درباره جشن هشتاد سالگی دکتر رضا داوری با عنوان «پرسشگر درمند روزگار ما»/ یادداشتی به قلم حامد زارع

 «استاد داوری کسی است که نحوه حرمت به کلمه و کلام را به ما آموخت و زمینه تفکیک تکلم را از وراجی فراهم آورد.»
سید محمد خاتمی

خیلی از دوستان اصلاح طلب وقتی به من می رسند مدعی می شوند که چرا اینقدر در وصف اندیشه «رضا داوری اردکانی» می نویسم و یا چرا مکررا از داوری گفتگو می گیرم و با پرسش هایم وی را علیه روشنفکری دینی می شورانم. البته اکثر این دوستان ساده دلم اهل فلسفه نیستند و طبق مشهوراتی که شنیده اند، تصور می کنند همانطور که افلاطون «آدم بده ماجرا»(کذا) و پوپر «خوب خوبان» تاریخ فلسفه است، رضا داوری نیز با گفتارهای تلخ و سختش تئوریسین خشونت و حاج فرج دباغ با شعر و شعارش فرشته نجات تاریخ اندیشه ایران است. من به آن دوستانم سخت نمی گرفتم و معمولا نقد آنان را با شوخی و مماشات از سر می گذراندم. اما در همان حال جای پایم را محکم تر می کردم تا در دفاع از «رضا داوری اردکانی» مستحکم تر به میدان آیم. نه اینکه فقط دفاع از یک فیلسوف کرده باشم، نه؛ اینجا بحث دفاع از شرف فلسفه در میان است و حاشا که عطار فلسفه را به تاجر سیاست بفروشم.
آری؛ رضا داوری سخت می نویسد، فراتر از آن تلخ می نویسد. اما این نگاشتن، تعین بخشی به ذات امر فلسفی در ایران معاصر است. داوری پرسش آفرین است، این فضیلت اوست. وی کمتر پاسخی در کتاب خویش دارد و همانند مدعیان روضه خوانی که از غزالی تا مولوی به دنبال پاسخ برای پامنبری های مدرن خویش می گردند، اهل نسخه صادر کردن نیست. اهل یا این یا آن کردن نیست. داوری چون در یک موقعیت فیلسوفانه قرار دارد، اهل پرسش درانداختن است. در برابر او کسانی شمشیر می کشند که نه تنها قادر به طرح پرسش از احوال زمانه ما نیستند، که به دلیل جهل به مبانی و مبادی، سوال های پیش رو را نیز درک نمی کنند و برای جامعه ایرانی سوغات پلشتی پیشنهاد می کنند که کمترین ترابطی با وضعیت ما نمی تواند داشته باشد. آنهایی که داوری را نخوانده داوری می کنند و وی را تئوریسین خشونت می خوانند، بدون تردید اهل تخدیر هستند و بر آنند که با ژست همه چیز دانی و غور در اول تا آخر عالم، پاسخ هایی بسته بندی شده ارائه کنند و با تزریق بی حسی نشات گرفته از رسیدن به پاسخ در جان های مبتدیان، پرسش گری را عصب کشی کنند. اما زهی خیال باطل که رویای پیامبرانه آنان دیری است خریداری ندارد و تشت بی پرسشی و پرپاسخی آنان از بام افتاده و دست و پازدن های اخیر چیزی جز فرو رفتن بیشتر در باتلاق فراموشی نیست.
امروز اگر سر مدعیان داوری اردکانی بی کلاه مانده است، عاری نیست. بل بهتر است در پی عقلی در سر خویش باشند تا با تشبث به آن، سر عقل آمده و بازی کودکانه ای که مبتنی بر دوگانه تئوریسین خشونت و فرشته نجات است را یک بار برای همیشه خاتمه بخشند و بدانند کارل ریموند پوپر مدخل فهم ساده انگارانه ای را از تاریخ فلسفه ارائه می دهد. با بند او و از آن بدتر، با طناب مقلد ایرانی او در هیچ چاهی نمی توان شد، چه برسد در کار طرد بزرگانی نظیر افلاطون.
اما وضع «رضا داوری ادرکانی» به عنوان فیلسوف فرهنگ، هر روز متفاوت تر از گذشته می شود. هر چه می گذرد بر تعداد آنهایی که اندیشه داوری را برخاسته از کارکرد فلسفه در جامعه انسانی ارزیابی می کنند، رو به فزونی است. آنهایی که قدر پرسش های فلسفی داوری اردکانی را می دانند بیشمارند. بسیاری هستند که از خوان نظرکرد فلسفی داوری در وضع معاصر ما توشه ها برمی گیرند و برای یک فیلسوف چه چیزی از این فرهمندتر که تاثیر و تاثر نوشته های خویش را در زمان حیات خویش بیند و چه چیزی از این خوش تر که در حضور بزرگان بر صدر نشیند و قدر بیند.
اوج این صدرنشینی و قدربینی داوری اردکانی را می توان در آنچه که در جشن تولد هشتادسالگی وی در فرهنگسرای ابن سینا رقم خورد رصد کرد. همنشینی چپ و راست سیاسی، سنت گرا و متجدد، رئالیست و ایدئالیست و تحلیلی و قاره ای همه و همه به احترام داوری به پا خاستند و به مقام فیلسوفانه ای وی احترام کردند و شبی را رقم زدند که در خاطر اهل علم به بهترین نحو تبدیل به خاطره شد. خاطره ای که در آن اکثر ذخائر فکری و فلسفی کشور حاضر بودند. در همین بزم فرهمند بود که سید مصطفی محقق داماد استقلال داوری از قدرت سیاسی را فریاد زد. بهالدین خرمشاهی شجاعانه شعری در مدح داوری خواند و باکی نکرد که متملق خوانده شود. سید حسین نصر او را پیشتاز میدان بحث جدی فلسفی و طرح سوالات واقعی دانست. سید صادق خرازی از قول مرتضی مطهری، داوری را برخوردار از سلامت فکر خواند. احمد مسجد جامعی داوری را فیلسوف گفتگو نام نهاد و از همه مهمتر سید محمد خاتمی عزیز، پس از چهار سال پشت تریبون رفت و رضا داوری اردکانی را فیلسوفی دانست که چگونه پرسیدن را به ما آموخته است.
راستی؛ مدعی کجاست که می گفت داوری پاداش های کلان از کلانتران می گیرد. آیا «سید محمد خاتمی»، «سید مصطفی محقق داماد»، «احمد مسجد جامعی»، «سید صادق خرازی»، «بها الدین خرمشاهی» و «سید حسین نصر» در پادگان خیالی ذهن به بن بست رسیده مدعی ماجرای ما کلانتر هستند؟
بی خیال این مدعی شوید. مگر نشنیده اید: مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

/6262

 

کد خبر 302947

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • پژمان IR ۰۷:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۴
    1 0
    آقای زارع عالی بود یاد شعر افتادم که آفتاب آمد دلیل آفتاب

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین