ناگفته هایی از آیت الله طالقانی در رفتار با کمونیست ها، زندانبان ها و مشروب فروش ها

دین آنلاین نوشت:

​این نوشتار شرمسار، نام کسی را فرایاد می‌آورد که به‌ واقع حجت مسلمانی بود و یاد و نامش، رگ‌های احساس این قلم را مرتعش می‌کند. سخن از طالقانی بزرگ است؛ مرد خدا؛ مرد روزهای سخت و شب‌های سرد ایران. آن روز که رفت، گرد یتیمی بر سر و روی ایران نشست و از آن روز تا امروز، جای خالی او را کسی پر نتوانست کرد.

حکایت طالقانی، حکایت باغبانی است که چهل سال خون دل خورد تا بذری را نهال کند و سپس دست نهال را در دست بهار بگذارد؛ اما آنگاه که بذر او از زمین سر بر آورد، خزان بر نهال عمر او زد. داستان طالقانی، داستان انسان آزاده‌ای است که آزادی را برای همه می‌خواست و آنجا که پای عدالت در میان بود، نه مصلحت را می‌شناخت و نه سیاست را و نه خویش و خودی را و نه آرمان‌های دور و دراز را. از زندان رضا شاه تا زندان پهلوی دوم، قدم‌های او را می‌شناختند. از زندان و تبعید، گاهی به خانه سر می‌زد؛ همان خانه‌ که برای کودکان زادگاهش، مدرسه کرده بود.

انقلاب که پیروز شد، همه خوشحال بودند و او نگران. می‌اندیشید که چگونه این بار را به مقصد برساند. چنین بود که وقتی همه در اندیشۀ تقسیم غنائم بودند، خانۀ طالقانی خیمۀ دلسوختگان شد و خودش، پناه هر کس که به او نیاز داشت؛ حتی اگر زندانبانش بود. استوار ساقی را در خانه‌اش پناه داد که دست انقلابی‌های تندرو به او نرسد، و همو که روزی زندانبانش بود، در شب‌های اسفند 57، در خانۀ زندانی سابقش آسوده می‌خوابید.

چنان با همگان مهربان بود که کسی از عتابش نمی‌رنجید و پیوند مهر از او نمی‌گسست. وقتی در خطبۀ نماز عید فطر گفت: «این جوجه‌کمونیست‌ها ... خیال می‌کنند قیم همۀ مردم هستند»، مخاطبان این عتاب درشت، پس از ارتحال او اعلامیه دادند و گفتند: «آقا ما را جوجه خطاب می‌کرد. ما نیز به دل می‌گرفتیم؛ اما وقتی در سردسیر بی‌پناهی و استیصال گرفتار می‌آمدیم، آقا بود که بال‌هایش را می‌گسترد و جوجه‌هایش را مثل جان به خود می‌خواند.»

می‌گفت: «ما نیامده‌ایم که از اسلام فقط حکم اعدامش را اجرا کنیم.» او که خود یک لحظه(آری، یک لحظه) از اندیشۀ مبارزه با شاه فارغ نبود، سهم هیچ کس را در این مبارزۀ نفس‌گیر فراموش نکرد. می‌گفت: «من به فداکاری این جوان‌های چپگرا که جان داده‌اند، احترام می‌گزارم. من بشخصه به این جور مردم فداکار و مقاوم که کشته دادند و 25 سال و 30 سال در زندان بوده‌اند، از جهت انسانیت، نه از جهت مکتب و وابستگی به مکتبی خاص احترام می‌گزارم... کمونیست‌ها در این مبازره سهم داشته‌اند و شکی در آن نیست. ما با آنها اختلاف ایدئولوژیکی داریم، نه اختلاف در مبارزه.» می‌گفت: «انقلاب از همۀ مردم شروع شده است و برای همه مردم است و لذا هیچ گروهی یا حزبی حق ندارد برای خود حق بیشتری قائل شود و انقلاب را در انحصار خود درآورد.»

می‌گفت: «این قدر که دشمن را بزرگ می‌کنند، بزرگ نیست. ما نباید همۀ فکر و ذهنمان را متوجه آن کنیم. ما باید خودمان را بسازیم. ما باید پیش از اینکه به دشمن توجه کنیم، خودمان را بسازیم... بیش از آنکه استعمار بر سر ما بزند، ما به سر همدیگر زدیم و خودمان را ذلیل کردیم.»

می‌گفت: «همۀ این مبارزات و زحمات برای این بود که همه چیز قانونمند شود.»

می‌گفت: «من معتقدم در این مجلس[خبرگان] همۀ گروه‌ها باید راه پیدا کنند. ما تابع قرآنیم: فبشر عباد الذین یستعمون القول ... در مجلس ما باید مخالفین هم بیایند؛ اگر نیایند ما باید دعوتشان کنیم تا حرفشان گفته شود.... وگرنه پنجاه - شصت نفر که هم‌لباس و همفکر باشیم و در یک‌جا جمع شویم، معلوم است که همه یک رأی داریم.»

می‌گفت: «آن وقت‌ها که من در شمیران جلسات تفسیر قرآن داشتم، جلال [آل احمد] به آنجا می‌آمد. یک روز به جلال گفتم: این وضعی که برای تو پیش آمده، که به مکاتب دیگر روی آوردی، نتیجۀ فشاری است که خانواده بر شما وارد می‌کرد. مثلا او را به شاه عبد العظیم می‌بردند تا دعای کمیل بخواند. پدر ایشان از پیش‌نمازهای خوش‌بیان و متعبد و اهل دعا بود، اما تعبدش خشک بود.»

احمد صدر حاج سید جوادی، وزیر کشور و دادگستری دولت موقت، می‌گوید:

«بعد از انقلاب، در حالی که در دولت بسیار کار داشتم، روزی طالقانی مرا احضار کرد و گفت: "در اطراف منزل ما یک دکان مشروب‌فروشی بود که مردم در روزهای اوج‌گیری انقلاب، حمله کردند و همۀ وسایلش را از بین بردند. شاید آن بیچاره نمی‌دانسته که این کار حرام است، و یا برای ادارۀ زندگی مجبور بوده که این کار را بکند. گذشته از این، تنها مشروبات دکان قابل امحا بوده و کسی شرعاً حق نداشته است سایر وسایل را از بین ببرد. الآن صاحب آن مغازه از زندگی ساقط شده است. او را پیدا کنید و کمکش دهید تا دوباره روی پای خود بایستد." باور کنید که من(وزیر کشور) تا چند روز در آن منطقه می‌گشتم تا صاحب آن مشروب‌فروشی را پیدا و دستور طالقانی را اجرا کنم.»

آیت الله مهدوی کنی می‌گوید: «[در زندان] هیچ گاه ندیدم تند و عصبانی بشود. هرگز نشنیدم که از کسی غیبت کند، و همۀ مسائل را با حسن نیت تحلیل می‌کرد. نمازهایش را چنانکه مستحب است با فاصله می‌خواند و شبی را ندیدم که نماز شبش ترک شود. رفتارش از عظمت روح او خبر می‌داد و نسبت به ما امتیاز داشت.»

منبع نقل قول‌ها: محمد اسفندیاری، پیک آفتاب، پژوهشی در کارنامۀ زندگی و فکری آیت الله سید محمود طالقانی، صحیفۀ خرد، 1383

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 312263

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 14
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۱:۵۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    55 1
    آیت اله طالقانی حرف نداشت. حیف شد که زود رفت. ازون آدمایی بود که اگه بیشتر میموند و مردم با تفکراتش بیشتر آشنا میشدن خیلی از مشکلات حال ما دیگه وجود نداشت
  • محمد A1 ۱۲:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    43 2
    آیا راه او همچنان در حال ادامه است یا به بهای ترک تمام ارزش ها دنبال قدرت و ... هستیم .یادش گرامی و پر رهرو باد
  • بی نام IR ۱۲:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    56 4
    خدا رحمتش کند.
  • بی نام IR ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    33 3
    یادشان گرامی باد. انسان بسیار فرهیخته و روشنی بودند. کاش تعداد این آدمها بیشتر بود.
  • بی نام A1 ۱۲:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    35 3
    خداوند رحمت کند این مقام عظمی را ،اگر روش وسیرت این مرد بزرگ را در اداره کشور به کار میبردند الان هیچ مشکلی توی این مملکت نبود
  • بی نام GB ۱۳:۲۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    10 1
    روحت شاد پدر اگر که بودی.... شاید من امروز رنگ پرچم کنار نوشتم یه چیز دیگه بود بیخود نبود که اسمت پدر طالقانی بود ..اسمی که در تاریخ تکرار نشد..
  • اهوازیم US ۱۳:۵۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    12 1
    خدایش رحمت کنادوبا مجاهدان فی سبیل الله محشور گرداند.آمین
  • بی نام IR ۱۴:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    24 1
    اگه الان بود قول میدم با گشت ارشاد مخالف بود
  • بی نام IR ۱۵:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    13 2
    خدا خیلی دوستش داشت که همون اوایل بردش پیش خودش. دکتر شریعتی هم همین وضع رو داشت.خدا نمیخواست ................ خداوند رحمتشون کنه
  • ماهان IR ۱۵:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    10 3
    اگه ایشون اعتقاد داشتن که حجاب نباید اجباری باشه،این روز ها رو با این وضعیت حجاب و ساپورت ها رو میدیدن. شاید به خاطر همین اعتقاداتشون کمتر ازشون میشنویم.روحش شاد.
  • سعید IR ۱۶:۴۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    18 1
    طالقانی یکی از افرادی بود که قانون حجاب اجباری رو بجز در مکان های دولتی قبول نداشت. چه برسه به گشت ارشاد!
  • بی نام A1 ۱۷:۵۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    10 1
    نظرشون در مورد مجلس خبرگان و لزوم حضور عقايد مختلف در اون، همون دموكراسيه كه براش انقلاب شده، لطفا چراغ راه تصميم سازان مملكت باشه
  • بهرام A1 ۱۸:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
    8 1
    خدارحمت کندمرحوم طالقانی وبهشتی ومطهری راکه واقعافیلسوف بودندوحیف که زودازبین مارفتندوقتی این مطالب رامی خوانم وباحرفهای برخی دیگر مقایسه می کنم ... می فهمم چراجوانان ما دین گریزشده اندافکاران عزیزان سی وپنج سال پیش خیلی به روزتربود
  • بی نام IR ۱۸:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۱۹
    0 0
    یه خاطره از نحوه برخورد خوبش با پسر کمونیستش که مشروبات الکلی مصرف میکرد خوندم چهار ستون بدنم لرزید