وقتی کتاب کافی کلینی را باز می کنیم نخستین کتاب آن، کتاب العقل و الجهل است و این پس از آنی است که وقتی قرآن می خوانیم، صدها آیه در باره علم و ارزش آن می بینیم، آیاتی که تأکید دارد تنها بندگان عالم خداوند هستند که خشیت الهی دارند.
علم مرز روشنی با جهل دارد، مرزی که همه انسانها به صورت فطری از آن آگاه هستند، انسانهایی که به خاطر آشنایی شان با اسماء، بر ملائکه برتری یافته اند و خداوند، ضمن آن که شرف انسانها را همین دانسته، از ملائکه خواسته است تا بر آنها سجده کنند. اینجا هم پای علم در میان است.
اما آیا ما، حامی علم هستیم یا مروج جهل؟ این مسأله ای است که از روی شواهد و قرائنی که هر روز در محیط خود می بینیم باید تبیین کنیم.
وقتی در حدود 150 سال پیش ما به آرامی فهمیدیم عقب مانده هستیم، به خوبی بر ما معلوم بود که شرط اول احیای امت اسلامی که به آن روز سیاه افتاده و اسیر دست استعمارگران شده ، نبود علم و دانش است. در عوض تا دلمان بخواهد سرمایه هایی از جهل داشتیم. نه تنها بیسوادی، نه تنها حکومت جاهلان، نه تنها نداشتن کتاب و کتابخانه و مدرسه که عقل ایجاد آنها را هم نداشتیم و هر روز آن هم با تاخیر کارهای دم پا افتاده انجام دادیم.
تلاش کردیم این وضع را عوض کنیم و عفریت جهل را از جامعه خود دور سازیم. اما و صد افسوس که برای هر قدمی که برداشته شد، خون دلها خورده شد، هزاران بار مخالفت شد، و بسیاری با برپایی پرچم دفاع از جهل به اسامی مختلف، مانع از آن شدند تا پرچم علم برافراشته شود و ما بتوانیم از این موهبت الهی که این قدر دین و قرآن بر آن تاکید دارند برخوردار شویم.
آنچه باعث تأسف بود این که بسیاری از این مخالفت ها زیر پرچم و به نام دین صورت گرفت، به اسم پاسبانی از دین، به اسم این که اگر این علوم بیاید، دین از بین می رود، اگر این مدارس باز شود، سکولاریسم حاکم می گردد، اگر دانشگاه باشد، اباحه گری رواج می یابد. هر بار ترجیح دادند آدم نادانی که اظهار دینداری می کند، موقعیت یابد، اما اگر متخصصی که قصد ریاکاری و دین فروشی ندارد، خواست تا جایی بکار گمارده شود، با تمام وجود به مخالفت با وی برخاستند و او را از میدان بدر کرددند.
وقتی انقلاب شد، نسلی که از زیر فشار رژیم پهلوی نجات یافته بود، مصمم شد تا دانشگاه و علم را احیاء کند. دست اندازهای فراوانی در این مسیر بود و دعواهای بسیاری که سر تخصص و علم و تعهد درگرفت. شرایطی که برای تحصیلات عالی و استادی و اینها گذاشته شد و سبب شد تا بسیاری ناامید شوند و جامعه ما از استعداد آنان بی نصیب بماند. آن زمان ارتباط ما هم با جهان دانش تا حدودی قطع شد. در داخل، تلاش زیادی برای رشد دانشگاه شد و پای فراوانی زده شد، اما با وجود برخی از محدودیت ها نتیجه چندان گسترده نبود. ما در طول آن سالها و بعد از آن نتوانستیم یک انقلاب علمی در کشور ایجاد کنیم و رکود قدیمی خود را حفظ کردیم. یعنی آنچه اتفاق افتاد در شان این ملت فرهیخته با داشتن هزاران عالم فرهیخته در میراث علمی گذشته خود نبود.
طبیعی است که کار در یک روال عادی پیش می رفت، بر تعداد مدارس و دانشگاه ها افزوده می شد، بیسوادان کم می شدند و به صورت معمول متخصصینی برای مراکز مختلف تربیت می شدند، اما آیا واقعا یک انقلاب علمی صورت گرفت؟
بسیاری از ما درک می کنیم که همیشه مسوولان باید مردم را تشویق کنند و بگویند که پیشرفت های زیادی داشتهایم، اما وقتی سر جمع بین آنچه هستیم و آنچه باید باشیم مقایسه می نکیم، به راحتی می توانیم ناکارآمدی علمی نهادهای آموزشی خود را ببینیم و بفهمیم و درک کنیم که در بسیاری از این مراکز به جای تشویق علم، از جهل حمایت شده و می شود.
در سالهای اخیر، با سیاسی کاری هایی که در محیط های علمی داشتیم، و گاه بر اساس نگرش های نادرست و محدود کننده، و در حالی که شاهد بودیم بهترین استعدادهای کشور از این مرز و بوم مهاجرت کرده و نقاط دیگر جهان را آباد می کنند، رفتارهایی داشتیم که شبیه گزینش های دهه شصت بود، گرینشهایی که فریاد امام را هم درآورد. این بار به صورتی دیگر و در این قالب که تعداد زیادی از کسانی که شایستگی تکیه زدن بر صندلی مدیریت علمی و آموزشی و استادی را نداشتند، فقط به بهانه این که دانشگاه ها را در اختیار بگیریم تا دست نااهلان نیفتد، بر سرنوشت علمی کشور حاکم کردیم. داستان افراد بورسیه شده و تبدیل بورس خارج به داخل و روانه کردن آنها به دانشگاه های معتبر که این روزها زبانزد است، از آن نمونه است.
اصلا فرض کنیم چنین نباشد، فرض کنیم همه چیز روی یک روال درست حرکت کرده است، آیا نباید بفهمیم چرا ما نتوانستیم یک انقلاب علمی در این کشور ایجاد کنیم؟ آیا مشکل تعداد جوان شایسته و لایق داشتیم؟ آیا مشکل تشویق دین و مذهب برای گسترش علم داشتیم؟ آیا مشکل بی میلی مردم را به علم و دانش داشتیم؟ آیا خیرین مدرسه ساز و دانشگاه ساز اندک بودند؟ پس مشکل چیست که کشور جز در برخی از زمینه های محدود، تحرک علمی ندارد؟ آیا قوانین آموزشی ما ناقص است؟ آیا مجلس ما در این باره ضعیف است و در این حوزه هم مثل خیلی از زمینه های دیگری سیاسی کار است و فقط گیرش بحث چپ و راست است؟ یک بار سابقه دارد این مجلس محترم پرسیده باشد دانشگاه ها چه پیشرفت علمی داشته اند؟ چه نوآوریهایی داشته اند؟ چرا عقب مانده اند؟ چرا کتابخانه هاشان را غبار گرفته، و چرا پویایی ندارد؟ آیا نظام مدیریتی ما در آموزش عالی کند است؟ این آخری یکی از آن مشکلات اساسی است، و به قول یکی از دوستان، آموزش عالی که مبتنی بر علم آموزی است، و باید سریع ترین مرکز مدیریتی از لحاظ تغییر و تحول به سمت نو کردن نظام آموزشی کشور داشته باشد، چنان کند حرکت می کند که گویی اصلا ربطی به علم و دانش ندارد. گاهی انسان شاهد است که شهرداری از دانشگاه در امر فرهنگ سازی جلوتر است؟ گاهی موسسات بی ربط با دانشگاه ها بیشتر فعالیت می کنند. چرا مجلس محترم به جای گیر دادن به انتصابات، بررسی نمی کند که چرا دانشگاه های ما از نظر علمی مرده است؟ چرا دانشجویان زبده به خارج از کشور می روند و باز نمی گردند؟
در یک کلام نظام آموزشی ما در همه سطوح نیاز به تغییر و تحول جدی دارد. این امر ساده ای نیست و باید برای آن یک نهضت علمی ایجاد کرد. همه باید به میدان بیایند و دست از بازیهای کودکانه برداشته معضل و مشکل اصلی کشور را که سرعت بخشیدن به پیشرفت علمی و آماده کردن آن برای ورود در دنیای جدید است، آماده کنند.
کاش هفته پژوهش، هفته ای بود برای ایجاد یک نهضت علمی و تحقیقی در ایران. کشور ما نیازمند یک نهضت علمی است و می بایست بدور از بازی های سیاسی چپ و راست، این نهضت علمی محور همه تلاش ها باشد. این تنها راه نجات ماست.
کد خبر 327886
نظر شما