کتایون امیرابراهیمی، از بازیگران پیشکسوتی است که خیلی از ما با کارهایش خاطره داریم. از حضورش در فیلم به یاد ماندنی «حسن کچل» گرفته تا مجموعههای تلویزیونی «بدون شرح»، «کوچه اقاقیا»، «من یک مستاجرم» و فیلم «ورود آقایان ممنوع!» متاسفانه این بانوی هنرمند این روزها حال خوبی ندارد و مانند گذشته سرحال نیست. امیرابراهیمی در یک گفتوگوی صمیمانه از حال و هوای این روزهایش برایمان گفت.
از حال و هوای این روزهایتان بگویید.
حال خوبی ندارم. بیشتر دلشکستهام. در این مدت که دچار سرطان شدهام، تازه همه متوجه من شدهاند و پیگیر حالم میشوند در حالی که تا قبل از شروع این بیماری، کمتر کسی احوالم را میپرسید.
چرا چنین حسی دارید؟
متاسفانه در کشور ما به هنرمندان تا زمانی که زنده هستند، آنقدر که باید بها داده نمیشود و همین که یکی از آنها فوت کرد، مردم و مسوولان تازه متوجه میشوند فلان بازیگر یا هنرمند هم وجود داشته است. برای همین ما ایرانیها به مردهپرستی معروف هستیم.
شنیدهام نزدیک به 40 درصد استخوانهایتان از بین رفته است. میخواهید در این مورد صحبت کنید?
چند وقت پیش مثل همیشه در خانه تنها بودم که یکدفعه احساس کردم حالم بد است، جوری که حتی دیگر نمیتوانستم راه بروم. برای همین سریع با برادرم تماس گرفتم و گفتم که بیا و من را به بیمارستان ببر. بعد متوجه شدم سرطان دارم و بر اثر شیمیدرمانیهای زیادی که روی من انجام شد، 40 درصد از استخوانهایم از بین رفت.
خودتان فکر میکنید این بیماری چطور سراغ شما آمد؟
یک بار با یکی از تهیهکنندهها سر موضوعی بحثم شد و آنقدر عصبانی شدم که بعد از گفتوگوی تلفنیای که با او داشتم، سرم گیج رفت و افتادم زمین. فکر میکنم سرم با میز هم برخورد کرد و همین عصبانیت تمام سیستم بدنی من را به هم ریخت. واقعا اینکه میگویند منشاء بیشتر بیماریها، ناراحتیهای اعصاب است حقیقت دارد. باور کنید جدلی که با آن تهیهکننده داشتم، تمام روان و جسم من را به هم ریخت.
گویا به خون نیاز داشتید و در این زمینه مشکلی برایتان پیش آمده بود. درست است؟
بله، وقتی برادرم من را به بیمارستان رساند، به خون نیاز داشتم. چون هموگلوبین خونم به 4 رسیده بود اما با کمال تعجب، مسوولان بیمارستان گفتند فعلا خون نداریم که به شما بزنیم!
مگر گروه خونتان چه بود؟
O+، اتفاقا گروه خونی من کم نیست. متاسفانه آنقدر خواهش و تمنا کردم که بالاخره بعد از کلی معطلی، به من یک واحد خون تزریق کردند و پس از آن با پیگیری یکی از دوستانم، توانستم دوباره خون بگیرم. رسیدگی به بیماران در بیمارستانها اصلا خوب نیست و اگر حتی مریضی رو به موت باشد، برایشان فرقی نمیکند.
چند وقت یکبار باید خون بگیرید؟
6 ماه یکبار. البته اگر عصبی نشوم و دچار استرس نباشم، شاید بیشتر هم بتوانم طاقت بیاورم.
آیا در این مدت مسوولان ارشاد یا مراکز دیگر پیگیر حالتان بودهاند؟
نه خیلی، اما پس از اینکه شبکههای آنور آبی و سایتهای خودمان کلی در مورد وخامت حالم گفتند و نوشتند، از سازمان انتقال خون و ارشاد با من تماس گرفتند و جویای حالم شدند اما این توجههای تشریفاتی دیگر برای من مهم نیست. من تا به حال چند جراحی بزرگ و سخت انجام دادهام اما هیچکس حالم را نپرسید و در بیمارستان تنها بودم.
هزینههای درمانتان هم احتمالا بالاست. درست است؟
بله، اما خوشبختانه از طرف پدرم بیمه هستم وگرنه الان باید هر چه داشتم و نداشتم میفروختم و خرج بیماریام میکردم.
مگر بیمه وزارت ارشاد نیستید؟
نه، فکر هم نمیکنم امثال من برای این وزارتخانه مهم باشیم.
بیمه کفاف خرجهای سنگین درمانی امروز را میدهد؟
قطعا نه. الان ویزیت 10 هزار تومانی شده 40 هزار تومان. واقعا افراد بیبضاعت جامعه چه باید بکنند؟ چرا در ایران هم نباید مثل بیشتر کشورها هزینه درمان رایگان باشد؟ فردی یک عمر کار کرده و حالا که سنی از او گذشته، باید هر چه دارد و ندارد خرج درمانش کند. این اصلا انصاف نیست. ممکن است در آینده من هم به خاطر درمانم ناچار شوم حتی خانهام را بفروشم چون چاره دیگری نخواهم داشت.
چگونه وارد دنیای بازیگری شدید؟
من از کودکی عاشق بازیگری بودم. البته خانوادهام هم با هنر بیگانه نبودند. شوهر عمهام کارگردان تئاتر بود و من از طریق او با بازیگران زیادی آشنا شدم. البته ما نسبت دوری هم با خانم شهلا ریاحی و بهمن فرمانآرا داریم.
شما هنوز که هنوز است پوست صاف و روشنی دارید. چگونه از پوستتان محافظت کردید؟
هیچوقت سیگار و قلیان نکشیدم و سعی کردهام همیشه میوه و سبزیها را در برنامه غذاییام بگنجانم.
47301
نظر شما