اکنون چندین سال است که شاهد حضور امپراتوری القاعده در بخش عمده جهان اسلام هستیم. هیچ لزومی ندارد القاعده پیروزی فوری به دست آورد. از نظر رهبران آن، مهم این است که تا اینجای کار، روند انتخاب شده، پیشرفت روزانه القاعده را نشانه داده و ضعف امریکایی ها و حتی روسها را بر ملا کرده است.
یک سوال: مرکز القاعد کجاست؟
به نظر می رسد در باره القاعده به هیچ روی نمی توان سخن از مرکزیت و پایتخت گفت. این مرکز مصر است یا عربستان، پاکستان است یا افغانستان؟ معلوم نیست. وقتی هزاران چچنی یا ترک ایغوری چینی یا لیبایی یا از هر کجای دیگر از جهان اسلام در یک جبهه واحد در سوریه می جنگند معنایش این است که القاعده جای مشخصی ندارد، اما هر جا اراده کرده، مرکزیتی به دست آورده است. القاعده مرز ندارد، اما مثل یک دولت، تصمیم می گیرد و یک سان عمل می کند. شاید گروه های خودسر القاعده ای هم در کار باشند، اما به هیچ روی نباید از وجود یک امپراتوری به نام القاعده غفلت کرد.
از نگاه هر ناظر حتی ساده اندیشی این حرکت که در یک زمان واحد از سه زندان بزرگ در لیبی، بغداد و پاکستان هزاران نفر از القاعده فرار می کنند، آن هم افرادی که تروریست بوده و از نظر این دولت ها بسیار خطرناک اند، پدیده ساده ای نمی تواند باشد. این تصمیم در کجا گرفته شده و چرا و چطور همزمان با موفقیت اجرا شده است؟ اگر تصور کنیم فراری دادن یک نفر از یک زندان سخت تا چه اندازه مشکل است، درخواهیم یافت که این اقدام چه معنا و مفهومی دارد.
در باره سناریوی جدید امریکایی ها و غربی در باره سوریه و مجموع حرکت القاعده دو فرض مختلف وجود دارد:
1 ـ امریکاییها افسار القاعده را رها کرده اند تا عناصر اصلی خود را به سوریه بفرستند و در آنجا طی یک نبرد فرسایشی همه آنها به دست سربازان ارتش سوریه نابود شوند. آنان نیاز به یک میدان نبرد با یک ارتش جدی و با انگیزه داشتند که این زمینه در سوریه وجود دارد و همه شرایط موجود وابستگان به القاعده را تحریک می کند تا با تمام وجود در این نبرد شرکت کرده و به تدریج از میان بروند. در این صورت خیال غرب راحت می شود، به خصوص که عناصر القاعده ای که در غرب زندگی می کنند همه از آنجا خارج شده و امنیت آنان بیشتر تامین می شود.
2 ـ تئوری دیگر این است که گستردگی نفوذ القاعده در میان مردمانی از روسیه تا سعودی و مغرب تا شبه قاره، کار را از دست امریکایی ها و غربیها و حتی روسها خارج کرده و بر اثر بی توجهی این قدرتها، القاعده در حال شکل دادن به مبارزه ای است که طی آن اگر بتواند سوریه را که قلب خاورمیانه است تصرف کند، کار برای امریکایی و غربیها سخت تر و سخت تر خواهد شد. این تصور که القاعده به این سادگی در سوریه از بین برود، تصور خامی است و در شرایط موجود هیچ نشانی برای پایان کار وجود ندارد.
اکنون ماجرای تازه ای آغاز شده و آن اوضاع نابسامان مصر است. شاید تصور ورود مصر به وضعیت مشابه سوریه در بدایت امر دشوار باشد، اما حقیقت آن است که این ورود به هیچ روی فرضی دور از ذهن نیست. اگر القاعده وارد این معرکه شود، داستان متفاوت خواهد بود. در این که مصریها محافظه کار تر از دیگر ملت ها هستند شک نداریم، اما کنار گذاشتن اخوان المسلمین از حکومتی که مدل ترکیه را دنبال می کرد، و سرکوب شدید آن، هیچ معنایی جز هل دادن نیمی از مردم مصر به دامن القاعده ندارد.
نابسامانی در منطقه سینا، به علاوه گزارشهای تازه ای که در باره مسلح شدن مخالفان در مصر می رسد، بستر تازه ای برای رشد القاعده فراهم کرده و خواهد کرد. می دانیم که مرشد القاعده سالهاست که در اختیار یک مصری است و ورود این جمعیت به میدان مباره القاعده، کار غربی ها را به مراتب سخت تر خواهد کرد. بدون شک بسیاری از عناصر اخوان که از راه مسالمت آمیز موقعیتی نیافته اند به القاعده خواهند پیوست. این وضعیت حتی در ترکیه نیز قابل تصور و پیش بینی است.
اکنون پرسش این است که آیا دمکراتهای امریکا که در همیشه تاریخ خود،، متهم به نداشتن یک سیاست خارجی درست بوده اند، برنامه ای برای جمع کردن این سفره دارند یا آن که بی برنامه و به بهانه اصلاح وضع داخلی و خواباندن اعتراضات در باره حضور سربازان امریکایی در افغانستان و عراق، میدان را تحویل القاعده خواهند داد؟
آشفتگی اوضاع عراق با انفجارهای فراوانه روزانه و عدم وجود برنامه ای منظم برای حفظ دولت در این کشور که برگ برنده ای برای امریکا می توانست باشد، همچنین اوضاع متشنج افغانستان و پاکستان و وجود مناطق بسیار گسترده در این کشورها در زیر سلطه طالبان، به علاوه وضعیت غیر قابل باور جنگی در سوریه و همین طور آزاد بودن سعودی ها و قطری ها و اماراتی ها برای دادن کمک های مالی بزرگ به القاعده همه نشان می دهد که غرب هیچ برنامه و طبعا کنترلی برای جمع و جور کردن این اوضاع ندارد.
مواضع غربی ها هرچه باشد، در این تاثیری ندارد که عجالتا خاورمیانه رو به ویرانی می رود، و اگر نقشه غربی ها نابود کردن کامل این منطقه و تبدیل آن به سرزمین سوخته باشد، فاصله زیادی با آن ندارند. یک تلنگر به اقتصاد عربستان و امارات و قطر می تواند منطقه را به نابودی کامل بکشاند و آخرین اقتصادهای وابسته و تهی را نابود کند.
بدا به حال دولت ها و مردمی که از یک طرف در عقب ماندگی غوطه ورند و از سوی دیگر داشت های ناقابل خود را هم بدست خویش نابود کرده و آتش و اختلاف و نفاق را برای دهها سال بلکه قرنها در میان ملتهای خود نهادینه می کنند.
نظر شما