «قاعده تصادف»، تنها به آسیبشناسی روابط خانودادگی جامعه امروز میپردازد و از نسخه پیچی پرهیز میکند. در واقع او چون یک ناظر بیرونی عمل میکند که اگر چه کمی متمایل به سمت جوانان است، اما قصدی مصالحه جویانه دارد و دادگاهی برای محاکمه کسی برپا نمیکند.
فیلم «قاعده تصادف» از ساختار، شکل و قالبی متناسب با فضا و موضوعش بهره میگیرد تا داستانش را روان و جذاب پیش ببرد. فیلمبرداری روی شانه امین جعفری که در آن نماهاگاه لرزان هستند، با فضای تنش آلود فیلم همخوانی دارد، صدابرداری یدالله نجفی، احساس نهفته در صحنهها را به خوبی منتقل میکند، تدوین، ضرباهنگی مناسب به فیلم میبخشد و سکانس پلانها، نماهایی زنده را به تصویر میکشند.
بازیهای باورپذیر و واقعگرای امیر جعفری، سروش صحت، اشکان خطیبی، حمید روحانی و دیگر نقش آفرینان جوان «قاعده تصادف»، ارتباطی مناسب با تماشاگران برقرار میکند و جالب آنکه کارگردان بجز این چند شخصیت، از تمرکز بر چهره دیگر آدمهای حاشیهای داستان پرهیز میکند. احساس نزدیکی تماشاگر با بازیگران (و شخصیتهای فیلم) یکی از مهمترین نقاط قوت «قاعده تصادف» است که چون یک اثر نمایشی، آن را سرزنده و باطراوت جلوه میدهد.
«قاعده تصادف» مثل شروعش، پایانی تئاتری هم دارد؛ جوانان با خاموش کردن یک یک چراغهای خانه ویلایی که رویدادگاه اصلی داستان است، انگار به نمایش خود پایان میدهند. آنان به جای اعتماد کردن به پدر شهرزاد، قید حضور در جشنواره خارجی را میزنند، در سکوت خانه را ترک میکنند و پشت سر خود، پدر شهرزاد را با تنهاییاش تنها میگذارند.
پایان تلخ و البته نه تراژیک و فاجعه بار فیلم (تصور کنید اگر شهرزاد خودکشی میکرد، چقدر نچسب جلوه میکرد)، وضعیتی هشدار دهنده را یادآور میشود؛ چراغهای رابطه هنوز خاموشند که در آینده شاید اتفاقی شومتر را باعث شود.
58245
نظر شما