هرسال حوالی ماههای دی و بهمن (اطراف فوریه) ایامی است که اخبار متکثر و متنوع سینما ، مشتاقان عالم سینما را بر آن می دارد تا از آخرین نقش بندی های این بخش از دنیای هنر جویا شوند . تعدّد برنامه ها و جشنواره های این ایام در نقاط مختلف دنیا باعث هم افزایی این اخبار است (امسال سیزدهم ژانویه 70امین جایزه گلدن گلوب ، دهم فوریه 66اُمین جشنواره بفتا در لندن، شانزده فوریه 63امین جشنواره برلین ، بیست و چهار فوریه 85امین(!؟) مراسم اسکار و ...) . مراسم اسکار امسال در حال برگزاری است و اخبار گوناگون از آخرین ساخته های کارگردانان مختلف از این سوی و آن سوی همچنان می رسد . در میان اخبار و حاشیه های مراسم امسال اما برای من یک خبر کمی پررنگ تر می نمود : مراسم تجلیل از رابرت دنیرو به جهت یک عمر فعالیت هنری ، که در حاشیه مراسم و توسط سینما تک آمریکا برگزار شد .
فارغ از توانمندیها و قابلیت های این مرد عالم بازیگری ، خبر تلنگری بود انگار مبنی بر این که روزها بر ما گذشته است ! روزها و سالها بر ما گذشته و می گذرد و چهره دنیرو که درذهن متناظر گردیده بود با بازیگرِ میان سالی با توانمندیهای بالا، گویی باید تغییرکند به " بازیگر پیشکسوت " ! . این شاید کشف مهمی نباشد خصوص برای اهالی دنیای هنر که اخبار این وادی را به روز و متصل دنبال می کنند ، اما برای چون من - دور از عالم هنر ولی مشتاق به آن- خبری است در حد تغییر جهت عقربه قطب نما !
بازی هنرمندانه دنیرو در فیلم " امتیاز" (The Score) ، نمادی شد از بازی این بازیگر در ذهن . نمادی که اینقدر قوی و پررنگ بود که به رغم گذشت سالها ( 2001 تا کنون ) ، همچنان دنیرو برای نسل ما معادل بود با بازیگر توانمند و میانسال . فیلم " امتیاز" از این جهت شاید بهترین مثال باشد . در این فیلم ، کارگردان به شکلی بسیار هنرمندانه سه نسل بازیگری را در کنار هم نشاند و این کار ، کاری بود شورانگیز . در "امتیاز" مارلون براندو به عنوان نماد - یا شاید بهترین نماد- از فحول بازیگری دهه شصت ، در کنار دنیرو بازی کرد و در کنار این دو صاحب نام ، ادوارد نورتنِ جوان نیز ، چنان زیبا بازی کرد که بیینده می توانست تصویری هماهنگ ازحضور جوانی نوخواسته در کنار دو نسلِ قبل از بازیگران چیره دست را (یکجا) ببیند . (1)
این تصویر در ذهن ما تقویت شد وقتی که "مخمصه" (Heat) را دیدیم که گروهی از سارقان کارکشته با هنرمندانه ترین تصویرگری مایکل مان ، بانک خیابان فیگارو را زده و در میانه خیابان روبروی بانک ، در گیرودار حضور نابهنگام پلیس شهر می افتند . تصاویر فیلم " Heat" بقدری قوی و زیبا نقش پردازی شده بود که امثال من در همان خیابان و آن تله و گیرودارش مانده ایم ! انگار هنوز که اسم دنیرو می آید احساس می کنم در وسط مخمصه ای چنان تنگ در تلاش برای فرار از چنگال پلیس مافوق باهوشی چون آلپاچینوست ! (2)
نهیبی می رسد و اینکه می شنوی دنیرو پیرمردی شده ! روزها و روزگار گذشته و تو باید به میانه روزگار جدید بیایی ! آری واقعیت این است که برخی از تصاویر عالم سینما چنان در ذهن ثبت و ضبط می شوند که سالها بر تو می گذرد و تصویر همچنان شفاف و روشن در حال حرکت و تکاپوست . آری این واقعیتِ پر ارج عالم هنر سینما ، مولفه ای است از مولفه های قدرت این هنرِ دنیای مدرن . من گاه فکر می کنم هنوز با علی حاتمی در گراندهتل تهران قدیم به نظاره گفته هایِ هزاردستانیِ انتظامی ام . بیست و چند سال از دیدار اولین دیالوگ های هزاردستانیِ انتظامی در گراندهتل گذشته و بسیار رخدادها بر من آمده و رفته ، اما تصویر چهرۀ پدرخواندۀ تهران قدیم ، هنوز روشن و شفاف و درحال صحبت باقی مانده است ! سالهای سال گذشته و همچنان بر این گمانم که مخمصۀ خیابان فیگارو عجب مخمصه سختی است ! هنوز فکر می کنم در آن خیابان زدوخورد جاری است ... و این نه از کم اطلاعیِ شدید من (!) که از قدرت هنر سینماست ... هنری که تصویری را به مقابل تو نمی آورد ، ترا به سر صحنه ( یا گاهی به متن تصویر) می کشاند . (3)
*دنیرو در حال یادداشت بر یادبودی که آکادمی امسال برای او ایجاد کرده است.
(و نمی دانم چرا با دیدن این تصویر به یاد این بیت سعدی افتادم
غرض نقشی است کز ما باز ماند
که هستی را نمی بینم بقایی ... )
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- جالب اینکه در این فیلم کارگردان عاقبت نشان می داد که" بالاخره دود از کنده بلند می شود" و ادوارد نورتن که سمبل جوانِ باهوشِ امروزی هست ، از سارقی پیشکسوت رودست می خورد و در دستبرد به زیرزمین ساختمان گمرک شهر مونترال ، سرانجام متاع گرانقیمت به دست دنیرو می افتد . نورترن جوان همچنان باید به هوش خویش غره نشده و در مکتبِ سارقانِ پیش کسوت تلمذ کند !
2- یکی از زیبایی هایی این فیلمِ مایکل مان، قرارگیری مقابل همدیگر دنیرو و آلپاچینو در یک فیلم بود. دو فحل عرصه بازیگری ، یکی سارق لس آنجلس و دیگری پلیس شهر لس آنجلس . 21سال پس از پدرخوانده2 ، این دو در یک فیلم بازی کردند و یکی از ماندگارترین سکانسهای سینمای دهه نود مربوط به صحنه ای است که دنیرو و آلپاچینو در کافه ای با یکدیگر به صحبت می نشینند ... و جالب اینجا که آخر کار ، بالاخره ، سرانجام زور آپاچینو به دنیرو می چربد ! بالاخره جناب پلیسِ ابرشهرِ لس آنجلس اگر حریف سارقان حرفه ای اش نباشد که کارِ شهر -به تعبیر حافظ- از نظامِ اتساق می افتد ! ... و سالها منتظر بودیم که این دو یک بار دیگر و در فیلمی دیگر مقابل یکدیگر بازی کنند که شوربختانه کارگردان کج ذوق ، جان اونت ، فیلم Righteous Kill را ساخت و یک بار دیگر این دو را در قابی مشترک اما بسیار کم کیفیت دیدیم که ایکاش آن فیلم دوم ساخته نمی شد و این دو را فقط در مخمصه می دیدیم.
3- از دیگر اخبار جالب اسکار امسال حضور دوباره و "همزمان" خانم کاترین بگلو و تارانتینو بود . سه سال پیش نیز این دو همزمان در اسکار 2010 حضور داشتند و بگلو فیلمی درباره خاورمیانه |+| و تارانتینو فیلمی بر مدار سینمای خشن خودش |+|به عرصه آورده بود. (در آن سال خانم بگلو نخستین زنی بود که در تاریخ آکادمی برنده «اسکار بهترین کارگردانی» شد). امسال هم خانم بگلو فیلم دیگری راجع به خاورمیانه ساخته و تارانتینو هم با "جانگو" به میدان آمده . که البته راجع به جانگوی تارانتینو باید در نوبتی مجزا و مجالی جدا نوشت . و مگر می شود از از جانگو ننوشت ؟!...
نظر شما