لاغر و نحیف بود و رنگ پریده، صدایش بغضی فروخورده را همراه داشت، روبرویم نشست، پر از ندامتی که دیگر هیچ سودی نداشت جز درسی پر از عبرت برای دیگران.
به گزارش ایسنا، سارا، تنها 26 سال داشت، جوان، اما بدون آتیه، آیندهاش را خودش تباه کرده بود، آیندهای که میشد، روشن باشد، پر از امید و رنگ نه خاکستری و مبهم.
سارا که با همدستی دوست شوهرش، همسر خود را بهقتل رسانده بود، اینگونه از زندگی خود گفت: دومین فرزند خانواده هستم، پدرم دارای دو همسر است که من از همسر اولم، در خانوادهای پرجمعیت با وضع مالی نسبتاً خوب بزرگ شدم.
پدرم تحصیلات چندانی ندارد و شغلش راننده است مادرم خانهدار و بیسواد است، پدرم همیشه بیرون از خانهی آواره جادهها و بیابانها بود و فرصت کافی برای توجه به نیازهای عاطفی من و خواهران و برادرانم نداشت.
به علت شلوغی جمعیت خانوادهمان در سن 15 سالگی با اصرار پدرو مادرم مجبور به ازدواج با حامد شدم ثمرهی زندگی من و شوهرم یک پسر نه ساله و یک دختر هفت ساله است.
شوهرم از ابتدا اعتیاد به مواد مخدر داشت و اکثر اوقات را در منزل به سر میبرد، بسیار بدبین بود حتی به من اجازه نمیداد که به دیدن خانواده پدرم بروم یا در مراسم جشنی شرکت کنم.
در طول زندگی به علت رفتار شوهرم بارها تصمیم گرفتم خودکشی کنم اما هربار با دیدن بچههایم از این تصمیم منصرف میشدم. چهار سال پیش شوهرم برای تامین معاش خانواده نزد یک دامدار به نام فرشاد مشغول کار شد و من و بچههایم مجبور شدیم در اتاقی در دامداری زندگی کنیم.
کم کم آمد و رفتهای صاحب دامداری به خانه ما شروع شد و با هم صمیمی شدیم طوری شد که تلفنی با هم صحبت و درددل میکردیم، گاهی اوقات که ما در تامین هزینههای زندگی کم میآوریم او کمکمان میکرد و بهاصطلاح کم و زیاد زندگیمان را میگرفت.
یک ماه پیش به اتفاق شوهر و بچههایم و خانوادهی فرشاد به سفر مشهد رفتیم در طول سفر شوهرم مدام مرا اذیت و آزار میکرد خیلی بداخلاقتر شده بود، مدام بهانهتراشی میکرد تهمتهای ناروا میزد، حتی فحاشی میکرد.
من خیلی تحمل کردم تا از سفر برگشتیم یک روز به فرشاد گفتم مرا از دست این دیو صفت نجات بده و کمکم کن تا راهی برای رها شدن از این زندگی لعنتی پیدا کنم.
فرشاد گفت: تنها راهی که به ذهن من میرسد این است که او را به قتل برسانیم، نمیدانم چی شد که بدون هیچ عکسالعملی پیشنهادش را قبول کردم و تصمیم گرفتیم شوهرم را از سر راه برداریم و با هم نقشه قتل را کشیدیم.
فرشاد مقداری سم تهیه کرد و آورد خانهی ما، ساعت ده و نیم شب بود مدتی بود شوهرم برای ترک اعتیاد شربت متادون مصرف میکرد من سم را در شربت متادون حل کرده و برای شوهرم آوردم. شوهرم همینکه شربت را برداشت آن را بو کرد و گفت: بوی مشروب میدهد و آن را نخورد و از فرشاد خواست که آن را امتحان کند، من فوراً شربت را برداشته و دور ریختم.
این بار سم را در شربت توتفرنگی حل کرده و به شوهرم دادم چند دقیقه پس از نوشیدن شربت حالش بد شد و تشنج کرد همان لحظه احساس پشیمانی کردم فوراً آب قند آماده کردم و به او دادم اما حالش بد و بدتر شد. حوالی ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب بود که حالش خیلی بد شدم تصمیم گرفتیم او را به بیمارستان ببریم به زحمت او را سوار ماشین کرده و به سمت بیمارستان به راه افتادیم.
در بین راه متوجه شدیم به سختی نفس میکشد هنوز به بیمارستان نرسیده بودیم که بدنش سرد شد دیگر نفس نمیکشید، نبضش دیگر نمیزد و بدنش حسابی سنگین شده بود. به سمت جادهی خاکی که به خارج از شهر منتهی میشد تغییر مسیر دادیم نمیدانم چقدر از شهر فاصله گرفتیم که در کنار جاده ایستادیم جسد را از داخل ماشین بیرون آورده و در کنار جاده رها کردیم.
از ترس آنکه کسی جسد را پیدا کنند مقداری کاه و کلش روی آن ریخته و مقداری بنزین هم روی جسد پاشیدیم، آن را آتش زدیم و بلافاصله با سرعت از محل دور شدیم. صبح روز بعد هنگامی که بچهها سراغ پدرشان را گرفتند به آنها گفتم که پدرتان برای تعمیر ماشین بیرون رفته است، دست و پایم را گم کرده بودم نمیدانستم چکار کنم، سعی کردم به خودم مسلط شوم و با حفظ خونسردی به کلانتری مراجعه و اعلام کردم همسرم دیشب از منزل خارج و تاکنون مراجعت نکرده است.
سه روز بعد ماموران پلیس آگاهی جسد نیمه سوخته شوهرم را در حالی پیدا میکنند که کارت ملیاش در جیب شلوارش نسوخته و از بین نرفته، به همین علت به سراغم آمدند و مرا به پلیس آگاهی بردند.
دو روز در پلیس آگاهی چیزی نگفتم و به قتل اعتراف نکردم اما در برابر پرسشهای فنی و تخصصی ماموران نتوانستم دوام بیاورم و با حرفهای ضد و نقیضی که میزدم سرانجام لب به اعتراف گشودم و همه چیز را اعتراف کردم.
سارا حالا بهفکر فرزندانش افتاده، بهفکر اینکه میشد زندگی را بهشکل دیگری ساخت، میشد با تدبیر راهی برای تغییر مسیر زندگی به سمتی که روشن بود، یافت، اما دیگر دیر بود، حالا همدستش- فرشاد- هم دستگیر شده و به جرم اعتراف کرده بود و دیگر قانون سرانجامش را تعیین میکرد.
سقوط مرگبار کارگر ساختمانی/گرفتار ی راننده جرثقیل در ارتفاع 36 متری
گرفتارشدن راننده یک جرثقیل در ارتفاع 36 متری و سقوط مرگبار کارگری از ارتفاع هفت متری دو حادثه عصر دیروز شنبه است که سید جلال ملکی،سخنگوی سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران آن را تشریح کرد و به ایسنا گفت: در ساعت 16:05 دیروز شنبه سامانه 125 از طریق تماسهای شهروندان از گرفتارشدن راننده یک جرثقیل ساختمانی در ارتفاع 36 متری مطلع شد که به دنبال آن ستاد فرماندهی آتشنشانان ایستگاه 61 و نجات 4 را به محل حادثه واقع در اقدسیه، خیابان فیروزبخش اعزام کرد.
وی با بیان اینکه محل حادثه یک ساختمان 9 طبقه در حال ساخت بود، ادامهداد: پس از حضور آتشنشانان در محل مشاهده شد که راننده یک جرثقیل ساختمانی، هنگام خروج از جرثقیل از ناحیه کتف دچار آسیبدیدگی شده و در ارتفاع 36 متری گرفتار شده است.
آتشنشانان با تجهیزات مربوطه، این فرد را به سطح پشتبام منتقل کرده و پس از آن از طریق راهپلهها، به سطح زمین انتقال و به عوامل اورژانس تحویل دادند.
ملکی فرد آسیبدیده را مردی 27 ساله و ایرانی اعلام کرد و افزود: آتشنشانان در ساعت 17:05 به عملیات خود در این محل خاتمه دادند.
وی همچنین از سقوط مرگبار یک کارگر 23 ساله افغان از ارتفاع هفت متری سقف سوله یک کارخانه متروکه خبرداد و افزود: این حادثه در ساعت 18:21 دیروز شنبه به سامانه 125 اطلاع داده شد که در پی آن آتشنشانان به محل حادثه واقع در خیابان خلیج کوچه محسنی اعزام شدند.
پس از حضور آتشنشانان در محل مشاهده شد که در مجاورت یک کارگاه ساختمانی، یک کارخانه کارتنسازی متروکه قرار داشته که یکی از کارگران افغان به دلیل نامعلومی به سقف یکی از سولههای این کارخانه رفته و به علت شکستگی ایرانت، به پایین سقوط کرده است.
ملکی با بیان اینکه این کارگر از ارتفاع هفت متری به پایین پرتاب شده بود، افزود: آتشنشانان وی را با تجهیزات مخصوص خارج کرده و به عوامل اورژانس تحویل دادند که آنان پس از بررسی علایم حیاتی، مرگ وی را تایید کردند.
مردی در آتش اتاق خوابش سوخت
سید جلال ملکی، سخنگوی سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران از مرگ مردی 35 ساله در پی وقوع حریق در اتاق خوابش خبر داد و به ایسنا گفت: به دنبال اعلام یک مورد حادثه آتشسوزی منزل مسکونی به آدرس ستارخان خیابان کوثر یکم، ستاد فرماندهی آتشنشانان ایستگاههای 8 و 10 را در ساعت 5:45 صبح امروز یکشنبه به محل حادثه اعزام کرد.
وی با بیان اینکه محل حادثه یک ساختمان دو طبقه مسکونی بود که در یکی از واحدهای آن زوجی سالخورده به همراه فرزند پسرشان زندگی میکردند، افزود: آتشسوزی از اتاق خواب این فرزند 35 ساله آغاز شد و در حال سرایت به اماکن دیگر بود.
سخنگوی سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران با بیان اینکه والدین این مرد 35 ساله موفق به نجات خود از میان شعلههای آتش شده بودند، افزود: متاسفانه این مرد امکان خروج از اتاق نیافته که آتشنشانان پس از اطفای حریق، با جسد سوخته شده وی روبرو شدند.
ملکی با بیان اینکه علت این حادثه از سوی کارشناسان سازمان آتشنشانی بررسی و اعلام خواهد شد، افزود: آتشنشانان در ساعت 6:45 به عملیات خود در این محل خاتمه دادند.
زیور، مادری که قربانی اسیدپاشی شد/دغدغه یک قربانی اسیدپاشی از تهدید تا یافتن ضامن
هجدهم تیرماه سال 90 دنیا برای زیور تمام شد. قرار بود یک هفته دیگر عروسی دخترش یثری با چه سور و ساتی در سرابله برگزار شود. اما انگار دنیا تقدیر دیگری رقم زد و جسد سوخته یثری روی دست مردمان شهر تا قبرستان همراهی شد. زیور دقیقا یادش هست که چه اتفاقی افتاده اما میگوید این روزها تنها هدفش سر و سامان دادن به زندگی دو پسر نوجوانش است که از غم مرگ خواهرشان و سوختگی و نابیناشدن مادرشان به شدت حساس شدهاند. او با چنان روحیهای صحبت میکند که تصور هم نمیشود در آتش حسادت و کینه خانواده شوهرش سوخته و حتی دخترش نیز جانباخته است و تنها قصاص را مرهمی بر دردهایش میداند.
زیور پروین در تشریح جزئیات شب حادثه به ایسنا گفت: پس از فوت همسرم، من و فرزندانم (یک دختر و دو پسر) در خانهای زندگی میکردیم که در طبقه فوقانی آن برادرشوهرم زندگی میکرد و به دلیل اذیتها و تهدیدات گاه به گاه آنان، درصدد جابجایی برآمدیم و سرانجام آنان کینه و نارضایتی خود از ما را در عروسی یثری نشان دادند؛ به گونهای که مخالف این ازدواج بوده و حتی یک روز قبل از وقوع این حادثه گفتند که مخالف این ازدواج هستند.
وی با بیان اینکه شب حادثه به اصرار دو عموی بچهها (اسفندیار و یادگار)، دو پسرم به نامهای محمد و مهدی جدا از من و یثری خوابیدند، گفت: نیمههای شب بود که متوجه حضور افرادی در میان کارتنهای اثاثیه شدم، اما بیاعتنا خوابیده و نیمههای شب بود که متوجه حضور دو نفر در بالای سر خود شدم. اما دیگر کار از کار گذشته بود و آنها کینه خود را با چهار لیتر اسید به ما ثابت کردند.
این قربانی اسیدپاشی با اشاره به مرگ دخترش یثری بر اثر شدت جراحات وارده و سوختگی ناشی از اسید گفت: این روزها آنقدر نابینایی و فقر به من فشار میآورد که گاهی تمامی احساسات مادرانهام را کنار گذاشته و خدا را شکر میکنم که یثری نیست. چرا که معتقدم خدا او را دوست داشت تا شاهد این همه رنج و زحمت نباشد. با وجود آن که در تمام مدت دلم برای او تنگ میشود و یاد حرفهای شب آخرش میافتم، اما خوب شد که مُرد و این همه سختی را نکشید.
زیور میگوید: پرونده قصاص برادر شوهرش تنها معطل نظریه پزشکی قانونی است و اگر این اتفاق بیفتد، سرانجام پس از حدود سه سال میتواند مرهمی برای چشمهای نابینایش که قربانی اسیدپاشی مردی کینهتوز شده، پیدا کند.
او با انتقاد به بیتوجهی مسئولان به وضعیت جسمانیاش، میگوید که مگر چند مورد اسیدپاشی در کشور رخ میدهد که مسئولان نمیخواهند هزینههای درمانی آن را متقبل شوند و این در حالی است که من یک بار تا مجلس شورای اسلامی رفته و میخواستم تا با دیدن رئیس مجلس او را در جریان مشکلات زندگیام بگذارم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد.
این قربانی اسیدپاشی با اشاره به هزینههای سرسامآور معالجهاش میگوید: من با مادر پیرم زندگی میکنم، اما این هزینههای سنگین معالجه و تامین معاش دو پسر نوجوان باعث شده است که شرمنده مادرم نیز باشم.
وی با بیان اینکه در هر بار عمل جراحی، میلیونها تومان هزینه صرف میشود، گفت: با این حال اگر امیدی به بهبودی داشتم، دلم نمیسوخت. اما پزشکان از من قطع امید هم نکردند و امیدوارم مردم یا دولت به من در ادامه راه درمان کمک کنند.
این قربانی اسیدپاشی با بیان اینکه حدود سه سال از این اتفاق میگذرد، اما اتفاق خاصی در مورد پروندهاش رخ نداده است، گفت: فکر میکردم با مرگ دخترم بر اثر اسیدپاشی و تشکیل پرونده جدیدی تحت عنوان قتل، روند رسیدگی سریعتر شود؛ اما انگار کسی برایش مهم نیست که چه بلایی بر سر یک خانواده آمده است.
وی با اشاره به تهدیدات خانواده همسرش مدعی شد: لیلا- همسر یادگار- که طراح اصلی این نقشه بود، با قرار وثیقه آزاد است و این در حالی است که چند روز پیش به منزل دامادم مراجعه و به او گفته است که زیور به چه حقی پرونده را پیگیری میکند. شما بگویید واقعا من به چه حقی نباید این پرونده را پیگیری کنم.
هنگامی که تنم سالم بود، لحظهای تهدیدهای آنان رهایم نمیکرد، حالا که بیمارم، بارها تهدید کردهاند که به دلیل نابینایی، صلاحیت نگهداری دو پسرم را ندارم و آنها را از من خواهند گرفت.
تعیین حقوق ثابت میتواند تنها درد کمی از ما را تسکین دهد، نه اینکه آقای احمدینژاد یک میلیون تومان کمک بلاعوض کند و پایین برگه با تقاضای من با وام چهار میلیونی موافقت کند و این در حالی باشد که باید دو ضامن به بانک معرفی کنم و جای سئوال است، من ضامن را از کجا باید بیاورم؟
زیور این روزها به نبود دخترش که هیچ، به نبود دلخوشی در زندگیاش عادت کرده است. این روزها چهره زیور که روزگاری برای زیبایی نیازی به زیور نداشت، به مانند شمع آب شده، مچاله است اما آنگونه که خود میگوید، اسید این بلا را بر سرش نیاورد، بلکه تهدید و زخمزبان است که آبش کرده است.
در حالی زیور این روزها پس از گذشت حدود سه سال به انتظار قصاص عاملان این جنایت است که برای ادامه زندگی و تامین هزینههای درمان، نگران است.
حریق در بیمارستان فوق تخصصی منتصریه
ابوالفضل تیموری، مدیر حوزه سه سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری مشهد از وقوع حریق در بیمارستان فوقتخصصی منتصریه خبر داد و به ایسنا گفت: به دنبال اعلام حادثه حریق در بیمارستان فوقتخصصی منتصریه مشهد ستاد فرماندهی آتشنشانی، آتشنشانان هشت ایستگاه را در ساعت 2:21 بامداد امروز یکشنبه به همراه 10 خودرو به محل حادثه اعزام کرد.
وی با بیان اینکه 30 آتشنشان در محل حضور داشتند افزود: پس از حضور آتشنشانان در محل مشخص شد حریق در داروخانه این بیمارستان آغاز شده و دود ناشی از آن تمامی طبقات را در بر گرفته است.
مدیر حوزه سه سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری مشهد با بیان اینکه آتشنشانان با تقسیمشدن به دو گروه عملیات اطفای حریق و انتقال بیماران به محلی امن را آغاز کردند خاطرنشان کرد: گروهی از آتشنشانان بیماران را به محل امن منتقل کرده و گروه دیگر نیز شعلههای آتش در داروخانه این بیمارستان را به طور کامل مهار و اطفا کردند.
وی با بیان اینکه این حادثه مورد مصدوم و فوتی نداشت گفت: بیماران نیز پس از اتمام عملیات تخلیه دود با تایید پزشکان حاضر در بخش به اتاقهای خود بازگشتند.
به گفته تیموری علت این حادثه که تنها خسارات مالی به جا مانده از آن بالا بود از سوی کارشناسان این سازمان بررسی خواهد شد.
قتل دختر دایی به خاطر توهم یک خواب
حکم قصاص مرد جنایتکار که به خاطر کابوس شبانه دختر دایی 14 ساله خود را به قتل رسانده بود در شعبه هفتم دیوان عالی کشور تایید شد.به گزارش مهر، 31 اردیبهشت سال 90 ماموران پلیس آگاهی در جریان درگیری مرگباری در پیشوا قرار گرفتند.در ادامه تیمی از ماموران درم حل درگیری حاضر شده و با پیکر غرق در خون زن جوانی به نام اکرم و دو دخترش به نام های عادله و فائزه روبرو شدند. سه عضو این خانواده بلافاصله به بیمارستان انتقال یافتند که فائزه به علت شدت جراحات جان خود را از دست داد. با مرگ فائزه پرونده در اختیار کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی قرار گرفت.ماموران در جریان بررسی های خود متوجه شدند عامل این جنایت مرد جوانی به نام "علیرضا" است که بدون هیچ انگیزه قبلی دست به این جنایت زده است. همان روز علیرضا دستگیر و در باز جویی ها به ارتکاب این قتل اعتراف کرد.
او درباره انگیزه اش گفت: شب قبل از جنایت در خواب دیدم همسرم را طلاق دادم و مادر زنم مدعی بود که زن دایی ام به نام اکرم باعث جدایی من و همسرم شده است. صبح که از خواب بیدار شدم تصمیم به انتقام از اکرم گرفتم به همین خاطر راهی خانه اکرم در پیشوا شده و در ابتدا به زن دایی ام گفتم تصادف کرده ام. او تکه پارچه ای برای بستن زخم هایم آورد که در این لحظه با چاقو او را مجروح کردم. دختران اکرم که متوجه درگیری شده بودند شروع به سر و صدا کردند که آنها را نیز با چاقو زدم. من قصد کشتن کسی را نداشتم و فقط می خواستم از به واقعیت پیوستن خوابم جلوگیری کنم.
در ادامه متهم برای بررسی وضعیت روانی اش به پزشکی قانونی منتقل شد که پزشکان پس از معاینات تخصصی اعلام کردند متهم به اختلال شخصیتی و بدبینی مبتلا بوده اما این اختلال در حد جنون نمی باشد با تکمیل تحقیقات مرد جنایتکار 25 مرداد سال گذشته در شعبه 113 دادگاه کیفری محاکمه و به قصاص و یک سال زندان محکوم شد.
با اعتراض علیرضا به حکم مجازاتش پرونده برای رسیدگی به شعبه هفتم دیوان عالی کشور فرستاده شد که قضات دیوان عالی کشور حکم مجازات او را تایید کردند.
عامل قتل در بوستان اقاقیا خود را تسلیم کرد
پسر جوانی که بر سر جای نشستن در پارک مرتکب قتل شده بود، خود را تسلیم ماموران پلیس کرد.به گزارش مهر، ساعت 9 شب 6 آبان امسال از طریق مرکز فوریت های پلیسی110 ، وقوع یک فقره درگیری در پارک اقاقیا به کلانتری 132 نبرد اعلام شد .
با تأیید خبر از سوی کلانتری و اعلام آن به پلیس آگاهی ، تیم بررسی صحنه جرم اداره دهم در محل جنایت حاضر و تحقیقات از همان لحظه اولیه وقوع جنایت آغاز شد . در همان تحقیقات اولیه مشخص شد فردی به نام "رامین" 25ساله در درگیری با جوان دیگری به نام "علی . ف" 20 ساله به قتل رسیده و ضارب نیز بلافاصله از صحنه متواری شده است .با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع "قتل عمد" و به دستور شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ناحیه 27 تهران ، پرونده برای رسیدگی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت .
در تحقیقات از شاهدان صحنه جنایت ، آنها در اظهارات خود به کارآگاهان عنوان داشتند : همراه رامین بر روی نیمکت داخل پارک نشسته بودیم که یکی از بچه های محل - قاتل - آمد و در نزدیکی ما و بر روی همان نیمکت نشست . به خاطر کوچک بودن نیمکت ، رامین از علی خواست تا محل دیگری را برای نشستن انتخاب کند اما او اصرار داشت تا همانجا بنشیند !! و همین موضوع باعث شد تا رامین و علی با یکدیگر درگیری لفظی پیدا کنند. با بالا گرفتن درگیری لفظی بین رامین و علی ، ناگهان علی چاقویی را که در زیر لباسش بود ، بیرون آورد و به سمت رامین گرفت اما رامین به خاطر قد بلندتر و آمادگی جسمانی خود به علت ورزشکار بودن توانست تا در یک لحظه چاقو را از علی گرفته و ضربه ای به گردن وی وارد کند که بلافاصله علی بر روی زمین افتاد و رامین نیز از داخل پارک فرار کرد.
من قاتل هستم
با توجه به آغاز تحقیقات از همان دقایق اولیه وقوع جنایت ، کارآگاهان اداره دهم با شناسایی محل سکونت قاتل در بلوار زمزم شرقی و با انجام هماهنگی با بازپرس پرونده به این محل رفته و در تحقیقات خود متوجه شدند که علی پس از ارتکاب جنایت به خانه مراجعه و پس از تعویض لباس های خون آلود ، متواری شده است .
همزمان با آغاز اقدامات پلیسی برای دستگیری قاتل کارآگاهان اداره دهم به آموزش خانواده قاتل برای معرفی متهم پرداخته و سرانجام دوم آذر ، علی با حضور در اداره دهم خود را به کارآگاهان معرفی کرد .
سرهنگ کارآگاه آریا حاجی زاده ، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ ، با اعلام این خبر گفت : در تحقیقات از متهم و همچنین شاهدان صحنه جنایت ( دوستان مقتول ) ، مشخص شد که فی مابین مقتول و متهم هیچگونه اختلاف قبلی که به دلیل آن متهم با انگیزه قبلی اقدام به ارتکاب جنایت کرده باشد وجود نداشته است .
سرهنگ حاجی زاده در پایان این خبر گفت : با توجه به اعتراف صریح متهم و به دستور بازپرس پرونده ، قرار بازداشت موقت از سوی بازپرس صادر و متهم برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته است .
45282
نظر شما