انتشارات «روایت فتح» این اثر را از زبان «حمیده پیاهور» همسر شهید «منصور ستاری خواص» روایت کرده است. دو بخش از این اثر را در ادامه بخوانید:
شیر آب باز بود و من دنبال تصویری از منصور لابهلای قطرات شفاف آن بودم. تازه فهمیدم اینها که میبینم خواب نیست. فهمیدم که باید رفتن منصور را باور کنم. مشتی آب به صورتم پاشیدم تا کسی اشکهایم را نبیند. بیاختیار شیر را بستم و رفتم تا مشکی بپوشم. پیدایش نمیکردم. لباس مشکی مال محرمها بود، نه الان که تازه اول جشنهای شعبان بود. آنقدر بیقرار بودم که ندیدم سمن ایستاده و نگاهم میکند. آمد طرفم. با همان سادگی بچهگانهاش گفت «مادر، چرا گریه میکنی؟ مگه همیشه نمیگفتی گریه مال آدمهای ضعیفه؟» با پشت دست اشکهایم را پاک کردم.
دوباره گفت «حالا پدر شهید هم شده باشه، ما فکر میکنیم مأموریت یک ماهه رفته، یک ماه بعد فکر میکنیم دو ماهه رفته. بعد از اون فکر میکنیم یکساله رفته. پدر با این مأموریت رفتنهاش ما رو عادت داده به نبودنش».
سمن دستهایم را گرفت. دیدم چشمهای خودش هم قرمز است. مثل یک آدم بزرگ نشست روبهرویم و گفت «ما تو این دنیا عروسکهای خیمهشببازی هستیم و نخمون دست خداست. هر جا بخواد میریم. هر وقت بخواد ما میخندیم و هر وقت بخواد ما میریم. هر وقت بخواد ما میخندیم و هر وقت بخواد ما گریه میکنیم. همه چی دست خودشه. پدر تا الان مال ما بوده، از این به بعد نیست». هاج و واج نشسته بودم و زل زده بودم به سمن که این حرفها را میگفت. همانطور که اشکهایم میریخت، بغلش کردم و بوسیدمش. با این که مواظب بودم خودم را نبازم، ولی سمن من را در بدترین شرایط دیده بود.
با هم پایین رفتیم. همه گریه میکردند و من خودم از مهمانها پذیرایی میکردم و بدرقهشان میکردم. هیچ کس گریه من و بچهها را ندید. همیشه به بچهها میگفتم نباید جلوی دیگران گریه کنید. ممکن است هم دوست شما را ببیند و هم دشمن. یادشان داده بودم فقط در روضهها گریه کنند و دلشان را خالی کنند.
چند روز بعد تشییع جنازه برگزار شد. تابوت فرودگاه دوشانتپه بود. آقای خامنهای هم آمدند و فاتحه خواندند. از فرودگاه دوشانتپه رفتیم مرقد امام. هوا خیلی سرد بود و زمین پر از برف. در این سرما جمعیت زیادی برای مراسم آمده بودند. همه مغازههای خیابان پیروزی بسته بود. جمعیت به سر و صورت خود میزدند و میگفتند «امیرکبیر زمان رفت». چه قدر مردم دوستش داشتند.
همان مردمی که منصور تمام عشقش خدمت به آنها بود. این را در یادداشتهایش هم نوشته بود که «سعی کردم خدمتگذار مردم باشم».
*
همان شبها مقام معظم رهبری با همراهانشان آمدند. منصور خیلی بهشان ارادت داشت. همیشه «آقام» صدایشان میکرد. میدانستم محبتشان متقابل است. بعد از سکته منصور، برای این که بعد از آن کارشکنیها دلش را به دست بیاورند، بلافاصله یک بازدید گذاشته بودند از برنامهها و دستاوردهای نیروی هوایی توی اصفهان. چند باری هم که به منصور پیشنهاد پستهای سیاسی و وزارت شده بود، خود آقا گفته بودند کسی بهتر از ستاری برای نیروی هوایی نیست. منصور هم تابع بود.
خانم آقای خامنهای هم آمد. می گفت «آقا خیلی برای ایشون بیقراری میکنن و ناراحتن». گفتم «به ایشان بگید من به جای یک منصور، چهار منصور میسازم و تحویل جامعه میدم». حاج احمدآقا هم آمد. خیلی از منصور تعریف کرد و با اشک و گریه گفت که چقدر منصور را دوست داشت. خیلی از دیدن ایشان آرامش گرفتم. خانم و دختر آقای رفسنجانی هم که آن موقع رئیس جمهور بود، آمدند.
زندگی بعد از منصور باید ادامه پیدا میکرد. باید بچهها را جایی میرساندم که با هم برنامهریزی کرده بودیم. باید روی پا میایستادم. درست همان طور که منصور دوست داشت. مراسم هفتم که تمام شد، فامیل همه خانهمان جمع بودند. از همه تشکر کردم که در این مدت کنار ما بودند. ازشان خواستم کمک کنند وضع عادی شود.
انتشارات «روایت فتح» کتاب «ستاری به روایت همسر شهید» را در 103 صفحه و با قیمت 1600 تومان منتشر و روانه بازار نشر کرده است.
به گزارش این خبرگزاری، کتاب «سر پنهان» با موضوع صحبتهای یک یهودی آمریکایی (یهودا) و یک یهودی اسرائیلی (اسرائیل) درباره رژیم صهیونیستی منتشر شد. نویسنده کتاب «سر پنهان (آنچه اسرائیلیها درباره یهودیهای آمریکا میاندیشند)» یک یهودی - اسرائیلی است که نسبت به کشور خود متعصب است و آن گونه که از نوشتههایش بر میآید، نگرش یهودیهای آمریکا را نسبت به اسرائیل و مردم آن تحقیرآمیز، ابزاری و در عین حال از نظر اعتقادی ریاکارانه میداند، بنابراین کوشیده است تا عقدههایی را که در اثر این نگرش در دل بخش مهمی از جامعه خود ایجاد شده، منعکس سازد و رفتارهای سران یهودیهای آمریکا را افشا کند که بسیار منفعتطلبانه است.
متی گولان، مؤلف کتاب «سر پنهان» از روزنامهنگاران مشهور اسرائیلی و معروفترین کتاب وی «مذاکرات مخفی هنری کسینجر» است که پس از سانسور نظامی و اعتراض نویسنده به این تصمیم، با مصوبه کابینه اسرائیل چاپ شد.
کتاب «سر پنهان (آنچه اسرائیلیها درباره یهودیهای آمریکا میاندیشند)» مجموعهای است از صحبتهای یک یهودی آمریکایی (یهودا) و یک یهودی اسرائیلی (اسرائیل) و بیشتر بر سر این موضوع که مهار دولت آمریکا در دست رژیم صهیونیستی است. این کتاب حاوی اسرار فراوانی از مذاکرات مخفی کسینجر، وزیر امور خارجه آمریکا، در اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه است. گولان قبلاً مفسر سیاسی و سردبیر روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» بود و برای مدتی سردبیر روزنامه «گلوبس» شد.
کتاب «سر پنهان (آنچه اسرائیلیها درباره یهودیهای آمریکا میاندیشند)» اینگونه آغاز میشود: دشمن کیست؟
یهودی آمریکایی: سلام.
یهودی اسرائیلی: شالوم.
آمریکایی: میخواستی با من ملاقات کنی؟
اسرائیلی: بله، متشکرم از این که وقت خود را در اختیار من قرار دادی.
آمریکایی: گفتی که فوریت دارد؟ چه فوریتی؟ در چه موردی؟
اسرائیلی: همه آنچه که در مورد میزان دشمنی تو با من شنیده یا خواندهام، نمایانگر آن است.
آمریکایی: در چه موردی صحبت میکنی؟
اسرائیلی: همه روزنامههای آمریکایی پر از گزارشهایی دال بر نارضایتی تو از عملکرد من است.
آمریکایی: مثلاً چه چیزی؟
اسرائیلی: مانند رفتار من در سرزمینهای اشغالی.
آمریکایی: مگر تو از این کارها نمیکنی؟
اسرائیلی: تو راضی به ساخت شهرکهای یهودی نشین نیستی، برای اینکه گمان میکنی برای روند صلح خطرناک هستند.
آمریکایی: مگر غیر از این است؟
اسرائیلی: به من گفته شده که تو از بلبشوی سیاسی در اسرائیل و نیز از نقش تشکیلات خاخامی در تصمیمگیریهای سیاسی ملی ناخشنود هستی.
آمریکایی: آیا تو نیز از آن ناخشنود نیستی؟ کدام یک از انتقادات من خارج از اصول هستند؟
اسرائیلی: بیربط است.
آمریکایی: پس چه؟
اسرائیلی: تنها سوال مربوط به بحث این است که چه کسی مسئول وضعیت موجود است. قبل از آنکه بتوانیم حتی امید حل مسئلهای را داشته باشیم، تو به آن اشاره میکنی، ما باید جواب این را بدانیم.
آمریکایی: از این که چه کسی مسئول است، منظورت چیست؟ میخواهی بدانی که چه کسی باعث این وضع شده است؟
اسرائیلی: تو واقعاً گمان میکنی که من هستم؟
آمریکایی: پس چه کس دیگری میتواند باشد؟
اسرائیلی: به نظر من خود تو.
نشر «ساقی» کتاب «سر پنهان (آنچه اسرائیلیها درباره یهودیهای آمریکا میاندیشند)» را در 194 صفحه و با قیمت 4000 تومان منتشر کرده است.
6060
نظر شما