زهرا خدایی
آمریکا 22 سفارت و کنسولگری خود در 17 کشور دنیا را برای مدتی تحت عنوان تشدید تدابیر امنیتی و مقابله با حملات احتمالی القاعده در برخی کشورهای خاورمیانه بست و به شهروندان خود توصیه کرده است که به این کشورها سفر نکنند. گفته میشود نمایندگان کنگره اطلاعاتی مبنی بر تهدید سفارتخانههای آمریکا در کشورهای عراق، افغانستان، مصر، بنگلادش، لیبی، یمن و سودان دریافت کردهاند که گروههای افراطی در حال سازماندهی حملاتی علیه مواضع آمریکا در این کشورها هستند و اوباما نیز براساس همان اطلاعات دستور بسته شدن سفارتخانههای آمریکا را صادر کرده است.
پس از حملۀ سال گذشتۀ القاعده به کنسولگری آمریکا در بنغازی در شب 11 سپتامبر که منجر به کشته شدن سفیر و سه تن از مقامات سفارت شده بود، واشنگتن تلاش میکند با نزدیک شدن به ماه سپتامبر، تدابیر و سطوح امنیتی سفارتخانههای خود در کشورهای خاورمیانه را افزایش دهد.
اما پرسش اینجاست سیاستهای خاورمیانه آمریکا در زمان اوباما چه فراز و نشیبهایی را پشت سر نهاده که امروز مواضع آمریکا در جهان اسلام به رغم شعارهای اوباما، اینگونه زیر تهدید حملات نیروهای افراطی قرار دارد؟
خبرگزاری خبرآنلاین در گفتگو با فواد ایزدی، کارشناس آمریکا، تصمیم اخیر اوباما و سیاست خاورمیانهای آمریکا را مورد بررسی قرار داده است که در ادامه میخوانید: به نظر میرسید با ریاست جمهوری اوباما و تلاش دولت برای تغییر چهرۀ منفی آمریکا، موج ضدآمریکایی در کشورهای مسلمان کاسته شود، اما با نزدیک شدن به ماه سپتامبر و احتمال تکرار حملۀ سال گذشته حادثۀ بنغازی این تهدید همچنان وجود دارد که آمریکا باز هم شاهد حملات تروریستی باشد که دستور تعطیلی سفارتخانهها صادر شده است.
بیانیهای که برای بستن 22 سفارتخانه و کنسولگری در 17 کشور جهان از شمال آفریقا تا بنگلادش صادر شده و بیشتر آنها در جهان اسلام بوده از چند زاویه قابل بررسی است:
در بیانیۀ صادرشده دلیل این امر به طور مشخص، روشن نشده و تنها به مشکلات و تهدیدات امنیتی اشاره شده است؛ مضاف بر اینکه به اتباع آمریکایی نیز اعلام کردهاند که به کشورهایی که سفارتخانههای آنها بسته شده، سفر نکنند. اینکه این تصمیم چرا و براساس چه اطلاعاتی صادر شده، هنوز نمیدانیم.
اما آنچه میدانیم اینست که از اظهارات اوباما پس از انتخابات 2012 اینگونه برمیآمد که وی در حوزۀ سیاست خارجی و مبارزه با القاعده موفق بوده و رهبران القاعده را از بین برده است؛ اما براساس اطلاعات خودشان این ادعای اوباما درست نیست.
شاید بستن سفارتخانه در یک یا دو کشور آسان باشد، اما اینکه آمریکا سفارتخانههای خود در کل منطقۀ بزرگ خاورمیانه را میبندد، این نشان میدهد که ظاهراً نگرانی آمریکا از مجموعۀ بزرگی است که توانایی بالایی دارد، در این کشورها حضور دارد و برای آمریکا میتواند خطرات بزرگی ایجاد کند.
مشکل دولت اوباما اینست که مثلاً در عراق با بعضی از گروههای مرتبط با القاعده مبارزه میکرد، میلیاردها دلار خرج کرد و هزینههای زیاد مالی و جانی را متقبل شد ولی همان نیروهای مرتبط با القاعده وقتی از مرز عراق رد شوند و وارد سوریه شوند، آنوقت معادله تغییر میکند و آنها دوست آمریکا میشوند و به آنها سلاح و اطلاعات نظامی داده میشود. این دوگانگی که در سیاست آمریکا وجود دارد این مسئله را تداعی میکند که بالاخره آیا آمریکا در عمل دشمن گروههای افراطی و القاعده است و یا دوست آنها. چون در برخی از کشورها با آنها میجنگد و در برخی دیگر به آنها کمک میکند.
جالب است بدانید که حامد کرزی چندی پیش گفته بود که آمریکاییها در افغانستان با گروههای تندورو و طالبان همکاری میکنند و توجیه حضورشان اینست که با گروههای افراطی مقابله میکنند؛ در حالیکه با همکاری میکنند.
این رویکرد آمریکا وضعیت غیرقابل توجیهی را در افکار عمومی ایجاد میکند و قدرتی که آمریکا (اعم از قدرت نرم و تأثیرگذاری) به شدت به آن نیاز دارد، کاهش میدهد و در واقع آمریکاییها به نوعی علیه خودشان عمل میکنند، اما بدان واقف نیستند.
برخی کارشناسان بر این اعتقادند که خاورمیانه دیگر در اولویت آمریکا نیست. این مسئله در موضع محتاطانه واشگتن در قبال بحران سوریه نیز قابل رویت بود. قاعدتاً با کاهش نسبی نقش آفرینی آمریکا در خاورمیانه، وضعیت باید بهتر شده باشد.
ممکن است این فرضیه این سوءبرداشت را ایجاد کند که اصولاً خاورمیانه اهمیت کمتری برای آمریکا دارد؛ این درست نیست، اینکه آمریکا در سوریه دخالت نمیکند چند دلیل دارد:
اول مسئلۀ داخلی است: تجربه و هزینههای جنگ عراق و افغانستان بسیار مهم است؛ نه مردم و نه بخش قابل توجهی از دولت آمریکا حاضر نیستند وارد جنگ دیگری در منطقه شود.
دوم مباحث مالی است که این کشور را با معضلات جدی از جمله کسر بودجه مواجه کرده است. ژنرال دمپسی، رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا نیز پیشتر گفته بود که اگر آمریکا بخواهد وارد یکی از گزینههای موجود در کانون بحرانها شود، میلیارد دلار خرج و هزینه دارد.
دلیل سوم اینست که در شرایط فعلی آمریکاییها لزوماً بدشان نمیآید که جنگی فرسایشی در سوریه در جریان باشد و نیروهای سوری را به تدریج تضعیف کنند. از سویی با این وضعیت نفوذ ایران هم میتواند تحت تأثیر قرار گرفته و برای ایران و حزب الله هم هزینههایی داشته باشد هدفی که آمریکا دنبال آنست.
از سویی حضور گسترده نیروهای افراطی از اقصی نقاط جهان به خصوص اروپا فرصت خوبی است که میتواند نیروهای افراطی را به کانون بحران کشانده و میتواند فرصتی برای منهدم کردن آنها باشد.
لزوماً اتفاقات سوریه چندان ناخوشایند نیست؛ یک کشور عربی خودبخود در حال نابود شدن است، بلایی که بر سر عراق به عنوان یکی از قدرتمندترین کشورهای خاورمیانه آمد، همین اتفاق برای سوریه و مصر در حال رخ دادن است. شاید بتوان گفت که این سیاست بیش از همه منافع اسراییل را تأمین میکند؛ زمانی که این کشورها درگیر جنگ داخلی باشند و خودشان یکدیگر را بکشند، دیگر خطری اسراییل را تهدید نمیکند.
تحولات شمال آفریقا و به خصوص مصر تا چه اندازه در تصمیم اخیر اوباما برای بستن سفارتخانهها موثر بوده است. موضع آمریکا در قبال تحولات مصر که به نوعی کودتای نظامی را توجیه کرده بود، دلیلی برای حالت اضطراری امروز نیست؟
اظهارات جان کری نشان داد که آمریکا خودش را زودتر از موقع مطلوب لو داد. آمریکا در ابتدا اینگونه وانمود میکرد که طرفدار دمکراسی و رأی مردم است و در حوزۀ مصر دوگانه برخورد میکردند؛ در عمل از کودتا حمایت میکردند؛ با اینکه دولت منختب با رأی مردم روی کار آمده بود و شک و شبههای در آن انتخابات وجود نداشت، اصطلاح کودتا را به کار نبردند. در مرحلۀ بعدی کمکهای میلیاردی خودشان را به ارتش مصر ادامه دادند.
اظهارات جان کری نشان داد که اگر کودتای مصر به دستور آمریکا نبوده باشد(که احتمالا بوده) حداقل با تأئید قاطع آمریکاییها بود. تا پیش از این اطلاع داشتیم که پنتاگون به کودتا در مصر علاقمند است؛ جناحهایی در داخل وزارت خارجه آمریکا موافق این مسئله نبودند اما هم اکنون روشن است که وزیر خارجه نیز با پنتاگون و سایر نهادهای آمریکا همسو است.
"بازگرداندن دمکراسی" اصطلاح جالب به کار برده شده از سوی جان کری نیز خور توجه است که آمریکا ورود نظامیان به عرصۀ سیاست و ساقط کردن رییسجمهور منتخب را دمکراسی میخواند. آنهم رییسجمهوری که برای اولین بار از زمان فراعنه تا به امروز به صورت مردمی و دمکراتیک انتخاب شده است. در واقع این رویکرد آمریکا همان سیاست دهۀ 1960 و 1970 در آمریکای لاتین است که از کودتاچیانی که خودشان آنها را تعلیم داده بودند، حمایت میکردند.
رابطه اخوان المسلمین مصر با اسراییل و آمریکا چندان بد نبود. بنابراین چرا سقوط مرسی میتواند منافع آمریکا را بهتر تأمین کند؛ آنهم در حالیکه اصولآً روی کارآمدن یک دولت نظامی چندان با روند دمکراسیسازی که مدنظر آمریکاست، سازگاری ندارد.
اینکه آمریکا از حکومتهای نظامی طرفداری نمیکند، این درست نیست؛ حکومت مبارک، نظامی بود و حکومت سادات نیز به همین منوال. در واقع مرسی اولین فرد غیرارتشی بود که به عنوان رییس جمهور انتخاب شده بود. دولت آمریکا با حکومت نظامی مصر رابطۀ خوبی داشته و افسران ارتش رابطۀ عمیقی با مقامات آمریکایی داشتند. دمکراسی در تعریف آمریکایی در واقع یعنی همین؛ یعنی هر کسی که با منافع آمریکا هماهنگتر باشد.
بله. درست است دولت مرسی تلاش کرد رابطهاش با آمریکا را بهبود ببخشد، چون این تفکر در ذهن افراد دولت مرسی بود که آمریکا کدخدای دنیاست و باید با کدخدا ساخت. آنها احساس میکردند اگر رابطهشان را با آمریکا درست کنند، آمریکاییها در نهایت اجازه نخواهند داد نیروهای داخلی ضددمکراسی در مصر حکومت اخوان المسلمین را سرنگون کنند؛ این همان تعبیری است که مصدق هم داشت؛ مصدق در سفری که به آمریکا داشت، گول لبخندهای ترومن را خورد و احساس میکرد که در مقابله با انگلیس و شاه میتواند روی آمریکاییها حساب کند، ولی خبر نداشت که جناحی در سازمان سیا(که تازه تأسیس شده بود) منتظر بودند که در ایران کودتا کنند. همان اشتباهی که برخی در داخل کشور ما نسبت به کودتا داشتند، چه 60 سال پیش در عصر مصدق و چه الان که برخی تصور میکنند که معتقدند آمریکا، کدخدای دنیاست و باید با آن ساخت، در مورد اخوان نیز رخ داد. نتیجه همین میشود که طرف مقابل از این توهم استفاده میکند.
چشم انداز سیاست خاورمیانهای آمریکا را چگونه پیش بینی میکنید؟ آمریکا ترجیح میدهد در کانونهای بحران خاورمیانه(اعم از مصر و سوریه) چه سیاستی را در پیش گیرد؟
من به شدت مخالف این سوال هستم که آمریکا میخواهد در خاورمیانه چه کند. واقعیت اینست که نهادها، جناحها و سازمانهای مختلفی در آمریکا وجود دارند که بر روند تصمیمگیریها تأثیر دارند. دربارۀ مصر شاهد بودیم که جناحی در مصر از اول دنبال کودتا بودند و جناحی معتقد به سیاست کجدار و مریز با حکومت مرسی بودند تا فرصت بهتری برای سرنگونی حکومت وی فراهم شود؛ این طیفها با یکدیگر اختلاف نظر دارند. این مسئلۀ چندان پیچیدهای نیست و این چنددستگی میتواند در همه جای دنیا وجود داشته باشد. در واقع آمریکا را نباید یکدست دید.
نکتۀ دوم اینست که آمریکا با شاخصهای اسلام سیاسی و حکومت معتقد به احکام اسلامی، مردمسالاری دینی، استقلال و .. مخالف است. اگر هم در مدتی، برخی از همین حکومتها از حمایت آمریکا برخوردار بودهاند، این حمایت مقطعی و ابزاری بوده است. در نهایت آمریکا دوست دارد که به همان حکومتهای قبلی بازگردد؛ یعنی حکومتهایی که به شکل بهتری منافع آمریکا را تأمین میکند.
تقویت اسلام سیاسی در کشورهای مسلمان چندان به نفع آمریکا نیست. در حوزههای فرهنگی، آمریکا خواهان نزدیکی و انطباق بیشتر این کشورها با فرهنگ آمریکاست. در حوزۀ اقتصادی نیز آمریکا خواهان وابستگی بیشتر این کشورها به آمریکاست.
واقعیت اینست که آمریکاییها از انقلاب اسلامی ایران در سیاستهایشان در مصر درس گرفتند؛ وقتی دیدند حکومتی رو به سرنگونی است، تصمیم گرفتند تا آخرین لحظه از آن حمایت نکنند این سیاست را در مورد شاه به کار بردند و دیدند که اشتباه کردند. از این جهت مثل شاه تا آخرین لحظه از مبارک حمایت نکردند.
درس دوم این بود که از همان ابتدا به صورت واضح و صریح با حکومت مردمی مخالفت نکنند، این کار را با ایران کردند، بعد از سرنگونی شاه، آمریکا شروع به فشار و اعمال هزینههای سیاسی و اقتصادی و نظامی علیه ایران کرد. این کار را در مورد مصر نکردند و این درس دیگری برای آمریکا بود.
اما نکتۀ مهم اینجاست که رهبران آمریکا از تجربۀ ایران درس گرفتند اما رهبران اخوان المسلمین از انقلاب اسلامی درس نگرفتند. در واقع اعتماد به آمریکا و نگاه آنها به اسلام سیاسی مسئلهای بود که از نگاه رهبران اخوان المسلمین مغفول ماند و به سمتی رفتند که نباید میرفتند.
آیا این تجربه درسی سیاسی برای اخوان المسلمین در آینده خواهد بود؟
به نظر میرسد اخوان المسلمین تا اندازه ای از این روند درس گرفته است. اتفاقاً موقع مناسبی است که میتواند در رابطهاش با ایران تجدیدنظر کند و ایران هم باید از این فرصت استفاده کند. اخوان المسلمین فقط موضوع مصر نیست، این جریان در اکثر قریب به اتفاق کشورهای اسلامی، شعبه، نفوذ، حرکت و تشکل دارد و ایران نباید اجازه دهد که با اشتباه مرسی رابطهاش با اخوان المسلمین تحت تأثیر قرار گیرد. بدیع، یکی از رهبران اخوان، هم چند روز پیش اعلام کرده بود که کودتای اخیر کودتای غربی بود. به نظر میرسد آنها متوجه شدند که در اعتماد به آمریکاییها اشتباه کردهاند.
رابطۀ دولت یازدهم با آمریکا را چگونه پیش بینی میکنید؟
من خیلی خوش بین نیستم. رأیی که چند روز پیش در مجلس نمایندگان آمریکا و کنگره با 400 رأی مثبت و 20 رأی منفی تصویب شد، مسئلۀ مهمی بود. هفتۀ گذشته 131 نفر نامهای را امضاء کرده بودند مبنی بر اینکه آمریکا باید با ایران در حوزههای دیپلماسی بیشتر تعامل داشته باشد؛ از این 131 نفر 111 نفر به اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران رأی دادند و این پیچیدگی ساختار سیاسی آمریکا را نشان میدهد. در واقع از آن 131 نفر تنها 20 نفر رأی ندادند.
با این اوضاع هم اکنون فرصتی برای دولت جدید است که به سمت حوزههایی برود که مزیت نسبی برای ما در آنها وجود دارد. مزیت نسبی ما در مذاکرات 5+1 نیست، در آنجا محیط مدیریت شده است پیش از جلسات آنها با یکدیگر توافق و گفتگو میکنند و در واقع تصمیمات را در نشستها به طرف ایرانی ابلاغ میکنند. از این رو ایران باید به سمت حوزههای مزیت نسبی برود مثل دیپلماسی عمومی و یا طرح مسائلی در نهادهای حقوقی بین المللی که اخیراً در مورد لغو تحریم بانک ملت موثر واقع شد.
بازبینی جدی در روابط ایران و آمریکا در دولت جدید خوب است که اتفاق بیفتد اما باید به این نکته توجه داشته باشیم که به دنبال ایجاد لابی جدی در آمریکا نباشیم. طرف مقابل قرار نیست سیاست خود را عوض کند رأی اخیر مجلس نمایندگان نیز تأییدی بر این نکته است.
راهکار پیش رو چیست؟
دو گروه در آمریکا هستند:
گروه اکثریت که خواهان اعمال فشار بیشتر بر ایران هستند و گروه اقلیت که معتقدند این سیاست ها جواب نداده و باید عوض شود. به نظر نمیرسد که این توازن در آیندهای نزدیک عوض شود؛ چون ایران نیز برای تغییر این موازنه خیلی فعال نیست؛ اگر سیاست آمریکا بخواهد در مورد ایران عوض شود نیازمند برنامه ریزی و هوشمندی است به خصوص اینکه در این میان لابی اسراییل نیز فعال است و اگر ایران کار نکند این توازن به هم نمیخورد.
ایران باید اختلاف میان این دو گروه را مورد توجه قرار دهد و ببیند که در چه حوزههایی با آنها اختلاف دارد. در واقع باید کارهایی کنیم که بدون عبور از خطوط قرمزمان جایگاه گروه اقلیت ارتقاء پیدا کند. پروژهها و برنامههایی را تعریف کنیم که گروه اقلیت به اکثریت تبدیل شود. این مسئله خودبخود رخ نخواهد داد و نیازمند برنامه ریزی و عملیات است و باید منتظر بود و دید که آیا دولت آقای روحانی در این حوزه ها فعال خواهد بود یا نه.
5252
نظر شما