27. تاریخ پدیده جالبی است. به جز عبرتها، خیلی چیزهای دیگر. بسته به این که موضوع و محمول کتاب تاریخی چه باشد، اما هرچه باشد آدمی را به فضاهای دیگری می برد، فضاهایی جز آنچه اکنون در آن است. خیلی ها توفیق رفتن به آن فضاها را ندارند مگر آن که به خاطرات کودکی و جوانی برگردند و به مغزشان فشار بیاورند. یک راهش هم این است که آدم به سراغ کتابهای درسی چاپ قدیم برود و مروری بر آن ها داشته باشد.
یکی از قشنگ ترین کتابها، فارسی دوم دبستان است که داستان هایی مانند حسنک کجایی، روباه و زاغ (که این شعر از حبیب یغمایی بود) قوقولی قوقو، روباه و خروس و غیر اینها را داشت. هرچه نگاه می کنیم خسته نمی شویم. داستان تصمیم کبری هم در همین کتاب بود، فرقش با بعد از انقلاب این که آن موقع این دختر بچه بی حجاب بود و بعد از انقلاب محجبه شده بود.
داستان چهارشنبه سوری و نوروز و سیزده بدر هم که به ایام عید می افتاد تکلیفش روشن بود.
در میان کهنهها، کتابی را که در سال 1336 برای اکابر چاپ شده و بسیار غنی و پربار بود ملاحظه کردم. اسمش «همه بهتر زندگی کنیم» و اضافه شده بود: مخصوص کلاسهای اکابر در سراسر کشور.
تلاش های زیادی برای باسواد کردن اکابر کشیده شد و بعد از انقلاب هم تکمیل شد. بد نیست خاطره زیبایی را هم بگویم: دوست همشهریم آقای مجتبی ایمانیه که سالها در باره مدارس قدیم اصفهان تحقیق می کرد، گفت: یک سال به عنوان سپاه دین به حج رفتیم. پیش از پیاده شدن در فرودگاه جده، به هر حاجی یک روزنامه دادیم که وقتی پیاده شدند این طور وانمود شود که همه حاجیان ما با سواد هستند. یک مرتبه در فرودگاه جده، صدها حاجی ایرانی، در حالی که روزنامه زیر بغل داشتند براه افتادند. همان سال هم ایران به عنوان بهترین کشور برای باسواد کردن مردمش در دنیا معرفی شد!
اما این کتاب اکابر، کار خانم شمس الملوک مصاحب و عباس یمینی شریف است. عباس یمینی شریف را که همه بچه های قدیم و جدید به یاد دارند. وقتی شعر ما گلهای ایرانیم را می خواندیم تصور می کردیم اسمش هم جزو شعر است و معلم که می گفت شعر را از حفظ بخوانید، اسم شاعر را هم ته اش اضافه می کردیم.
عکسی از شاه و ثریا که سر کلاس اکابر رفته و شاهد باسواد شدن آنان هستند در ابتدای کتاب آمده است. کتاب بیشتر شبیه یک داستان است که در نقاط مختلف اتفاقات و مشاهدات مختلف را به نمایش گذاشته و اطلاعاتی در باره آنها می دهد.
بخشی هم در باره شاه پرستی دارد که ضمن آن از انوشیروان و شاه عباس و نادرشاه و رضا شاه و محمدرضا یاد می کند!
امیدوارم روی کسی در باره این آثار کار بکند. چند تصویر قدیمی هم از تهران دارد که از آن جمله تصویری از سالن مطالعه کتابخانه ملی است که در ص 62 چاپ شده است.
28. سید جواد ذبیحی درکهای از خوانندگان مذهبی بسیار نامی پیش از انقلاب در رادیو بود که حالا گاه گاهی دوباره صدای او را می شنویم. بیشتر، اشعار مذهبی می خواند و بر اساس آنچه گفته شده با برخی از خوانندگان و نوازندگان غیر مذهبی هم برنامه هایی داشت. خوانندگی مذهبی در رادیو بیش از همه بر عهده وی بود و صدایش بسیار گوش نواز. بعد از انقلاب، در زمره کسانی بود که مبغوض واقع شد و به رغم آن که مدتی زندانی و سپس آزاد شد، توسط یک گروه خودسر که خود را گروه شاهین معرفی کردند از خانه بیرون برده شده و کشته شد.
اکنون در میان کتابهای قدیمی کتبی با عنوان «نغمه های آسمانی» پیدا کردم که روی آن نوشته شده: مجموعه مناجاتهای ذبیحی از رادیو ایران. مرحوم محیط طباطبائی هم مقدمه ای بر این کتاب نوشته است.
کتاب در سال 1347 چاپ شده و سید جواد مقدمه اش نوشته که خوانندگی این اشعار را در رادیو ایران از بیست سال پیش از آن آغاز کرده است. گویا افراد زیادی از وی خواسته بودند تا متن اشعاری را که خوانده، در یک کتاب منتشر کند و او در پاسخ خواسته آنها با کمک از برخی از دوستانش این کار را به انجام رسانده است.
محیط در مقدمه از سال 1307 یاد کرده که متعهد امور فرهنگی محمره و آبادان بوده است و این که در شش سالگی با صدای دلکش سید ابراهیم موذن زواره لذت می برده است همانجا نوشته است که در سال 1345 ق به تهران آمده و گوید که از همان وقت دعا و مناجات شبانه در ماه رمضان در نظر مردم تهران یک فریضه بوده است. وی می گوید: «هنگام سحر در صدها پشت بام خانه، صدای خانه نشینان بر گوش می رسید که با خدای خود با صدای بلند مناجات می کردند و اندکی پیش از طلوع سپیده دم و آغاز صبح شرعی این راز و نیازها متدرجا خاموش می شد تا جای خود را به الله اکبر اذان صبح بدهد». بنده هم سالهای اوائل پنجاه را در ماه رمضان بخاطر دارم که یکی از هم محلی ها قبل از اذان صبح، مناجات می خواند و اصطلاحا به آن «شبخوانی» می گفتند.
مشاهده می فرمایید که این قبیل مطالب در مقدمه این کتاب، هم تاریخ تهران است و هم زندگینامه برای مرحوم محیط طباطبائی. این کتاب که در 165 صفحه تنظیم شده اشعار مناجاتی از شاعران مختلف است که به شکل زیبایی به چاپ رسیده و موسسه عطائی آن را در سال 47 منتشر کرده است.
29. عشق به سفرنامه های حج در وجود بنده چنان و چندان قوی است که امکان بیرون کردن آن حتی پس از انتشار یک مجموعه هشت جلدی از سفرنامه های حج قاجاری که حالا جلد نهم آن هم در حدود هزار صفحه آماده نشر است، بیرون نمی رود.
در باره سفرنامه های حج دوره پهلوی هم دست کم دو دانشجو کار کردند و یکی از آنها هم اکنون مشغول کار است.
در میان کتابهای کهنه کتابی با عنوان «راهنمای اعمال حج از خاطرات راه مکه با شرح کامل مناسک و طرز انجام آنها بکمک تصاویر» دیدم نوشته: م . ل.
این زائر سفرنامه نویس باید زن باشد که بسیار جای خوشحالی است.ایشان در جایی از سفرنامه پس از بازگشت از منی، گوید: «من هیچ باور نمی کردم که واقعا حاجی خانم شده باشم».
متاسفانه هیچ تاریخی در آن پیدا نکردم و از روی چاپ آن هم نتوانستم حدس بزنم که مربوط به چه زمانی است. البته از برخی از اطلاعات درونی آن حدس زده می شود که شاید حوالی سال چهل یا بعد از آن آن باشد. خواهشم از کسانی که این کتاب و مؤلف آن را می شناسند این است که اطلاعاتی در باره آن به بنده بدهند. قیمت کتاب 50 ریال است که باز دهه چهل یا شاید اوائل دهه پنجاه را نشان بدهد.
این سفرنامه اثری است جذاب و پر مطلب از یک خوانندهای که نسبت به آنچه دیده حساسیت داشته و آگاهیهای خوبی را به دست داده است.
کتاب اول در نه فصل سفرنامه حج است و کتاب دوم در باره اعمال و مناسک حج است. جمعا کتاب 94 صفحه است اما تعدادی عکس از حرمین با توضیحی در یک صفحه مستقل و برابر آن در کتاب هست که در شمارش کلی کتاب نیامده است. تقریبا همه عکسها، همانهاست که آن زمان در مکه و مدینه به حجاج فروخته می شده و نام عکاس آنها هم روی آنها ضبط شده است. بدین ترتیب یک مجموعه زیبا از عکسهای سیاه و سفید در این کتاب از حرمین در این کتاب به چاپ رسیده که از نظر کیفیت چاپ نیز نفیس و عالی است. معلوم است این حاجیه خانم همانجا این عکسها را تهیه کرده و بعد در چاپ کتابش از آنها استفاده کرده است.
مع الاسف کتاب ناشر هم ندارد اما در چاپخانه گیلان چاپ شده که شاید از این طریق هم بتوان تاریخی برای آن تعیین کرد.
بیشتر عکسها از امیر میمن و برخی از عکسها هم امضای محمود نواب و نواب علی دارد.
کتاب از نظر نثر بسیار روان و خوب نوشته شده و به نظر می رسد از فردی است که در نگارش مسلط است. این که چرا نمی خواسته اسمش دانسته شود شگفت است. شاید به این خاطر است که وی زن بوده و نمی خواسته اسمش دانسته شود!
مع الاسف در مواردی که مطالعه شد به هیچ صورتی از سالها حج گزاری هم یاد نکرده و فقط در آغاز آن چند سطری توضیح داده و گفته است که دو سال پس از حج که به همراه همسرش ر این سفر بوده و با هواپیما به جده رفته و سه روز هم بوده تا هم کاروانیهایش رسیده اند، این کتاب را نوشته است.
آنچه در چشم وی به دیده آمده، نگاه یک شیعه روشنفکری است که متدین هم هست. یعنی هم روی تدین و مذهب خود پافشاری دارد، هم از برخی از آنچه در باره نمازهای جاری اهل سنت می بیند، تاسف می خورد و هم از آزار و اذیت شرطه ها و شرایطی که در مدینه بوده و بسیار با شیعه بدرفتاری می شده در آن یاد شده است. وی از این که مذاهب مختلف آزادی مذهبی خود را ندارند بسیار گلایه مند است و بارها از سعودی ها انتقاد کرده است.
مشکلات جاری حج، وضع آلودگی منی و بسیاری از مسائل دیگر در این کتاب آمده و به نظرم سند بسیار مهمی است از یک دوره خاص از وضعیت حرمین شریفین و حج گزاری و سهم ایرانی ها. هرچه هست باید به این زن توانا و بر قلم و بینش او که بسیار عالی است درود فرستاد. امید است در فرصت مناسب گزارش مفصل تری از آن بدست دهم.
یکی دو عبارت وی را انتخاب کردم:
بالاخره انتظار بسر رسید. اشتیاق و التهاب بآخرین حد خود رسیده بود. روز حرکت فرا رسید. ساعت پر دلهرهای بود. قیافهها از نشاط و اندوه مخلوط بود. بیم و امید از وجنات همگی از پیر و جوان هویدا بود. لباس احرامها بعد از ده روز انتظار از بقچهها خارج شد. همگی غسل کرده وضو گرفته آماده بودیم.... باور کنید در موقع نیت کردن روح تازه ای به انسان دست می دهد.... امسال خانم های ایرانی در لباس احرام هم تغییراتی داده بودند که باعث تعجب شده بود. اولا پوشیدن یک دامن را روی شلوار لازم شمرده.... عده ای با مزه می گفتند تا چند سال دیگر ممکن است خانمها آن را به بلوز و دامن تغیر دهند ... زن و مرد لبیک گویان که واقعا موی تن شنونده راست می شد سوار ماشینهای خود شدیم و اشک چون باران از دیدگانمان روان بود... (ص 35).
نظر شما