۰ نفر
۱ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۰

یک تحلیلگر روس بر این باور است که نظریه خاورمیانه بزرگ که در زمان جمهوریخواهان و نومحافظه کاران نزدیک به بوش پسر مطرح شده بود با شکست مواجه شده است.

به گزارش خبرآنلاین به نقل از وب سایت ایران رو، ولادیمیر یفسییف در این یادداشت می نویسد:
 بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و برقراری جهان تک قطبی، همه کشورها به هدف تأثیرگذاری بلافصل سیاست خارجی ایالات متحده مبدل شدند. درجه تأثیر گذاری متناسب با اهمیت کشور مربوطه برای منافع ملی آمریکا بود. به علت وابستگی واشنگتن به واردات نفت، توجه این کشور به پادشاهی های عربستانی هم مبذول شد. آسیب پذیری اسراییل مهمترین متحد آمریکا در منطقه خاور میانه، نقش فعال آمریکا در این منطقه و در مناطق مجاور شمال آفریقا را ایجاب می نمود. کارشناسان سیاسی آمریکایی با عنایت به این واقعیات سعی کردند ضرورت مداخله ایالات متحده در امور این کشورها را مستدل کنند. در نتیجه این تلاش ها نظریه «خاور میانه بزرگ» به وجود آمد که این مقاله به بررسی همین مسأله اختصاص دارد.

ظهور نظریه «خاور میانه بزرگ»
به گمان کارشناسان روس، اندیشه «برقراری دمکراسی» و «بازسازی» خاور میانه در تابستان سال 2003 در کاخ سفید به وجود آمد که در آن زمان ضرورت خروج از بن بست عراقی مطرح شد که در نتیجه برکناری صدام حسین از قدرت توسط آمریکا و متحدانش پدید آمده بود. به این منظور اقدامات قهری نامحبوب آمریکا بایستی جای خود را به برنامه سازنده و جذاب «آینده درخشان» در این منطقه مهم راهبردی را بدهد.
در آن مرحله نمایندگان دولت جمهوری خواه ایالات متحده اعتقاد داشتند که باید در خاور میانه اصلاحات دمکراتیک و آزادسازی اقتصاد را به منظور «مبارزه با فقر و عقب ماندگی که تروریسم را می پرورانند»، به عمل آورد. عملیات آمریکا و متحدانش در عراق به عنوان مرحله اول برنامه جامع «بازسازی « منطقه مورد نظر در نظر گرفته شدند. واشنگتن سعی می‌کرد طرح گسترده خود را اجرا کند که ناظر بر آرام کردن خاورمیانه از طریق برقراری نظام دمکراتیک «دوست» آمریکا بود.
برای اولین بار برنامه بازسازی منطقه خاور میانه توسط جرج بوش پسرش رئیس جمهور وقت آمریکا در سخنان مورخ 6 نوامبر سال 2003 وی تشریح شد. رئیس جمهور آمریکا اعتقاد داشت که مأموریت آمریکا یعنی گسترش آزادی و دمکراسی در سراسر جهان، ادامه منطقی «پیمان صلح ورسای» است که به جنگ جهانی اول پایان داد. «چهارده ماده» پیشنهادی ویلسون رئیس جمهور وقت ایالات متحده اساس آن پیمان را تشکیل داده بود. در ماه ژانویه سال 1941 فرانکلین روزولت در سخنرانی خود دربرابر اعضای کنگره همین کار را کرد. سخنان او به عنوان «سخنرانی درباره چهار آزادی» شناخته شد.
کیسینجر، دوپرت، رامسفلد، چنی، رایس، پرل، وولفویتس، گروسمان و سایر کارشناسان علوم سیاسی و نمایندگان قوه مجریه آمریکا، طراحان نظریه «خاور میانه بزرگ» بودند. آنها خاطرنشان می کردند که دمکراسی غربی وسیله عمومی و فراگیر تأمین به روز آوری کشورها، شکوفایی، عدالت و گفتگوی فرهنگ ها می باشد. و لذا باید بر اساس بازسازی خاور میانه جامعهای را ایجاد کرد که تماماً جوابگوی منافع ملی ایالات متحده باشد. زبیگنو برژینسکی مشاور سابق امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا خاطرنشان میکند که در این صورت می توان سرزمین بالکان اورآسیایی را تحت تأثیر قرار داد که شامل قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی، افغانستان، ترکیه و پاکستان است.
اندیشه اساسی نظریه «خاور میانه بزرگ» چنین فرمول بندی شد: «حل و فصل مسأله فلسطین از طریق بغداد». از اینجا معلوم می شود که لابی اسراییلی آمریکا نیز در طراحی آن شرکت می کرد. این امر تصادفی نیست زیرا همین ساختار به تجاوز آمریکا به عراق مساعدت کرده بود. بزودی گستره اعمال این نظریه به کشورهای شمال آفریقا و خاور میانه توسعه یافت.

واکنش کشورهای عربی
ظهور نظریه «خاور میانه بزرگ» که به عنوان مداخله در امور داخلی کشورهای منطقه تلقی شد، با واکنش شدیداً منفی اکثر کشورهای عربی منطقه روبرو گردید. آنها خاطرنشان نمودند که اصلاحات دمکراتیک باید برآیند توسعه تکاملی جوامع عربی باشد و نباید از خارج تحمیل گردد. آمریکایی ها را همزمان به ذکر نکردن ضرورت حل و فصل مناقشه اعراب و اسراییل سرزنش کردند که باید یکی از موجبات اجرای اصلاحات دمکراتیک در منطقه خاور میانه باشد.
بشار اسد رئیس جمهور سوریه فوراً اعلام کرد که «در شرایط جنگ و مسایل سیاسی، هیچ گونه توسعه و دمکراسی امکان پذیر نیست. کسی در سوریه و در سراسر منطقه به ابتکار آمریکایی اعتقاد ندارد». معمر قذافی رهبر انقلاب لیبی ابتکار آمریکایی را «نژادپرستانه» دانست و خاطرنشان کرد که «مغرب عربی به تحولات در خاورمیانه ربطی ندارد». الصباح نخست وزیر کویت اظهار داشت که تلاشهای آمریکا در جهت برقراری خاور میانه بزرگ به وسیله تحمیل اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را قبول ندارد. بعضی نمایندگان ممالک عربی اعلام کردند که هدف اساسی اندیشه آمریکایی بازسازی «خاور میانه بزرگ»، تأمین منافع آمریکا و اسراییل است.
مصر، عربستان سعودی و سوریه بر خلاف نظریه آمریکایی، ابتکار عربی «توسعه دمکراسی خودجوش عربی» را مطرح کردند که بر اصول ذیل استوار بود:
1- اصلاحات باید از داخل جوامع عربی و بدون تحمیل از خارج اجرا شود،
2 – روند بازسازی باید تدریجی باشد تا امنیت و ثبات منطقهای آسیب نبیند،
3- روند بازسازی باید در خدمت منافع منطقه و نه دشمنان کشورهای منطقه باشد،
4 – حل و فصل مناقشه اعراب و اسراییل لازمه اجرای با موفقیت اصلاحات سیاسی در منطقه است،
5 – ضمن اجرای اصلاحات باید ویژگی های هر کشور عربی را در نظر گرفت زیرا اصلاحات بر اساس یک الگو اجرا نمی شود،
6 - گروه های افراطی دینی نباید از ثمرات اصلاحات و سیاست «انفتاح» بهره گیرند.
بدیهی است که ابتکار دمکراسی خودجوش عربی بیشتر حالت ظاهری داشت ولی تحولات بعدی به اصطلاح «بهار عربی» نشان داد که مراتب نگرانی که توسط رهبران عربی ابراز شد، بی اساس نبود. تصاحب قدرت توسط اسلامگرایان در لیبی و مصر و قدرت طلبی آنها در سوریه، تونس و یمن، مصداق این ادعاست.

نگاهی از طرف اروپا
اروپا نیز از نظریه «خاور میانه بزرگ» پشتیبانی نکرد. به عقیده «دویلپن» نخست وزیر سابق فرانسه، «باید از عمومی گرایی اجتناب کرد و نباید کشورهای مغرب را در یک سناریو با کشورهای خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس در نظر گرفت. نباید در مسایل امنیت تمرکز کرد. برای اینکه به موفقیت برسیم، باید راه کارهای فراگیر را با توجه به همه جنبه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی به کار گیریم».
کشورهای اروپایی و قبل از همه فرانسه و آلمان پیشنهاد کردند که این نظریه اصلاح شود. ژاک شیراک به دفعات اشاره کرده بود که مشارکت بین غرب و کشورهای «خاور میانه بزرگ» باید نتیجه انتخاب آزاد آنها باشد. به عقیده وی، «کشورهای خاور میانه و شمال آفریقا به میسیونر های دمکراسی احتیاجی ندارند».
اروپایی ها در پی رایزنی های فشرده چند ماهه و با عنایت به موضع گیری اجلاس سران کشورهای عرب که در ماه می سال 2004 در تونس برگزار شد، پیشنهاد کردند نظریه آمریکایی «خاور میانه بزرگ» اصلاح شود. به عقیده آنها، کنار هم گذاشتن مصنوعی کشورهای گوناگونی چون افغانستان، پاکستان، ممالک حاشیه خلیج فارس و مغرب عربی در چارچوب یک نظریه، کار درستی نیست. اروپایی ها نگران آن بودند که مجبور شوند این طرح آمریکایی را به لحاظ مالی تأمین کنند در حالی که خود طرح و تأمین مالی اروپایی آن فقط به نفع آمریکا بود.
با این وجود، اروپایی ها در اجلاس گروه 8 بزرگ که در ماه ژوئن سال 2004 در جزیره «سی آیلند» (ایالت جورجیا) برگزار شود، با نظریه بازسازی «خاور میانه بزرگ» موافقت کردند که نام نهایی آن چنین بود: «مشارکت به نام پیشرفت و آینده مشترک با منطقه خاور میانه توسعه یافته و شمال آفریقا». در سند نهایی این اجلاس آمده بود که «سه حوزه مستلزم توجه از سوی جامعه جهانی هستند یعنی فقدان آزادی، بی سوادی و رعایت حقوق زنان. استمرار مسایل در این زمینه ها منافع ملی همه اعضای کشورهای گروه 8 را تهدید کرده و موجب رشد افراط، تروریسم، جنایات بین المللی و مهاجرت نامشروع می گردد».

بحران نظریه آمریکایی
بدون تردید، دولت جرج بوش پسر نظریه «خاور میانه بزرگ» را به کار بسته بود ولی آمریکایی ها به چند علت موفق نشدند آن را عملی کنند. اولاً، همه تلاش های واشنگتن مبنی بر دمکراتیک کردن «خاور میانه بزرگ» نتیجهای جز تشدید بی ثباتی، اصول گرایی و تروریسم نداد. ثانیاً، ایالات متحده نتوانست در عراق یک رژیم آمریکایی روی کار آورد. در بغداد نمایندگان اکثریت شیعه به قدرت رسیدند که این امر موجب بهبود روابط بین عراق و ایران شد. ثالثاً، دولت ها و ملت های کشورهای عربی و نیز ایران و ترکیه از نظریه آمریکایی پشتیبانی نکردند. تنها کشوری که نه تنها از این نظریه پشتیبانی کرده بلکه ایالات متحده را دائماً به سوی اجرای آن سوق می داد، اسراییل بود که خود را جزیره دمکراسی غربی در دریای خودکامه عربی محسوب می کند. رابعاً، پیش از اینکه «خاور میانه بزرگ» به نوسازی و بازسازی نیاز داشته باشد، روابط کشورهای منطقه با آمریکا و تمام غرب به این نوسازی احتیاج داشت. آمریکا هر چه بیشتر در امور «خاور میانه بزرگ» مداخله کرده و به سیاست استاندار دوگانه متوسل می شد و ضمانت حفظ رژیم های آمریکایی می شد، روحیات ضد آمریکایی در منطقه بیشتر رشد می کرد. خامساً، در فضای شوروی سابق تحقق این نظریه به عنوان ادامه سیاست آمریکایی «انقلاب های رنگین» و ایجاد «هرج و مرج هدایت شونده» تلقی شد. نظریه اخیر از جمله ناظر بر تضعیف دولت ها از طریق تجزیه آنها و برقراری رژیم های کنترل شده می باشد.

«بهار عربی»
بر خلاف دیدگاه بسیاری از ناظران، «بهار عربی» که در ژانویه سال 2012 با برکناری زین العابدین بن علی از قدرت در تونس شروع شد، برای واشنگتن حادثه کاملاً ناگهانی بود. با وجود اینکه تلاش ها برای اجرای نظریه «خاور میانه بزرگ» اوضاع سیاسی داخلی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را وخیم تر می کرد، واشنگتن امیدوار بود که حتی بعد از برکناری حسنی مبارک متحد مصری خود، اوضاع را زیر نظر خود نگه دارد.
غربی ها به خصوص در مرحله اولیه این تحولات، بهار عربی را به حوادث اواخر سالهای 1980 – اوایل سالهای 1990 در اروپای شرقی تشبیه می کردند. در هر دو مورد کار به برچیدن نهادهای دولتی و سیاسی که در دوران جنگ سرد شکل گرفته بودند، ختم می شد. غرب در حالت شور و شعف به حمایت کامل از گرایشات دمکراتیک پرداخت. ولی این روند عوض شدن نخبگان که با توقعات بیش از حد بالای اجتماعی و اقتصادی مردم توأم بود، موجبات روی کار آمدن نه دمکرات ها بلکه اسلام گرایان را فراهم کرد. آمریکایی هایی که از سال های 1980 با اسلام گرایان معتدل پیوندهای محکمی برقرار کرده بودند، برای این تحولات آماده بودند. ولی دمکراسی های «سبز» نوظهور بزودی نشان دادند که برنامه هایی دارند که با دیدگاه های واشنگتن مطابقت ندارد. حملات ماه سپتامبر سال 2012 به نمایندگی های دیپلماتیک آمریکا در سراسر جهان اسلام نه تنها اروپا بلکه قاره های دیگر را بر آشفته کرد. قتل استیونز سفیر آمریکا و سه همکار وی در بنغازی این تصویر نگران کننده عمومی را تکمیل نمود.
آنچه که بیان شد، در واقع به معنی شکست نظریه قبلی «خاور میانه بزرگ» است. ولی واشنگتن به این واقعیت اعتراف نمیکند که از این نظر اظهارات اخیر جان کری، سناتور وقت و وزیر فعلی امور خارجه آمریکا جالب توجه است. به عقیده وی، موج قیام های دمکراتیک در خاور نزدیک و میانه، یکی از جالب ترین رویدادهای عصر حاضر است... سرنگونی رژیم های خودکامه تونس و مصر راه به سوی برقراری دولت شفاف تر و پر مسئولیت تر را گشود که ایالات متحده در تأمین این تحولات دمکراتیک نقش برجستهای ایفا میکند».
جان کری در میان محورهای اساسی سیاست ایالات متحده در «خاور میانه بزرگ» به نکات ذیل اشاره نمود:
الف – توسعه دمکراسی. واشنگتن اعتقاد دارد که اصلاحات سیاسی در خدمت تنها منافع معترضانی نیست که بر عوض کردن دولتهای فعلی با دولت های «شفاف تر» (یعنی مبرا از فساد مالی و پاسخگوی ملت خود) تأکید می نمایند. توسعه دمکراسی موجب پیشگیری از بروز خطرات بالقوه برای امنیت ملی ایالات متحده، از جمله از طریق اجرای برنامه های کمک و حمایت از دمکراسی را می دهد. سناتور کری با عنایت به بدبینی کنگره درباره برنامه های مساعدت به کشورهای خارجی هشدار داد: «ما می توانیم در شرایط جاری اقدام کنیم یا بعداً، در شرایط خطرات فزاینده برای امنیت ملی ما، به آنها کمک کنیم».
ب – در نظر گرفتن درس های عبرت فروپاشی اتحاد شوروی. جان کری معتقد است که فروپاشی اتحاد شوروی می تواند به نمونه تاریخی برقراری روابط ایالات متحده با کشورهای «خاور میانه بزرگ» در پی وقوع انقلاب ها تبدیل شود.
ج – حمایت از اقتصاد بازار و توسعه آن. در حال حاضر مجلس سنای آمریکا برای اقتصاد دمکراسی های جدید از جمله در «خاور میانه بزرگ»، مبانی قانونی جدیدی طراحی می کند.
البته، رویکرد جان کری عضو حزب دمکرات به فرآیندهای جاری در خاور میانه و شمال آفریقا از آنچه که در زمان جرج بوش پسر انجام می شد، سنجیده تر است. به نظر میآید که آمریکایی ها از بازسازی «خاور میانه بزرگ» امتناع کردهاند ولی مسأله برقراری دمکراسی در این منطقه مانند سابق مطرح است. لذا نظریه «خاور میانه بزرگ» حتی به صورت تغییر یافته برای آنها اهمیت مبرم خود را حفظ کرده است. همین امر برای همه ملت های منطقه خطرات مکملی ایجاد می نماید.

آینده خاور میانه بزرگ
بدون تردید، «خاور میانه بزرگ» امروزی به میدان مین گذاری شده مناقشات بالقوه قومی و مرزی شباهت دارد که با هر حرکت دور از احتیاط می توانند منفجر شوند. دو سناریوی اساسی توسعه بعدی اوضاع وجود دارد:
الف – راه «ورسای». بعد از پایان جنگ جهانی اول، تقسیم مجدد اروپا با تقسیم مستملکات عربی امپراطوری عثمانی همراه شد که نیروهای خارجی در این روند نقش اساسی را ایفا نمودند. آمریکا امیدوار است که بتواند با استفاده از نفوذ اقتصادی، سیاسی و نظامی خود و با حمایت متحدان فرآیندهای جاری در «خاور میانه بزرگ» را کنترل کند. ظاهراً آمریکایی ها امکانات خود را مبالغه کرده و به نیروی جاذبه دمکراسی غربی اعتقاد زیادی دارند. ولی همه موارد مداخله واشنگتن در امور کشورهای منطقه تا کنون باعث رشد بی سابقه روحیات ضد آمریکایی شده است. به احتمال قوی، همین گرایش بعد از تصحیح سیاست منطقه ای آمریکا توسط باراک اوباما حفظ خواهد شد که این امر به معنی منقبض شدن حوزه نفوذ آمریکا است.
ب – راه وستفال. صلح وستفال سال 1648 به جنگ سی ساله در امپراطوری مقدس رم پایان داده و سرآغاز نظم جدید در اروپا شد که بر اصل حق حاکمیت دولتی استوار بود. این اصل در «خاور میانه بزرگ» بدان معناست که کشورهای منطقه به صورت مستقل، بدون مداخله خارجی ولی با رعایت دقیق موازین حقوق بین الملل، همه تصمیمات سرنوشت ساز را اتخاذ خواهند کرد. روسیه به همین امر دعوت میکند زیرا این گزینه تماماً جوابگوی منافع کشورهای منطقه خاور میانه و شمال آفریقا می باشد. ولی غرب بیش از حد نیرومند است و رهبران آن به اقتدار خود اعتقاد دارند. لذا اجرای این گزینه بسیار دشوار خواهد بود.
بنابراین، فروپاشی رژیم های خودکامه «خاور میانه بزرگ» که در جریان «بهار عربی» شروع شد، می تواند به مرحله جدید روند واحد تاریخی تبدیل گردد. خاور میانه بزرگ قادر است به دنبال اروپای شرقی و منطقه بالکان به جامعه دولت هایی ملحق شود که روابط بین آنها بر ارزش های واحد استوار است. ولی به این منظور حرکت متقابل از سوی غرب و موافقت آن با رعایت مقررات واحد جهان چند قطبی در حال تکوین، احترام به احساسات دینی جمعیت محلی، رعایت بی چون و چرای حق حاکمیت دولتی و خودداری از جایگزینی آن با ملاحظات مصلحت سیاسی لازم است. ایالات متحده به عنوان رهبر جهان غرب برای این رفتار آماده نیست. از اینجا روشن می شود که آمریکایی ها از نظریه دمکراتیک کردن «خاور میانه بزرگ» امتناع نمی کنند. این سیاست در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بی ثباتی قابل توجهی ایجاد کرده و بر امنیت کشور های اروپایی اثر منفی خواهد گذاشت. متأسفانه، واشنگتن سعی می کند از این واقعیت اغماض کند.
49261

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 277925

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 10 =