اعتدال در پهن دشت سه گانه های ایده، واقعیت و حقیقت

تجربه ی یک دهه گذشته برای ملت ما نمونه های بارزی از آرمان گرایی، واقع گرایی و حقیقت گرایی را جلوی دیدگان قرار داد.. آرمان گرایانی که ملت را به سوی بهشت خود پرداخته ی خویش فراخواندند و برای به سعادت رساندن انسان زمینی آرمان های الهی را در زمین بیالودند. و واقع گرایانی که با گم شدن در واقعیت های زمینی، آرمان های خود را در پیچ و خم واقعیت های موجود، در معبد عینی گرایی های افراطی خود آلوده اند. این حقیقت یابی است که ما را مسیر گذار مثبت از واقعیت ها به آرمان ها یاری می رساند. ما باید با بهره گیری از حقیقت یابی به عنوان خط سیر اعتدال؛ از افراط و تفریط دوری جوییم و با گام هایی کم هزینه و پرفایده، به سمت مدیریت آینده وافعیت ها برای ساخت آینده ی آرمان هایمان گام برداریم.

 

أفمن یمشی مُکِبّا علی وَجهِهِ آهدی أمَّن یمشی سویا علی صراط مستقیم( ملک/22).

آیا آن که واژگونه بر صورت - کورکورانه - حرکت می کند؛ بهتر است یا آن که به راه مستقیم - آگاهانه - ایمان دارد؟ از این دو کدامیک بهتر هدایت یافته اند.

سال ها بود که منتظر طلوع مجدد اعتدال بودم. امید دارم این طلوع سپیده ی شادمانی بیشتر ملت ایران باشد. تامین سلامت انتخابات توسط رهبری، تدبیر هاشمی، ورود خاتمی و تفسیر روحانی و از همه ی این ها مهم تر حضور دانایی محورانه ی مردم شریف ایران با آرای گوناگون شان، از این همه تدبیر در 24 خرداد 1392 این آرزو را به مرحله ی طلوع رساند.
این طلوع نباید یاران اعتدال را در دام افکند؛ بل باید آنان را به کار و کوششی بسیار سازنده رهنمون سازد. فراموش نکنیم طلوع معنایی خاص دارد. طلوع، لحظه‌ای است که لبه‌ی بالایی خورشید در بالای خط افق در شرق پدیدار می‌شود. طلوع را نباید با سپیده اشتباه گرفت. سپیده هنگامی است که آسمان شروع به روشن‌شدن می‌کند، اندکی پیش از آنکه خود خورشید نمایان شود، فلق چهره نشان می دهد، این فلق با شفق پایان می‌گیرد.. طلوع به این دلیل رُخ نشان می دهد که شکست نور در جو باعث دیدن خورشید در حالی که هنوز در زیر افق است؛ می‌شود. هر دوی طلوع و غروب از یک نقطه ‌نظر، خطای دید هستند. این خطای دید در طلوع و غروب نباید ما را از سپیده و روشنایی اعتدال دور سازد و دربند خود گرفتار آورد .اعتدال خورشیدی است که مرگ ندارد. در حالی که غروب پذیر است.
در این سه دهه ی اخیر که در صحنه ی سیاست به تعمق و تحقیق نشسته ام. یکی از مهم ترین یافته هایم در این سال ها این بوده است که در یافته ام که خط حقیقی و ره نگاشت بنیادین سیاست بر مدار اعتدال متکی است. اگرچه اعتدال را به میانه روی ترجمه کرده اند؛ اما؛ من آن را میانه روی نمی نامم بلکه علاقه دارم که آن را "حقیقت یابی"؛ بخوانم.
چرا حقیقت یابی؟!! در پاسخ، باید مقدماتی را در دید بیاوریم و در باب آن به خردورزی بنشینیم.
1- آن که باید میان سه مفهوم تمایز قائل شویم. این مفاهیم سه گانه عبارتند از:
 ایده یا تصور"idea"
 واقعیت یا واقعی"real"
 حقیقت یا راستی"truth"
• ایده "idea"
برابر اروپایی آرمان یعنی واژه ایده در اصل واژه‌ای یونانی است;. این دانشواژه معانی مختلفی دارد. - شکل، ظاهر، نمونه و غیره... - خود این واژه از لفظ یونانی دیگری با نام «ایده ئیو» که به معنای دیدن است، مشتق شده‌است.
گاه با ترجمه ساده‌ای ماتریالیست‌ها، را مادیون و ایدئالیست‌ها را آرمان گرایان می‌خوانند. مادیون کسانی خوانده می شوند که به‌دنبال منافع مادی هستند. نظر به مادیات و سود شخصی دارند با حرص و آز به دنبال ثروت و شهرت می‌روند. ولی؛ ایده آلیست‌ها یعنی کسانی که نظر به معنویات دارند. این گروه به دنبال آرمانی عالی بوده و خود را وقف ایده و اندیشه‌ای نموده‌اند. واضح است که این گونه ترجمه و تعریف معانی ماتریالیسم و ایدئالیسم نادرست است.
دیدگاه فلسفی که امروز از آن با نام آرمانگرایی یاد می‌شود اغلب به یک کشیش ایرلندی با نام جرج برکلی نسبت داده می‌شود.
با این حال مبانی این فلسفه ریشه‌های تاریخی عمیق تری هم در غرب و هم در شرق دارد. اول کسی که واژه ی ایده در فلسفه ی غربی را به‌عنوان اصطلاح فلسفی آرمان به کار برد، افلاطون بود که آن را به اعتبار یکی از معانی این واژه یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان مثل افلاطونی استعمال نمود.
افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان می‌بینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت.
افلاطون، این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی می‌توان به آنها رسید، ایده خواند. (مترجمان دوره اسلامی آن را مثال ترجمه کرده‌اند.)
باید توجه داشت که وی منکر وجود افراد محسوس نبود، بلکه وجود آنها را متغیر و فانی می‌دانست. بر خلاف موجودات جهان محسوس، ایده یا مثال دارای وجود لایتغیر و باقی است. در میان مسلمانان، پیروان مکتب اشراق به این ایده‌های افلاطونی معتقد بودند.
طبق نظر افلاطون، ما نمی‌توانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آن‌ها را با حواس درک می‌کنیم. (چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات، ادراک دارند، اما علم ندارند.) علم به چیزی تعلق می‌گیرد که کلی و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است.
به همین دلیل، شاید بتوان افلاطون را نخستین آرمانگرا خواند. یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر می‌جوید. با این حال برخی فلاسفه همانند لودویگ نوار و شوپنهاور فیلسوف مصری پلوتینوس را اولین آرمان گرا قلمداد کرده اند.
تا اواخر سده هفدهم، آرمان گرایی تنها به همین مکتب یعنی اعتقاد به مثل و ایده‌ها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته می‌شد. اما این مکتب به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی به کار برد. مثلاً کانت به آرمانگرایی‌ای معتقد بود که آن را آرمانگرایی استعلایی نام گذارد.
امروزه معنی اصلی و شایع آرمانگرایی را در دیدگاه های افرادی چون بارکلی دنیال می کنند. در این منطق فکری؛ ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و آرمانگرایی یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می‌دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند. آرمانگرایان به واقعیت های خارجی مانند آسمان، زمین، حیوان، اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد وجود خارجی ندارند و همه ی جهان را خیال و پندار می‌دانندو می‌گویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک رشته پندارهای ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود می‌نامیم، به هیچ وجه نمی‌توانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک حواسی خود، و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمی‌دهد.
به عبارت دیگر آن ها وجود عالم خارج یا این پندارها را صرفاً تولید ذهن خود می‌دانند و نظرشان این است که ما فکر می‌کنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمی‌دانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا خیر؟
برخی از ایدئالیست‌ها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیت های خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند.
نشریه‌ای که در آن بارکلی به تشریح نظریات خود من جمله آرمان گرایی پرداخت. در واقع آرمان گرایی به معنای اصالت تصور و در مقابل واقع گرایی قرار دارد که به معنای اصالت واقع یا اصالت وجود خارجی موجودات جهان محسوس است و آرمان گرا کسی است که جهان خارج از ذهن را منکر است.
کاربرد دیگر ریشه کلمه ایدئالیسم (آرمان گرایی)، ایده ال به معنای مطلوب کامل است. به همین جهت ایدئالیست در ادبیات روزمره به فردی اطلاق می‌گردد که استانداردهای بسیار بالا دارد در حالی که ممکن است این استاندارد با توجه به شرایط و یا حقیقت طبیعت و دنیا غیر واقعی یا غیر قابل دسترس باشد. از این جهت ایدئالیسم متضاد با مفهوم پراگماتیزم یا عمل گرایی می‌باشد. بنا به دلایل تاریخی و نمونه‌های فرهنگی، عده‌ای بر این عقیده‌اند که در مجموع ایرانیان ملتی آرمان گرا هستند.
آرمان گرایی از مطلوبیت های بزرگ بشری و سازنده ی آینده ی حیات سیاسی جوامع گوناگون در بافت های موقعیتی متفاوتی است که تمدن انسانی تجربه کرده است. آرمان گرایی زیبا است ولی کامل نیست.
• واقعی "real"
ریشة واژی رئالیسم به لحاظ ترمینولوژیک از لغت"Real"، است که امروزه در زبان غربی کاربرد دارد. این لغت نیز از واژه ی "Res"، لاتین به معنی «شئ» و «چیز» به معنای چیزهایی واقعی در خارج از ذهن است.
واژة رئالیسم در مکاتب گوناگون به اشکال مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است. به عنوان مثال در نقاشی، رئالیسم به معنی وفا داری نسبت به واقعیات در اثر هنری است؛ در یک تابلوی نقاشی به سبک رئالیسم دیگر نمی توان شاهد انتزاع خیالی ذهن هنرمند بود بلکه هنرمند بر خلاف سبک های ایده آلیستی و فرمالیستی، همانند یک دستگاه عکاسی آنچه را که در خارج از ذهن وجود دارد به ثبت می رساند. رسالت هنر نشان دادن تصویر واقعی و ابژکتیو زندگی انسان ها است نه چیز دیگر. از این منظر رئالیسم هنری مکتبی متعلق به دوران مدرن است.
ادبیات رئالیستی نیز همانند هنر رئال متعلق به مدرنیته است و همین نکته باعث انتقاد از جریان های عقل گریز همانند ایده آلیسم و رمانتیسم در آن می شود. از مهم ترین نویسندگان رئالیستی ادبیات جهان می توان به تولستوی، داستایوسکی، بالزاک، دیکنز، فلوبر، دوما و فونتان اشاره کرد که آثار آن ها بازتاب واقعی اوضاع زمانه شان بود. بر همین اساس ادبیات رئالیستی غالباً یکی از مهمترین منابع نقد اجتماعی بوده است. بر همین اساس رئالیسم دارای کارکرد های پاتولوژیک (آسیب شناختی) و روشنفکرانه در اجتماع خواهد شد.
اصولاً رئالیسم انتقادی امروزه در همین چهارچوب معنا می یابد. رئالیست های انتقادی بیش از هر چیز به شناخت روابط اجتماعی در جامعه غربی می پردازند. بنابراین پایبندی به فاکت ها و داده های خارجی از اصول اساسی رئالیسم است. به عنوان مثال رئالیسم‌ اخلاقی "Ethical Realism" در مقابل آرمان‌گرایی‌ اخلاقی‌ معتقد است ارزش های اخلاقی اموری عینی و خارجی هستند و نه مفاهیمی انتزاعی. در رئالیسم اخلاقی باید دید آیا برای اخلاق شاخص های عینی و خارجی وجود دارد یا نه؟ بنابراین اگر آرمانگرایی اخلاقی به مفاهیم اخلاقی در عرصة باید ها می پردازد، رئالیسم اخلاقی به امور اخلاقی در عرصه هست ها می پردازد.
رئالیسم دارای نحله ها و گرایش های مختلفی است که از آن جمله می توان به رئالیسم جادویی، رئالیسم فرمالیستی، رئالیسم سوسیالیستی، رئالیسم سطحی یا ساده لوحانه، رئالیسم رمانتیک، رئالیسم درونگرا، رئالیسم انتقادی، رئالیسم شاعرانه، رئالیسم اجتماعی، رئالیسم سمبولیستی و رئالیسم سوسیالیستی اشاره کرد( http://www.iran-ghalam.de/2Haupt/347.HTM).
در مفهوم شناسی رئال باید به این نکته پروا نشان داد که واژه رئالیسم از رئل"Real"، به معنای واقع، مشتق شده است. رئال، در واقع به معنای مکتب اصالت واقع است. مکتب رئالیسم نقطه مقابل مکتب ایده آلیسم است؛ یعنی مکتبی که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی می داند. به این ترتیب، رئالیسم یعنی اصالت واقعیت خارجی. این مکتب به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان، قائل است.
ایده آلیست ها همه موجودات و آنچه را که در این جهان درک می کنیم، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن شخص می دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می کنم نباشم، دیگر نمی توانم بگویم که چیزی هست. در حالی که بنابر نظر و عقیده رئالیستی، اگر ما انسان ها از بین برویم، باز هم جهان خارج وجود خواهد داشت. به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجود مستقل از ذهن خود می داند..
باید گفت در واقع همه انسان ها رئالیست هستند، زیرا همه به وجود دنیای خارج اعتقاد دارند. حتی ایده آلیست ها نیز در زندگی و رفتار، رئالیست هستند، زیرا باید جهان خارج را موجود دانست تا بتوان کاری کرد و یا حتی سخنی گفت.(برای مطالعه بیشتر:اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد 1، صفحه 81؛ آشنایی با بعضی الفاظ فلسفی، صفحه 12http://www.ensani.ir/fa/content/97518/default.aspx ).
حقیقت یا راستی"truth"
حقیقت در لغت به معنی چیزی است که به طور قطع و یقین ثابت است یا اسمی است برای چیزی که در محل خویش مستقر است (لغت‌نامه دهخدا، واژه حقیقت، به نقل از نرم‌افزار دهخدا). در اصطلاح فلسفی معمولا هم­ ردیف با صدق یا راستی آمده است و عبارتست از آن قضیه ذهنی و ادراکی که با واقع و نفس الامری (که از آن حکایت می‌کند) مطابقت دارد؛ یعنی آن ذهنیتی که با عینیت مطابق است( مطهری، مرتضی؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم؛ مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1387ش، دوازدهم، ج6، ص 156.).
به شکل معمول؛ به خود واقع و نفس الامر، واقعیت اطلاق می­شود ولی حقیقت، همان ادراکی است که با واقع مطابق است.بحث در مورد واژه حقیقت، قدر مسلم از زمان افلاطون مطرح بوده است. او در باب اخلاق می‌گوید که انسان در جستجوی سه چیز است؛ خیر، حقیقت و سعادت. ولی در کلمات فلاسفه هیچ­گاه به صورت مستقل به آن اشاره نشده است و همیشه در لابه‌لای بحث ها پنهان بوده است.
حقیقت شامل ذات هر چیزی بوده و غیر قابل تغییر است و به همین دلیل بر خلاف واقعیت امری است که لزوماً با برهان‌های علمی قابل اثبات نیست. در بسیاری موارد حقیقت ( به دلیل اینکه از دسترس انسان به حیطه ذات به دور است )به نوع نگرش افراد بستگی پیدا می کند. بطور مثال واقعیت و حقیقت واقعه کربلا را می‌توان به این دو صورت بیان کرد.
واقعیت: حسین و یارانش به سمت کوفه حرکت کردند، لشکریان یزید در محلی به نام کربلا بر آنها حمله کردند، و حسین کشته شد. و یزید پیروز این جنگ بود.
اما حقیقت به عقیده یک راوی از این واقعیت می‌تواند این باشد:
"در واقعه کربلا امام حسین و یاران با وفایش برای نجات دین اسلام تصمیم به هجرت به کوفه گرفتند. اما لشکریان یزید ملعون به آنان حمله کردند و در این واقعه امام حسین به شهادت رسید. و امام حسین توانست با نثار خون خود اسلام را زنده نگاه دارد و به حق او پیروز این میدان بود.". این در حالی است که راوی دیگر می‌تواند این گونه آن را بیان کند:
«حسین بن علی با سوء استفاده از نسبت خانوادگی خود با پیامبر با گروه اندکی فتنه‌گر برای محاربه با حضرت یزید خلیفه ی مشروع مسلمین به کوفه حمله کرد. امپراتوری استکباری روم و باقی‌مانده ی سلطنت‌طلبان ایرانی و منافقین خوارج هم به حمایت از او پرداخته و به تفرقه در میان مسلمانان و ضعف نظام اسلامی امیدوار شده بودند. مردم کوفه که ابتدا تحت تأثیر سفسطه‌های او قرار گرفته بودند با خطبه‌های روشنگرانه ی عبیدالله بن زیاد به حقیقت موضوع آگاه شده و حماسه ی آگاهی بخشی آنان در روز عاشورا طومار حیات فتنه‌گران را درهم پیچید».
همان گونه که می‌بینید برای اثبات واقعیت این موضوع می‌توان برهان‌هایی از جمله کتب تاریخ آورد. اما در مورد حقیقت نمی‌توان این کار را کرد. این به این معنی نیست که حقیقت چون همیشه اثبات پذیر نیست دارای درصد صحت کمی است زیرا امکان صحت آن همیشه وجود دارد.
اگر در ریشه ی واژگان حقیقت و واقعیت دقیق شویم، تفاوت‌هایی را مشاهده می‌کنیم. ریشه ی کلمه ی حقیقت، "حق" به معنای راستی و درستی است و ریشه ی کلمه ی واقعیت، "وَقَعَ" به معنای روی دادن و یا اتفاق افتادن است. حقیقت، اشاره به ماهیت راست و درست دارد و واقعیت اشاره به امور عینی و یا اموری که اتفاق می‌افتند. یک نگرش افراطی حقیقت یک واقعه تاریخی را جز بیان عواطف و احساسات گوینده در رابطه با آن واقعه نمی‌داند.
 نسبت اعتدال با واژگان سه گانه ی ایده، واقعیت، حقیقت
با در دیدداشتِ سه گانه های ایده،واقعیت، و خقیقت می توان به تعریفی عملیاتی از "اعتدال"، دست یافت. هستومندی آدمی ترکیب درهم تنیده ای از ایده ها و واقعیت ها است. در همین ترکیب بندی است پیچیده، تودرتو و دردرن هم تنیده ی امور واقعی با امور آرمانی است که حقیقت پنهان می ماند. راستی و درستی گم می شود؛ آدمی سردر گم می ماند و در این سردر گمی در دهلیزهای هزارتوی واقعیت ها ورویاهای آرمان گرایانه است که آدمی گم می شود. در همین گم گشتگس از خود و از حقیقت است که "سعادت"، را از دست می دهد.
در این گستره است که تعریف عملیاتی اعتدال؛ پیدا کردن خط حقیقت و حرکت روی این خط در تلاقی به هم پیچیده ی واقعیت ها و ایده ها؛ در هستی معنادار واقعی - عینی و مجازی - ذهنی آدمی است.
از این رو است که اعتدال خط عمود منصفی بین خوب و بد نیست. میان راستی و ناراستی نیست. میانه ی زشت و زیبا نیست. و... بل؛ یافتن حقیقت خوبی، راستی، زیبایی و .... در بافت متن های گوناگون و بافت های موقعیتی مختلف، و تنظیم رفتار ها و کنش های انسانی بر مدار میانه روی برای آشکار ساختن این حقایق است.
در چنین نگرشی، اعتدال در وجه نظری آن حقیقت یابی و ودر وجه عملی آن پیدا کردن بهترین راه- راه میانه- برای هویدا سازی آن حقیقت در عالم واقعیت است. برترین سیاستمداران تاریخ تمدن بشری افرادی بوده اند که حقیقت زمان خود را بازیافته اند و در پرتو شناخت حقیقت در بستر زمان، و مکان رفتار و عمل خود؛ بهترین راه را برگزیده اند.
در این معنا است که نمی توان گفت اعتدال همان میانه روی است. بل، میانه روی یک خط مشی ثابت بر اساس اصول واحد است . میانه روی در برابر تندروی تعریف می شود و معنای آن میل به در میانه و با دو طرف مسامحه داشتن و دور گذاشتن تعصبات است . اما اعتدال به اتخاذ سیاست های درست در برابر عوامل مختلف درهم تنیده از واقعیت ها و ایده ها؛ اطلاق می شود و با این تعریف بخش غیر قابل حذف سیاست و سیاست مداری است .
تجربه ی یک دهه گذشته برای ملت ما نمونه های بارزی از آرمان گرایی، واقع گرایی و حقیقت گرایی را جلوی دیدگان قرار داد.. آرمان گرایانی که ملت را به سوی بهشت خود پرداخته ی خویش فراخواندند و برای به سعادت رساندن انسان زمینی آرمان های الهی را در زمین بیالودند. و واقع گرایانی که با گم شدن در واقعیت های زمینی، آرمان های خود را در پیچ و خم واقعیت های موجود، در معبد عینی گرایی های افراطی خود آلوده اند. این حقیقت یابی است که ما را مسیر گذار مثبت از واقعیت ها به آرمان ها یاری می رساند. ما باید با بهره گیری از حقیقت یابی به عنوان خط سیر اعتدال؛ از افراط و تفریط دوری جوییم و با گام هایی کم هزینه و پرفایده، به سمت مدیریت آینده وافعیت ها برای ساخت آینده ی آرمان هایمان گام برداریم.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 306746

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 1 =