پل هاردینگ نویسنده برنده جایزه پولیتزر برای رمان «دوره‌گردها» می‌گوید اینکه خواننده‌ای در ایران متوجه انسانیت جاری در کتابش می‌شود، او را هم شگفت‌زده و هم خجالت‌زده می‌کند.

حسین عیدی‌زاده: رمان «دوره‌گردها» اولین رمان پل هاردینگ 45 ساله است که پس از سه سال خاک خوردن در کشوی میزش، بالاخره منتشر شد و در کمال شگفتی برنده جایزه پولیتزر بهترین رمان در سال 2010 شد.

هاردینگ نویسنده‌ای است که نثرش به سبک و سیاق نویسنده‌های آمریکای لاتین بین گذشته و حال در رفت و برگشت است و زوایه دیدش تغییر می‌کند. نثر هاردینگ شعرگونه است و همین قدرت اصلی «دوره‌گردها» است.

مصاحبه با هاردینگ پس از هماهنگی با خودش از طریق ایمیل انجام شد، اولین دلیل پذیرفتن این مصاحبه از سوی هاردینگ چاپ شدن ترجمه فارسی کتابش (به ترجمه مجتبی ویسی) بود که او را بسیار خوشحال کرد.
 
رمان «دوره‌گردها» جدا از جایزه پولیتزر، برنده جایزه پن/ رابرت دبلیو. وینگهام شده و سایت‌های آمازون و پابلیشرز ویکلی و نشریات رادیو ملی آمریکا و لایبرری ژورنال آن را به عنوان یکی از 10 رمان برتر سال انتخاب کرده‌اند.
 
ایده رمان «دوره‌گردها» چطور به ذهنتان رسید؟
داستان «دوره‌گردها» براساس داستان‌هایی شکل گرفت که پدربزرگ مادری‌ام درمورد بزرگ شدنش در روستاهای مِین در دهه 1920 میلادی برایم تعریف می‌کرد.
 
از همان ابتدا دلتان می‌خواست نویسنده بشوید، یا اینکه قبل از نوشتن این رمان مشغول کارهای دیگری بودید؟
در کتابفروشی کار می‌کردم و مدتی هم در یک گروه راک نوازنده درام بودم. با گروهمان در آمریکای شمالی و اروپا تور برگزار کردیم. وقتی گروه از هم پاشید، نشستم و سعی کردم یک داستان بنویسم. همیشه کتابخوان پرشوری بوده‌ام و همیشه دلم می‌خواست با رمان‌های محبوبم وارد گفت‌وگو شوم. فکر کنم زمانی شروع کردم به تمام‌وقت نوشتن که در کارگاه نویسندگی آیووا پذیرفته شدم، این برنامه برای داستان‌نویسی بود.
 
رمان را چطور نوشتید. آیا یک طرح داستانی مفصل داشتید یا اینکه با یک ایده شروع کردید؟
یک دفعه شروع کردم به نوشتن، دقیقا با صحنه‌ای شروع کردم که هوارد، همان دوره‌گردی که نام کتاب از او گرفته شده، سوار گاری‌اش است و ناگهان متوجه می‌شود به الاغش اجازه داده تا از جلوی در خانه‌اش عبور کند و این یعنی خانواده‌اش را ترک می‌کند. وقتی این پاراگراف را نوشتم، باید پاراگراف‌های دیگر را می‌نوشتم تا این پاراگراف اول درک شود. کتاب مثل یک بلور در حین نوشتن شکل گرفت.
 
همانطور که گفتید رمان برگرفته از واقعیت است. چه میزان از رمان واقعی و چه میزان از آن خیالی است؟
گفتنش سخت است که بگویم چه چیزی واقعیت است و چه چیزی خیال. هر جمله کمابیش ترکیبی از هر دو است. چیزی که برای من مهم است این است که هر جمله حقیقت دارد. شاید در واقعیت رخ نداده باشد، اما باطن آن از نظر هنری و زیبایی‌شناختی حقیقت دارد.
 
ساعت‌ها در رمان شما نقش مهمی دارد، چرا از ساعت به عنوان یک نقش‌مایه/موتیف در رمانتان استفاده کردید؟
پدربزرگم ساعت‌های عتیقه را تعمیر می‌کرد و می‌فروخت. من چند سالی با او کار کردم. اصلا در این کار خوب نبودم، اما کار جالبی بود. وقتی زمان نوشتن رمان رسید، حس کردم باید تعمیر کردن ساعت را در رمان حفظ کنم، حتی با اینکه می‌دانستم استفاده از ساعت به عنوان نقش‌مایه ادبی خطر کلیشه‌ای شدن، کهنه بودن و تکراری بودن دارد. خودش یک چالش ادبی بود که ساعت را به شکلی نو به کار برم. برای اینکه ساعت به چیزی جدید در رمانم بدل شود، سعی کردم ساعت‌ها استعاره‌ای از شخصیت‌های رمان باشند و به شکلی بیانگر جایگاه شخصیت‌ها در هستی باشند. یعنی به جای اینکه از ساعت به عنوان یک «مضمون» استفاده کنم آن را یک شخصیت کردم.
 
می‌شود درمورد عادت‌های نوشتن خودتان توضیح دهید؟
هر وقت بشود در خانه، در اتاق کارم و صبح‌های زود می‌نویسم، اما اغلب نمی‌توانم این کار را بکنم، برای همین این ظرفیت را در خودم پرورش داده‌ام تا تقریبا در هر شرایطی بنویسم، در هواپیما، در هتل و یا حتی وقتی پسرانم از سروکله من بالا می‌روند.
 
سبک نویسندگی شما مرا یاد رمان‌های آمریکای لاتین، به ویژه کارهای کارلوس فوئنتس و گابریل گارسیا مارکز می‌اندازد، تحت تاثیر ادبیات آمریکای لاتین بوده‌اید؟
صدالبته. در واقع این رمان «Terra Nostra» نوشته کارلوس فوئنتس بود که برای اولین بار به من تلنگر زد که دلم می‌خواهد چنین رمانی بنویسم! همچنین برایم جالب بود که بدانم چطور نویسنده‌هایی مثل فوئنتس، مارکز و خولیو کورتاسار از شخصیت‌های مشابه به هم استفاده می‌کنند و تقریبا به یک شیوه و نگاه داستان‌هایشان را می‌نویسند، به شکلی که انگار هر رمان آن‌ها یکی دو فصل از کتاب بزرگ هستی، کتاب بزرگ انسانیت است. کتابی که همه ما سعی می‌کنیم اگر بختش را داشته باشیم کمی از آن را بنویسیم.
 
کمی بیشتر درمورد عقب و جلو رفتن در زمان در «دوره‌گردها» توضیح دهید.
اینطور نبود که اول درمورد این شیوه نوشتن تصمیم بگیرم و بعد آن را بر روایت تحمیل کنم. داستان به شکلی ارگانیک اینطور در ذهنم شکل گرفت و روی کاغذ نقش بست. در انتهای رمان در کمال شگفتی دیدم که سبک نوشتن آن دقیقا انعکاسی از تجربه شخصیت اصلی رمان است. او در حال مرگ است، ذهنش در حال از بین رفتن است و برای همین در زمان عقب و جلو می‌شود، در زندگی‌های مختلف سرک می‌کشد، می‌گردد و می‌چرخد و سعی می‌کند برای آخرین بار تصویری دقیق از خودش و پدرش ارائه دهد، تصویری که آخرین تسلی برای او است.
 
چند بار کتاب را بازنویسی کردید؟ به نظر می‌رسد چند سال روی رمان کار کرده‌اید.
تقریبا 10 سال بطور گه‌گاهی روی این رمان کار کردم. کتاب را با کامپیوتر نوشتم، برای همین نمی‌شود گفت چندبار آن را بازنویسی کردم. فکر کنم دروغ نباشد اگر بگویم هر جمله رمان را ده دوازده بار بازنویسی کرده‌ام. آنچه برایم مهم است دقیق بودن جملات است، برای همین عجیب نیست که وسواس زبان داشته باشم.
 
بردن جایزه پولیتزر بهترین رمان برای اولین رمانتان چه تاثیری بر نوشتن شما گذاشت؟
جایزه پولیتزر خوشبختانه بر خود نوشتن من تاثیر نگذاشت. راستش بردن این جایزه به من نشان داد که روش نوشتم در تمام این سال‌ها درست بوده، در تمام این سال‌ها اصلا به اینکه ممکن است برنده جایزه‌ای بشوم، فکر هم نمی‌کردم. شاید از بیرون انتظارت درمورد شیوه نویسندگی من متفاوت باشد، اما من نمی‌توانم در موقع نوشتن به انتظارات خواننده فکر کنم. اگر بخواهم هنرم را ارتقا ببخشم باید فشاری که از درون بر خودم وارد می‌کنم بالاتر از فشار دنیای بیرون بر من باشد.
 
جایزه پولیتزر روی زندگی‌اتان هم تاثیری نداشت؟
اینجا همیشه به شوخی می‌گوییم وقتی جایزه‌ای بردی، اولین جمله مقاله گرامیداشت تو پس از مرگت مشخص شده است. من حالا یک هنرمند معروف هستم. حالا مردم کمی بیشتر من را می‌شناسند. البته نه مثل دیگر نویسندگان جایزه برده، چون من با رمان اولم این جایزه را بردم و از قبل وجهه و شهرتی نداشتم، اما جدا از این فشار و انتظارات، با جایزه بردن آدم به آزادی شگفت‌انگیزی می‌رسد. دیگر نمی‌خواهد به فکر اقبال عمومی باشم. از اقبال عمومی برخوردار شده‌ام. حالا باید سعی کنم نشان دهم این اقبال عمومی، این جلب اعتماد اشتباه نبوده است.
 
شما در کلاس‌های «نویسندگی خلاق» هم تدریس می‌کنید، به نظرتان کلاس «نویسندگی خلاق» چه کمکی به نویسندگان تازه‌کار می‌کند؟
نوشتن یکی از هنرهای زیبا است. رفتن سر کلاس‌های نویسندگی به نویسنده همان کمکی را می‌کند که کلاس‌های نقاشی به نقاش‌ها، یا کلاس‌های بازیگری به بازیگرها. تکنیک‌هایی که باید یاد گرفت خیلی زیاد هستند و معلم‌های خوب باید جدی بودن، متعهد بودن و تلاشی را که برای هنر شدن هنر نیاز است، آموزش دهند. هیچکس نمی‌تواند به شما جهان‌بینی بیاموزد، اما می‌شود چگونه نگاه کردن و درک کردن جهان از طریق نثر، شعر، سینما و نقاشی را آموزش داد.
 
کمی از نویسندگان مورد علاقه‌اتان بگویید.
جواب این سئوال تا بی‌نهایت ادامه دارد! باید بگویم تقریبا آثار هر نویسنده کلاسیکی را می‌خوانم. چون اگر رمانی بعد از 100 سال، 200 سال هنوز چاپ می‌شود و شاهکار شناخته می‌شود، پس حتما شاهکار است و خواندنش ارزش دارد. برای همین لئو تولستوی می‌خوانم و مارسل پروست، توماس مان می‌خوانم و هنری جیمز، امیلی دیکنسن و امرسون و میلتن و خیلی‌های دیگر. این فهرست خیلی طولانی است. به نظرم نوشته‌های آدم به همان اندازه‌ای می‌تواند خوب باشد، که کتاب‌های خوب خوانده باشد. باید با قله‌های رشته‌ای که انتخاب کرده‌اید، آشنا باشید تا بتوانید تلاش خودتان را ارزیابی کنید!
 
کمپانی‌های فیلمسازی هم پس از جایزه بردن، سراغ شما آمدند؟
یک تعدادی به اقتباس سینمای علاقه نشان دادند. کتاب خیلی سختی برای فیلم کردن است. همین را درمورد کتابم دوست دارم. من یک رمان نوشته‌ام، نه یک فیلمنامه!
 
جدا از نوشتن، به هنر دیگری هم مشغول هستید؟
چند سالی که درام می‌زدم. برای همین هم هست که نثرم اینطور ریتمیک است، شبیه شعرهای موزون است و نه نثرهای معمولی.
 
رمان جدیدتان «اِنون» نام دارد، داستانش درمورد چیست؟
«انون» داستان چارلی کرازبی، یکی از نوه‌های جرج کرازبی (شخصیت اصلی «دوره‌گردها») و دخترش کیت است. انون نام شهری کوچک در ماساچوست است، جایی که جرج در «دوره‌گردها» خانه‌اش را در آنجا بنا کرد. کیت وقتی 13 ساله است با ماشینی تصادف می‌کند و می‌میرد، و داستان شرح تلاش چارلی برای کنار آمدن با این مسئله است.
 
در آخر چه صحبتی با خوانندگان فارسی‌زبان رمانتان دارید؟
نمی‌توانم بگویم چقدر از اینکه فهمیدم کسانی در ایران کتاب مرا می‌خوانند، خوشحال و هیجان‌زده هستم. من متنفرم از آن‌هایی که در این دنیا فرهنگ‌های مختلف را از هم دور نگه می‌دارند. متنفرم از آنهایی که آدم‌ها را در برابر هم قرار می‌دهند. به نظرم هنر به اندازه‌ای این افراد جدایی‌طلب را تضعیف می‌کند و مردم را به هم نزدیک می‌کند، حداقل مردم را از نظر روحی به هم نزدیک می‌کند. سنت دینی، فلسفی و زیبایی‌شناختی که مرا پرورش داده ارزش بسیاری برای تکریم انسانیت قایل است. شما به قدری انسانیت‌تان پرورش می‌یابد و فعال می‌شود که به انسانیت دیگران احترام گذاشته باشید. اینکه خواننده‌ای در ایران متوجه انسانیت جاری در کتاب من می‌شود، مرا هم شگفت‌زده می‌کند و هم خجالت‌زده، و همین است که باعث می‌شود به نوشتن ادامه دهم. خدا همه شما را حفظ کند!
 
58241
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 281959

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 6 =