دست نیاز بنده دوباره دراز شد
آری دراز، جانب یارم پیاز شد
مستور سرخ جامه سیمین تنم کجاست؟
امسال او نیامده، افسانه ساز شد
مانند مرغ، از بغل سفرهام پرید
با سر درختیان به بها همطراز شد
یار قدیمی فقرا بود و ای دریغ
از ما برید و قصه هجرش دراز شد
پا در رکاب کرد و از این مملکت برفت
رویش به روی مردم بیگانه باز شد
آنقدر سرکشیدم و دنبالش آمدم
تا گردنم دراز، همانند غاز شد
تنها نه وصل تو سبب اشک و آه ماست
هجر تو نیز مایه سوز و گداز شد!
***
در حاشیه آگهیهای «خاویاری»!
از گذرگاهی، گذر میکرد یک مستضعفی
تابلویی را دید، در مدح و ثنای خاویار
گفت بهبه! باید اکنون، خاویار آرم به دست
تا مرا هم آید از وی بهرههای بیشمار
در سوپر مارکت قدم بنهاد و قوطیها بدید
زان متاع آنجا فراوان، دلپذیر و مارکدار
لیک تا برخواند نرخش را ز برچسب کذا
بیمحابا عقل و هوش او سرودند: الفرار!
مزد کار و زحمت یک ماههاش کافی نبود
تا بگیرد صد گرم از آن غذای شاهوار!
گفت: باشد این خیابان جای مستضعفنشین
نصب بر دیوار مستکبر بباید این شعار!
***
آگهی...!
فدراسیون فوتبال به یک مربی خارجی با مشخصات زیر نیازمند است:
1- کلاسهای پیشرفته مربیگری را گذرانده و شاگرد اول شده باشد.
2- دارای خصلتهای انسانی بوده، زیاد در «بند» پول نباشد.
3- به اصول فدراسیون پایبند بوده و کاری به جدول نفرات تیم، ارنج، تاکتیک، انتخاب ذخیرهها و اینجور مسائل خصوصی! نداشته باشد.
4- اعتراض نکند.
5- حرف نزند.
6- بحث نکند.
7- ...
و خلاصه زودتر راه بیفتد و بیاید تهران که اوضاع خیلی خراب است...!
***
زنده باد زاپاتا...!
اولی- نظرت راجع به سیگارهای مکزیکی که وارد بازار شده است چیست؟
دویمی!- هیچی! فقط در این فکرم که «جنگش» را آنها میکنند، «دودش» به چشم ما میرود...!
***
یک روز از زندگی مشاور رئیس جمهور در امور زنان
ساعت هشتونیم صبح: با برنامه «خانه و خانواده» رادیو از خواب بیدار شدم. صحبت از فوائد خوردن صبحانه که میکند، احساس میکنم بشدت گرسنه هستم!
ساعت ده صبح: به دلیل تراکم جمعیت، در قسمت زنانه اتوبوس، دیر به محل کارم رسیدم. پیامی در همبستگی به زنان «گواتمالا» و «بورکینافاسو» فرستادم.
ساعت یازدهونیم صبح: با گروهی از زنان کارمند ملاقات کردم سرم را بردند که چرا به مشکلاتشان رسیدگی نمیشود؟ و چرا در اداره مهدکودک ندارند و...
یکی نیست به آنها بگوید که شما اصلاً چرا از اول رفتید کارمند شدید؟! همان در خانه میماندید و خانهداری میکردید بهتر نبود؟
ساعت یک بعدازظهر: ناهار را با وزیر امور زنان هند صرف کردم و طرز تهیه خورشت قرمهسبزی را به او یاد دادم. او هم در عوض طبخ «سنبوسه هندی» را یادم داد.
ساعت سه بعدازظهر: طرح تشکیل «بانک اطلاعات زنان» را اعلام کردم. بانک جهانی هم گفته است که در تأیید این طرح تا 500 هزار دلار کمک بلاعوض میکند که جلو بچه بگذاری قهر میکند!
ساعت پنج بعدازظهر: در راه بازگشت به خانه همهاش در فکر بودم که چه وقت وزیر امور زنان خواهم شد؟!
گل آقا. شماره 163. اسفند 1372
6060
نظر شما