دکتر کیهان برزگر ر رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد در گفتوگویی تفصیلی با هفته نامه مثلث به بررسی تحولات اخیر میان ایران و آمریکا پس از انتخاب حسن روحانی پرداخت.
دکتر کیهان برزگر، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بینالملل، در گفتوگویی تفصیلی با هفته نامه مثلث به بررسی تحولات اخیر میان ایران و آمریکا پس از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیسجمهور منتخب پرداخت. اکنون با روی کار آمدن دکتر روحانی با یک رویکرد تعاملی، این سوال مطرح است که موضع غرب و آمریکا در قبال ایران چگونه خواهد بود. دکتر برزگر براین باور است در آمریکا دو دیدگاه نسبت به ایران در این برهه وجود دارد؛ دیدگاه اول معتقدند آمریکا که تحریمهای سخت را علیه ایران اعمال کرده با همین روند نیز باید پیش برود. اما دیدگاه دوم که اساسا روشنفکران استراتژیست آمریکا هستند، معتقدند ایران یک قدرت منطقهای است که باید با آن وارد گفتوگو شد و حسننیت نشان داد. عضو هیات علمی و رئیس گروه علومسیاسی و روابط بینالملل دانشگاه علوم و تحقیقات تهران میگوید: «دکتر روحانی برای پیشبرد گفتمان اعتدال زمان چندانی ندارد و اگر آمریکاییها طی این مدت حرکت اشتباهی انجام دهند گفتمان اعتدال نیز به حاشیه کشانده خواهد شد.» به عقیده دکتر برزگر همچنین ایران نباید در رابطه با آمریکا خیلی خوشبین باشد و عجله کند زیرا عجله بیش از حد طرف را دچار توهم می کند. به گزارش آریا ، متن این مصاحبه در ادامه می آید :
یکی از مسائلی که راجع به آن ابهامات زیادی وجود دارد نقش لابیهای قدرت در آمریکاست که بعضا در قالب کنگره نقش ایفا میکنند. ممکن است درباره میزان قدرت کنگره توضیح دهید؟
کنگره متشکل از مجلس نمایندگان و سنا در ساختار قدرت آمریکا از آنجایی که بودجهها را تحت کنترل دارد و قطعنامهها را در موارد مختلف سیاست داخلی و خارجی تصویب میکند، به صورت سنتی همواره قوی بوده است، البته این بدان معنا نیست که نهاد ریاستجمهوری و دایره مربوط به آن قوی نیستند. در ساختار سیاسی آمریکا این دو نهاد بهگونهای همدیگر را متعادل میکنند مثلا وقتی رئیسجمهور آمریکا بخواهد یک نفر را به عنوان وزیر دفاع انتخاب کند به صورت طبیعی لابیهای لازم را انجام میدهد و کنگره معمولا آن را رد نمیکند مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد. در واقع کنگره، شأن رئیسجمهور را حفظ میکند، و برعکس. مرزهای تعدیل یکدیگر در یک روند مشخص است. منتها مسالهای که اینجا وجود دارد چگونگی اتصال کنگره به نهادهای قدرت و تبدیلشدن به یک اهرم فشار بر دولت در روابط خارجی آمریکاست. در این رابطه گفته میشود که پشت سر تصمیمگیریهای کنگره جریانهای سیاسی هم وجود دارد که یکی از مهمترین آنها لابی اسرائیلی است که جهت سیاست خارجی آمریکا بهخصوص در منطقه خاورمیانه را شدیدا تحتتاثیر قرار میدهد؛ مسالهای که صحت آن اثبات شده است. یعنی جریانهای اسرائیلی از طریق رسانهها، نهادهای قدرت و غیره نمایندگان کنگره را تحتتاثیر قرار میدهند.
نقش کنگره در قبال تحریمهایی که علیه ایران صورت میگیرد چیست؟
lکنگره در رابطه با ایران نیز نقش عمدهای دارد زیرا بخش اعظمیاز قطعنامههای تحریم اقتصادی که علیه ایران صورت گرفته چه در قالب یکجانبه یعنی از سوی آمریکا و چه در قالب چندجانبه و در حوزه سیاست خارجی در شورای امنیت - که آمریکا نقش کلیدی در آنها داشته - تحت فشار همزمان کنگره آمریکا و البته دولت آمریکا بوده است. افراد کنگره بعضا ممکن است شناخت خیلی زیادی نیز راجع به ایران نداشته باشند، اما تحتتاثیر یک سری لابیها این تصمیمگیری را انجام میدهند. بنابراین این بحث که تحریمها علیه ایران در آمریکا بیشتر توسط کنگره انجام شده و رئیسجمهور در مورد لغو آنها در این مرحله توان زیادی ندارد، صحت دارد. تغییر رای کنگره هم باید در یک روند زمانی و در نتیجه تغییر جریان عمومی در کنگره صورت گیرد. بنابراین کنگره در ساختار قدرت آمریکا دارای نقش مهمی است و در حوزه سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران نیز یکی از عاملان اصلی است.
در کل رویکرد نمایندگان کنگره آمریکا نسبت به ایران به چه صورت است؟
نمایندگان کنگره بهطور سنتی یک رویکرد سرسختانه نسبت به ایران داشتهاند. البته اکنون این سوال مطرح است که با روی کار آمدن دکتر روحانی که رویکرد اعتدال را مطرح کردهاند، موضع آنها چگونه خواهد بود؟ آیا آنها سیاستشان را که عمدتا بر مبنای تحریم و فشار است تغییر میدهند؟ در واقع در آمریکا دو دیدگاه نسبت به ایران در این برهه وجود دارد؛ دیدگاه اول معتقد است آمریکا که این تحریمهای سخت را علیه ایران اعمال کرده باید با همین روند ادامه دهد تا به نتیجه برسد. حامیان این دیدگاه میگویند در آستانه تاثیرگذاری شدید فشار اقتصادی بر ایران، اشتباه است که آمریکا در سیاست خودش وقفه ایجاد کند و به ایران فضای تنفس بدهد تا بتواند زمان بخرد و نیروی خود را بازیابی کند. این دیدگاه اساسا اعتمادی به ایران ندارد و حتی به روی کار آمدن دکتر روحانی نیز یک نگاه بدبینانه دارد. بحثهایی که بلافاصله از جانب این گروه در آمریکا مطرح شد از این قرار بود که آقای روحانی نیز بخشی از همین سیستم است و بنابراین سیاستهایی را دنبال خواهد کرد که در جمهوریاسلامیایران دنبال میشود. از این رو نباید از او انتظار رفتار یا عملکرد متفاوتی داشت. اما دیدگاه دوم که اساسا متعلق به روشنفکران دانشگاهی و استراتژیستهای آمریکایی است، معتقد است ایران بههرحال یک قدرت منطقهای است که باید با آن وارد گفتوگو شد و ورود به این گفتوگو نیاز به حسننیت دارد. این گروه بر این باورند که نقطه عطفی در سیاست خارجی ایران به وجود آمده و در این نقطه عطف توپ در زمین آمریکاست. بنابراین آمریکا باید از خود حسن نیت نشان دهد و سعی کند که با یک قدم مثبت، به دولت جدید در ایران فضا دهد تا گفتمان اعتدال و میانهروی خودش را پیش ببرد. همین رویکرد باعث شد بیش از 120 تن از نمایندگان کنگره آمریکا به باراک اوباما نامه بنویسند و بیان کنند که وی باید یک قدم مثبت در رابطه با ایران بردارد. در نتیجه دو دیدگاه در رابطه با ایران میان آمریکاییها وجود دارد؛ یکی سرسختها و دیگری کسانی که به لحاظ سنتی استراتژیست هستند و گمان میکنند که باید در سیاست تحریم و دیپلماسی آمریکا تغییری ایجاد شود تا برای دولت جدید ایران نیز فضای تنفسی ایجاد شود.
البته درون ساختار قدرت آمریکا اساسا تغییر نگاه استراتژیک غالب در واشنگتن کار آسانی نیست. به عنوان مثال این مساله که باید با ایران با همین روش تحریم و دیپلماسی برخورد کرد در آنجا کاملا نهادینه شده است. بنابراین فاصلهگرفتن از این روند کار راحتی نیست و بهنظرم دولت جدید دکتر روحانی برای ایجاد نوعی تغییر در نگرش نهادهای قدرت در واشنگتن کار سختی در پیش دارد. البته این مساله بدین معنی نیست که عملی نباشد اما بستگی به این دارد که دو طرف چگونه قدمهایشان را بردارند و بتوانند اعتمادسازی کنند. باید توجه داشت که آمریکاییها با یک نگاه جهانی مسائل را میبینند و کسانی که در کنگره هستند خیلی نسبت به ایران، هویت، تاریخ، ارزشها و خواستههایش در خاورمیانه اطلاعی ندارند، بنابراین لابیهایی که پشت سر آنها هستند و بهخصوص مغز متفکرشان یعنی اندیشکدههایی که وجود دارند روی تصمیمات کنگره تاثیرگذارند.
باتوجه به آنچه اشاره شد یعنی وجود دو دسته و دو رویکرد در رابطه با ایران، اکنون با جریان این نامه آیا گروهی که حامی رابطه با ایران هستند، دست بالا را پیدا میکنند؟
نامه 120نفر از نمایندگان به اوباما موجی ایجاد کرد تا در مسیر آن یک گام مثبت برداشته شود. همچنان که اشاره شد گروهی در آمریکا معتقدند باید در قبال ایران اعتمادسازی انجام شود تا با تکیه بر آن مرحله به مرحله وارد قضیه شد. اما این کل داستان نیست زیرا تمام کسانی که در سیاستهای آمریکا نسبت به ایران دخیل هستند و تاثیرگذاری جدی دارند در این گروه نیستند. نامهها و مقالاتی که از دیدگاه مخالفان نوشته شد را نیز نباید دست کم گرفت. ولی در مجموع این نامه به دولت اوباما این فرصت را میدهد تا در فضای ایجادشده، تصمیمها و قدمهایی را بردارد.
همچنین باید مدنظر داشت انتقال مسالمتآمیز قدرت سیاسی در ایران خودش یک حرکت هوشمندانه بود که توسط مردم ایران انجام شد. توجه داشته باشیم که افکارعمومی و ساخت قدرت آمریکا بههرحال نسبت به مسائلی که ارتباط مستقیم با افکار عمومی دارد حساس هستند. بنابراین در شرایطی که با این انتخابات در افکار عمومی تمام دنیا یک موج مثبت ایجاد شده، کنگره آمریکا نمیتواند در جهت مخالف آن حرکت کند. موج مثبتی که اکنون ایجاد شده، بسیاری از تهدیدها را از ایران خنثی کرده است و آنها نیز در همان موج دارند این اقدامات را انجام میدهند. در نتیجه در چند ماه نخست، رویکردهای دولت ایران از لحاظ روابط ایران و آمریکا بسیار کلیدی است و در این موج مثبت باید بتوان قدمهایی را برداشت تا اعتمادسازی که لازمه ورود به گفتوگوهاست، شکل بگیرد. به هر حال در روابط ایران و آمریکا مسائل زیادی وجود دارد که ورود به آن پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. در واقع همانطور که آمریکاییها افراد و گروههای تندرو دارند در ایران نیز گروههایی هستند که اعتقاد دارند نباید وارد گفتوگو با آمریکا شد. البته از یک جنبه شاید هم حق داشته باشند چون سابقه عملکرد آمریکا بهگونهای است که هیچگاه نخواسته به صورت مثبت و معنادار با ایران وارد گفتوگو شود. این نظر در ایران نیز جا افتاده که اصلا آمریکا بهدنبال گفتوگوی جدی با ایران نیست، بلکه فقط میخواهد از گفتوگوها به عنوان ابزاری در جهت تضعیف ایران استفاده کند و در نهایت هم خواهان تغییر رژیم در ایران است. بنابراین این مساله که آمریکا چطور وارد یک پروسه اعتمادسازی شود تا از درون آن گفتوگو صورت بگیرد، جای بحث دارد. حتی زمانی که باراک اوباما به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد در 5، 6 ماه نخست یک خوشبینی ایجاد شده بود. زیرا نقطه عطفی غیرقابل پیشبینی در انتقال سیاسی آمریکا صورت گرفته بود. در ایران نیز اکنون همان خوشبینی به وجود آمده است. بنابراین اگر دو طرف طی این فاصله زمانی نتوانند بحث مثبت گفتوگوها را عملی کنند دوباره همان رویکردهای سنتی غالب میشود که البته این مساله میتواند این بار خطرناکتر باشد.
داستان ایران و آمریکا بهگونهای است که طرف مقابل که قدرتمندتر است، یعنی آمریکا تمام دنیا را علیه ایران بسیج کرده و با ابزارهایی چون تحریم و فشار در برابر ایران ظاهر شده است. بنابراین این داستان اگر حلوفصل نشود ممکن است عواقب خطرناکی داشته باشد و حتی در نهایت به جنگ منتهی شود.
پس میتوان گفت حرکت کنگره تاحدودی تاکتیکی است تا استراتژیک؟
به نظر من این حرکت بیشتر تحت تاثیر فضای مثبتی است که درون آمریکا و در افکار عمومی این کشور ایجاد شده است. اما اینکه این مساله تا چه حد جدی است نیاز به زمان دارد، همچنین دولت اوباما چه بخواهد چه نخواهد باید از این فضا استفاده کند و برخی گامهای عملی را بردارد. البته از دید آمریکاییها اینکه تحریمها فعلا تشدید نشود خود یک حرکت مثبت تلقی میشود. اما از نگاه ایران شاید این مساله خیلی هم قابل توجه نباشد چون این کاری است که قرار است در آینده انجام شود. اما اگر بحث میشد که یک قسمت از تحریمهای اعمالشده برداشته میشد شاید حرکتی بود که در عملکرد میشد آن را ارزیابی مثبت کرد.
دکتر روحانی روابط ایران و کشورهای خارجی را در سه سطح مطرح کرده است؛ یکی سطح منطقهای و روابط با کشورهای عربی و در راس آن عربستان، یکی در سطح اروپا و دیگری بحث رابطه با آمریکا. اما دو گزینه نخست بیشتر از گزینه سوم مطرح بوده است. به صورت کلی سیاست خارجی دکتر روحانی به این صورت بیان شده اما آیا در این شرایط ممکن است که شیفت سیاست خارجی داشته باشیم؟
بهنظرم این سیاست درستی است که آقای روحانی سیاست خارجیاش را از قسمتی میخواهد آغاز کند که قابل اجراشدن و عملی است. یک رئیس دولت با واقعیتها و امکانات موجود پیش میرود و اگر از قسمت سخت یعنی روابط ایران و آمریکا شروع کند طبیعتا از همان ابتدا با یک سری محدودیتهایی روبهرو میشود که در نهایت نیز مانع موفقشدنش خواهد شد. تقویت روابط با کشورهای منطقهای مخصوصا با کشورهایی که بهنوعی با آمریکا نزدیک هستند مانند عربستان میتواند نقش منطقهای ایران را تقویت کند و در مرحله دوم ابزاری باشد که روابط با آمریکا در فضای بهتری انجام شود. یعنی ممکن است اعتمادسازی اولیه از این طریق صورت بگیرد. البته باید توجه داشت که خود آمریکا هم اگر بخواهد ایران را تهدید کند، قاعدتا عملیکردن سیاستهایش از جمله اعمال تحریمهای اقتصادی و فشار سیاسی باید از طریق همین منطقه مثلا خلیجفارس انجام شود که عربستان در آن یک بازیگر کلیدی از لحاظ لجستیک برای آمریکاست. به اعتقاد من ایران همچنان قدرت مانور در مسائل منطقهای را دارد. امتیاز ایران نیز در فعالبودن در مسائل منطقهای است.
به عنوان مثال برخی معتقدند بحران سوریه بحرانی است که چالشهای جدیدی را برای ایران رقم زده است اما این بحران همزمان فرصتهایی را برای ایفای نقش منطقهای ایران از جمله همکاری با آمریکا برای حل این بحران فراهم کرده است. ایران و آمریکا قبلا در عراق هم همین کار را کردند. در شرایطی که غرب مستاصل از روند تحولات منطقهای است و میخواهد از منطقه خارج شود، ایران همچنان یک بازیگر دارای انگیزه و ابزارهای نفوذ در سطح منطقه است و میتواند از این امتیاز استفاده کند. مثلا سوریه هنوز سخت ایستاده و شرایط زمینی هم تا حدودی به نفع حکومت اسد بهگونهای در حال تغییر است. ایران میتواند از این تحول به عنوان فرصت استفاده کند. در مصر از آنجایی که این کشور از ایران فاصله دارد، اتصال دو کشور بیشتر ایدئولوژیک و فرهنگی است و به همین خاطر نیز واکنش ایران به سقوط مرسی آنچنان که انتظار میرفت نبود. چراکه مصر در حلقه دوم روابط با ایران قرار دارد اما سوریه در حلقه اول و حلقه امنیتی است. این مساله را غربیها میفهمند و حاضرند برای آن مذاکره کنند. یعنی اکنون در شرایطی که منطقه دچار بیثباتی است و همه گرفتار شدهاند، ایران به عنوان یک بازیگر باانگیزه همچنان فضا دارد که در منطقه ایفای نقش کند. بنابراین این طرح آقای روحانی که میخواهند سیاست خارجی ایران را از منطقه آغاز کنند، یک حرکت مثبت است زیرا بازیگران دیگر همچنان به نقش منطقهای ایران اعتبار میدهند و این حرکت میتواند خیلی کارساز باشد. بههرحال گفتوگو با آمریکا نیازمند دسترسی به ابزارهای قدرت است. منطقه بهترین جا برای ایران برای تقویت نقش خود است. این مساله میتواند روابط ایران با آمریکا و اروپا را هم وارد مرحله جدیدی کند.
در برابر این واکنش آمریکا مبنی بر استقبال از پیروزی حسن روحانی در انتخابات و همچنین مطرحکردن بحث گفتوگوها ایران باید چه عکسالعملی نشان دهد؟
lگر آمریکا هم بخواهد با ایران وارد گفتوگو شود، ایران باید ابزارهایی داشته باشد و در رابطه با آمریکا نباید عجله کرد. زیرا هدف آمریکاییها در برنامه هستهای مشخص است و آنها یک خط قرمز برای خودشان تعریف کردهاند. بنابراین اگر ایران بخواهد به آمریکا نزدیک شود باید یک امتیاز همین ابتدا بدهد. همچنین به این صورت نیست که آمریکاییها بگویند میخواهند بدون هیچ چشمداشتی با ایران وارد گفتوگو شوند. هر کس این ادعا را مطرح کند یا در تحلیل دچار اشتباه شده یا برداشت درستی از آمریکا ندارد. آمریکاییها اگر کشوری دارای قدرت، اهمیت و ارزش استراتژیک نباشند، با آن وارد گفتوگو نمیشوند. ایران باید این مساله را درک کرده و تلاش کند که ارزش استراتژیک خودش را در منطقه بالا ببرد تا در گفتوگوهای احتمالی با آمریکا یک دست برابر از لحاظ سیاسی داشته باشد. همچنین ایران میتواند برای رسیدن به این هدف در درون آسیبپذیری خودش را از آمریکا با تقویت اقتصاد، اتحاد بین نیروهای سیاسی، انسجام ملی و افزایش نقش منطقهای کم کند. زیرا آمریکاییها به افکارعمومی که پشتسر یک دولت باشد احترام میگذارند. دکتر روحانی اکنون سعی دارد تصویر ایران را در دنیای خارج تغییر دهد و این یک فرصت فوقالعاده برای ایران است. اما در مقام چانهزنی مستقیم و اینکه بخواهد چیزی از آمریکا بگیرد، راه بسیار دشواری پیش رو دارد. چون مواضع آمریکاییها مشخص است و میدانند چه میخواهند. در نهایت اگر ایران قوی نباشد آمریکاییها با آن وارد گفتوگو نخواهند شد.
ایران در زمان آقای خاتمی تجربه روابط خوب با کشورهای منطقه و اروپا را در کارنامه خود دارد. آیا ممکن است در این برهه باز این تجربه تکرار شود؟ در نهایت نیز ممکن است رابطه با این کشورها باعث شود اجماع علیه ایران شکسته شود؟
آن زمان با این زمان قابل مقایسه نیست زیرا در آن زمان آمریکا یک قدرت تضعیف شده در منطقه نبود ولی از آن زمان دو جنگ یعنی افغانستان و عراق در منطقه اتفاق افتاده که اگر نگوییم آمریکا در آنها شکستخورده ولی پیروز هم نشده است. بنابراین اکنون فضای عمومی آمریکا این است که از منطقه خارج شود و تا چند سال آینده حداقل افکارعمومی بهدنبال جنگ نیستند. دولت آمریکا هم مجبور به پیروی است. زیرا اگر دنبال جنگ بود میتوانست سرنوشت بحران سوریه را با یک دخالت مستقیم نظامی تغییر دهد. اما میبینیم در سوریه، آمریکاییها محتاطترین کشوری بودند که موضعگیری کردند. در حال حاضر شرایط برای آمریکا تغییر کرده و شاید آنها مایل هستند بعضی از قدرتهای منطقهای را در برابر ایران قرار دهند تا آنها ایران را مهار کنند. برخی کشورهای منطقهای و اعراب هستند که نگرانیهایی از جانب ایران دارند، بهخصوص نسبت به برنامه هستهای ایران که واقعا اعراب را نگران میکند. برخی میگویند اعراب نیز ادامه آمریکا هستند ولی اینگونه نیست زیرا عربستانسعودی مدتهاست سیاست خارجی خودش را مستقل از آمریکا و سیاستهای این کشور تعریف میکند. سیاست عربستان سعودی با قطر که در بحران سوریه به آمریکا نزدیک است کاملا متفاوت است. عربستان کشوری است که تصمیمگیریهای سیاستهای منطقهایاش کاملا براساس منافع امنیتیاش است. بنابراین در اینجا دریچهای مشاهده میشود که روی کار آمدن آقای روحانی باعث میشود سعودیها نیز فضایی را ببینند و احساس کنند که میتوانند با ایران تعامل داشته باشند. در نتیجه چون ایران و عربستان دو بازیگر کلیدی هستند، ایران تلاش خواهد کرد روابطش را ابتدا با عربستان بهبود بخشد. روابط ایران و ترکیه نیز به همین صورت است، ترکیه نیز کشوری است که از لحاظ اقتصاد و انرژی دارای اهمیت است. روابط دو کشور نیز به خوبی پیش میرفت اما بحران سوریه باعث شد ایران و ترکیه از هم فاصله بگیرند. اما به نظر میرسد اگر ایران و ترکیه یک بار دیگر با درک واقعیتهای یکدیگر، با هم در مورد سوریه گفتوگو کنند، شاید به توافقی در این مورد دست یابند. در واقع هیچ ضرورتی ندارد که روابط دو کشور در تنش باشد.
پس تعیین این سه سطح در سیاست خارجی ایران را میتوان یک گام مثبت تلقی کرد؟
بله، بهنظرم در این شرایط بهتر است رئیسجمهور منتخب از نقاط مثبت و سادهتر شروع کند و بعد به نقاط پیچیدهتر برسد. این دستهبندی به طرز تفکر و روحیه دیپلماتیک آقای روحانی مربوط میشود. ایشان بهدلیل سابقهای که در مسائل سیاست خارجی و بینالمللی دارند میدانند از کجا باید شروع کنند تا درگیر یک سری مسائل نشوند که گفتمان اعتدال و میانهروی را از همان ابتدا به چالش بکشد. به نظر من این سیاست هوشمندانه است که از نقطه مثبت و دارای امتیاز در سیاست خارجی ایران آغاز شود.
به نظر شما غرب در زمان ریاستجمهوری دکترروحانی چه روندی را در قبال ایران در پیش خواهد گرفت؟ در شرایط جدید اروپا چگونه در سیاست خارجی ایران تعریف میشود؟
در نگاه نخست باید توجه داشت غرب فقط آمریکا نیست؛ در لایههای قدرت و سیاست معمولا ما وقتی از غرب سخن میگوییم، مغرب را مساوی با ریاست آمریکا در نظر میگیریم که اروپا هم در سایه آن است. این در حالی است که اروپا در بسیاری از مسائل سیاست خارجی خود مستقل عمل میکند. آمریکا در مسائل خاورمیانه براساس «منافع امنیتی» خود تصمیم میگیرد اما اروپا براساس «اصولش». بنابراین در کنار مسائل امنیتی مسائل ارزشی و هویتی همچون حقوق بشر هم برای اروپاییها در اولویت است. بنابراین باید از لحاظ تعریف کلاسیک اول تکلیف خودمان را روشن کنیم. چون این نوع فهم از لحاظ سیاستگذاری برای ما مهم است. اگر اروپا را هیچکاره در مسائل منطقهای یا مساله هستهای در نظر بگیریم، استفاده از فرصت همکاری با اروپا را از دست میدهیم. در همین چارچوب اروپاییها از تحولی که در ایران اتفاق افتاده بیشتر استقبال کردهاند. چون سیاست خارجی تعاملی و تکیه بر دیدگاههایی مانند عدم تهدید، ایجاد ثبات و همکاری در گفتمان آقای روحانی در حال جدیشدن است. اروپاییها برخلاف آمریکاییها با ایران به عنوان یک قدرت منطقهای هیچ مشکلی ندارند. اما آمریکاییها چون مسائل ایران را همواره از زاویه توازن قدرت در سطح منطقهای و به تبع آن از زاویه جهانی نگاه میکنند با قدرتگرفتن ایران در منطقه مشکل دارند. اروپا چون به ایران از لحاظ جغرافیایی نزدیک است، چنین مشکلی ندارد. همچنین باید توجه داشت اروپاییها مسائل خاورمیانه را در قالب منطقهای و البته از زاویه انتقادی میبینند. اگر در این چارچوب به موضوع نگاه کنیم بازتعریف روابط با اروپا در جهت مثبت نیز یک امتیاز برای ایران است که وارد گفتوگوها در لایههای دیگر غرب از جمله آمریکا شود و آنها را قانع کنند که تحول مثبتی در ایران اتفاق افتاده است.
آیا ممکن است نزدیکشدن به این دو لایه، ایران را از نگاه به شرق و نزدیکی به روسیه بازدارد؟ پوتین نیز بههنگام انتخاب آقای روحانی بهگونهای رفتار کرد که از اروپاییها عقب نماند؟
نه الزاما. ایران همزمان روابط سیاسی-امنیتی و اقتصادی با شرق دارد. این خود تلاشی مثبت برای تعادل در روابط بینالملل ایران است که از دهههای گذشته وجود داشته اما با شرایط تحریمها و البته با تقویت گرایش به سوی شرق در نظام بینالملل، این تعادل در حال رشد است. اما هدف پوتین هم این است که در این موج مثبت ایجادشده شریک شود. بههرحال روسیه در روابطش با ایران و خاورمیانه منافع استراتژیک خودش را دارد که با جابهجایی دولتها در ایران الزاما عوض نمیشود. یک گروه از دیدگاهها معتقدند که روسها بدشان نمیآید که میان ایران و آمریکا درگیری و جنگ باشد اما به نظر من این تفکر اشتباه است. زیرا روسها نیز همچون چینیها مایل هستند روابط ایران و آمریکا بهبود یابد. اما این مساله را نیز در چارچوب منافع خودشان میبینند و در این راستا در رابطه با برنامههای هستهای ایران بعضا نوساناتی در مواضع روسها دیده میشود اما در مسائل منطقهای و ثبات سیاسی مواضعشان به ایران نزدیک است. بنابراین ربط چندانی به تغییر دولتها در ایران ندارد. البته آنها هم بدشان نمیآید که ایران از مواضع فعلی در صحنه بینالمللی کمی کوتاه بیاید چون فکر میکنند مساله حمایت آنها از ایران را به چالش میکشد، یعنی آنها را در موضع ضعف قرار میدهد. بنابراین وجود یا ادامه تنش در روابط ایران و آمریکا به نفع چین و روسیه نیست. چین و روسیه دو بازیگر جهانی هستند که ایران را هم در قالب منطقهای و هم در قالب بازی جهانی خودشان میبینند اما آمریکا فراتر از این کشورها و یک ابرقدرت است. درواقع آمریکا میخواهد مسائل دنیا را یکدست کند و در این یک دستکردن، قدرتهای رقیب برایش فرقی نمیکند. هر کشوری که با آمریکا هماهنگ باشد درجه آسیبپذیریاش کمتر میشود و هر کشوری که هماهنگ نباشد، بیشتر مورد تهدید قرار میگیرد. مهم این است که با پیروزی دکتر روحانی حرکت مثبتی در دیدگاه چین، روسیه و اروپا نسبت به ایران پدید آمده و این مساله میتواند دیدگاههای تندروتر در آمریکا را در انزوا قرار دهد. بههرحال جریان غالب در 1+5 و مذاکرات هستهای همچنان آمریکاست.
یکی از دلایلی که کنگره آمریکا اکنون نگران وضعیت ایران است و خواهان آن شده که فرصتی داده شود، این است که چرا آنها از این فرصت استفاده نکنند. اگر آنها حداقل در شرایط کنونی در مقابل این جریان مثبت قرار گیرند، خودشان را تضعیف کردهاند. بسیاری در آمریکا بهدنبال این هستند که ایران و آمریکا بهصورت دو جانبه با هم گفتوگو کنند اما نگرانی سنتی در ایران این است که اگر به صورت دوجانبه با آمریکا وارد گفتوگو شوند، احتمالا یک چیزی را از دست میدهند، بنابراین ترجیح این است که در جمع گفتوگو شود تا با حضور بقیه کشورها، منافع متعادل شود.
به نظر شما اگر مدل 1+5 در رابطه با پرونده هستهای ایران دنبال شود، به نفع ما خواهد بود یا اینکه ایران باید وارد گفتوگوی دوجانبه و مستقیم با آمریکا شود؟
lدر قالب 1+5 قدرت مانور ایران بیشتر خواهد شد چون منافع اروپا و آمریکا و روسیه و چین در این دایره مذاکره تاحدودی متعادل میشود. منتها مشکلی که در رابطه با 1+5 وجود دارد این است که زمانبر است. بههرحال تحریمها بخشی از انرژی ایران را میگیرند. اکنون که در داخل ایران و افکار عمومی جهانی، موج مثبتی نسبت به انتقال سیاسی در ایران بهوجود آمده شاید بهتر است که از فرصت استفاده کرد. اگر دو طرف زمان را از دست بدهند این مساله رویکردهای بدبینانه را در واشنگتن تقویت خواهد کرد و ممکن است آنها به سمت روشهای دیگری گام بردارند. بنابراین گفتوگوی دوجانبه با آمریکا از این لحاظ مهم است که میتوانیم به یک نتیجهای در کوتاهمدت بهخصوص در مورد مساله هستهای برسیم. در این میان بهنظرم موضوع هستهای تنها موضوعی است که میتواند ایران و آمریکا را به یکدیگر نزدیک کند؛ زیرا حس برابری سیاسی برای ایرانیها و از طریق آن ایجاد یک اجماع سیاسی برای گفتوگو با آمریکا تقویت میشود. درون آمریکا نیز تنها چیزی که برایشان ارزشمند است تا وارد گفتوگو با ایران شوند همین برنامه هستهای است. چراکه مساله هستهای به صورتی است که دو طرف خطقرمزهای همدیگر را مشخص کردهاند و میدانند چه میخواهند. در این شرایط امکان گفتوگوی معنادار بیشتر میشود.
در فضای مثبت فعلی که در رابطه با انتخابات ایران ایجاد شده است، نقش اسرائیل به چه صورت خواهد بود؛ به نظر میرسد اکنون این رژیم به نوعی در انزوا قرار گرفته است؟
lگر یک نگاه اجمالی به نقش اسرائیل داشته باشیم متوجه میشویم که از زمان تحولات عربی نقش این رژیم تضعیف شده و با انتخابات ایران نیز وضعیت برایش بدتر شد. اسرائیلیها مدعیاند که برنامه هستهای ایران به سمت تسلیحاتی شدن پیش میرود و اینکه این مساله اجتنابناپذیر است. آنها به هیچ عنوان نیز نمیخواهند بپذیرند که برنامههای ایران جنبه صلحآمیز دارد. این اشتباه آگاهانه یا غیرآگاهانه باعث شده که اسرائیل موضوع هستهای ایران را به مساله «تهدید وجودی» برای خود درآورده یعنی برنامه هستهای ایران بقای این رژیم را به چالش میکشد. بنابراین جریان و خواست اسرائیل کاملا مشخص است و خطقرمز شان جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران در هر شکلی است. با این اوصاف طبیعی است که آمدن آقای روحانی، اسرائیلیها را به انزوا بکشاند زیرا آنها سالها زحمت کشیدهاند تا تحریمها را جا بیندازند و هماکنون نیز لابیهای اسرائیلی پشت تحریمها هستند. نگرانی اسرائیلیها این است که مبادا آمریکا با ایران وارد مذاکره شود و نهایتا یک ایران هستهای را بپذیرد. در این شرایط اسرائیل بازنده این بازی خواهد بود چون انحصار هستهای خود را در منطقه از دست میدهد و بالطبع آسیبپذیر میشود. بههرحال اهداف اسرائیل از ابتدا مشخص بود. ایران باید عاقل باشد تا بتواند سیاستهایش را در همین چارچوب که گفته شد پیش ببرد و مرحله به مرحله فصل جدیدی را در سیاست خارجیاش بگشاید. در این مسیر ایران حتما باید آسیبپذیری خود را از لحاظ اقتصادی کم کند و در شرایط سیاسی به نوعی ثبات و آرامش برسد.
پیشبینی شما از آینده تحولات ایران در حوزه سیاست خارجی چیست؟
اولین مساله این است که دکتر روحانی نیز برای نهادینهکردن و پیشبرد گفتمان اعتدال زمان زیادی ندارد. اگر آمریکاییها همان سیاست فشار و دیپلماسی خود را ادامه دهند احتمالا گفتمان اعتدال در سیاست خارجی ایران نیز به حاشیه کشانده خواهد شد. در این صورت مجددا در ایران بحثهای سنتی مطرح میشود؛ بحثهایی که نباید به آمریکا اعتماد کرد و هر کس که رئیسجمهور شود فرقی نمیکند. البته ایران هم نباید در برقراری روابط همهجانبه با آمریکا خیلی عجله کند. عجله بیش از حد هم طرف مقابل و هم لایههای داخلی سیاست در ایران را دچار توقع زیاد میکند. بهخصوص طرف مقابل اینگونه فکر کند که ایران واقعا مستأصل است و نیاز به این رابطه دارد. منظورم این است که از یک نگاه واقعگرایانه هم شاید درست نباشد. نباید هم در گفتوگوها با آمریکا خیلی بدبین بود. چیزی که تا به حال اتفاق نیفتاده دلیل نمیشود که هیچگاه اتفاق نیفتد. بههرحال روابط بینالملل براساس منافع دولتها میچرخد و دولتها وقتی به این نتیجه میرسند که منافع شان به حداکثر شکل ممکن تامین میشود، وارد گفتوگوی جدی میشوند. بهنظرم آقای دکتر روحانی باید از این فرصتی که بوجود آمده در جهت تقویت اقتصاد و انسجام ملی و وحدت نیروهای سیاسی استفاده کند و وقتی آسیبپذیری کشور را کم کرد، وارد گفتوگوی جدی شود، یعنی تدریجی عمل کند. در روابط خارجی نیز بهتر است ابتدا روابط منطقهای تقویت شود، در این راستا حلوفصل کردن مسائل کلیدی با کشوری مثل عربستان میتواند فضایی را ایجاد کند که غربیها هم یک گام بردارند. سپس روابط با اروپا در حد امکان بهبود یابد و بعد باید وارد گفتوگوی جدی و همهجانبه با آمریکا شد. البته موضوع هستهای بهتر است بهطور خاص در نظر گرفته شود. اگر در چارچوب روابط دوجانبه آن اعتمادسازی اولیه برای ورود به گفتوگوها بهوجود آید و دوطرف به یک راهحل بینابین مورد قبول برسند چرا که نه. بههرحال ماهیت موضوع هستهای متفاوت است، یعنی دو کشور را در آستانه بحران و منازعه قرار داده است. از این رو باید با آن برخورد ویژه شود.
منبع: هفته نامه مثلت/ 6 مردادماه 1392
نظر شما