اینهمه آه و فغان را از کجا آورده ای
سینه آتش فشان را از کجا آورده ای
تو گران جان و گران بار و گران دل گشته ای
اینهمه جنس گران را از کجا آورده ای
در میان خیل آدمهای بی درد شریف
اینهمه درد نهان را از کجا آورده ای
قهرمان استقامت در گرانی گشته ای
افتخار بی نشان را از کجا آورده ای
زیر بار خرجی و زیر فشار زندگی
اینهمه زور و توان را از کجا آورده ای
من نمیدانم که با آن جیب سوراخ و تهی
جرات سیر دکان را از کجا آورده ای
نق و نوق و اعتراض و انتقادات را ببُر
این درازی زبان را از کجا آورده ای
ناله و فریاد تو گوش فلک را پاره کرد
این گشادی دهان را از کجا آورده ای
ازدواج تو مبارک باد اما نافلا
تو کلید هفت خوان را از کجا آورده ای
تو عقیم و همسرت نازا بگو پس اینهمه
بچه های حیف نان را از کجا آورده ای
زیر خاکی یافتی یا قلک بچه شکست
سکه های ده قران را از کجا آورده ای
سکه هایت پول خرد و آرزوهایت کلان
اینهمه خرد و کلان را از کجا آورده ای
در میان برج و ویلاهای این شهر بزرگ
این خرابه آشیان را از کجا آورده ای
جای سنگ از پیت روغن خانه را کردی بنا
روغن قوی و جهان را از کجا آورده ای
رختخواب تو چمن های لطیف پارک ها
این لحاف آسمان را از کجا آورده ای
گر در عمر خود ندیدی سفره های رنگ رنگ
اینهمه رنگین کمان را از کجا آورده ای
نان و خشک سفره را فرضا گدایی کرده ای
اشتها از بهر نان را از کجا آورده ای
گوشتی در لابلای شورابای تو نبود
این دو تکه استخوان را از کجا آورده ای
گر ز استنطاق شلوار و کلاهت بگذریم
اینهمه وصله بر آن را از کجا آورده ای
طنز هالو را شنیدم گفتم آخر این همه
شعر و طنز و داستان را از کجا آورده ای
6060
نظر شما