«او از آغاز توسط سرویس انگلیس نشان شده بود و واجد شرایط یک جاسوس طراز اول بود؛ نقشی که ایادی تا انقلاب برای غرب داشت، مجموع مهره‌های غرب نداشتند.»

به گزارش خبرآنلاین، چاپ سی‌ام یکم دوره ۲ جلدی کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست و جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ویراستاری و تالیف عبدالله شهبازی از سوی انتظارات اطلاعات روانه بازار شد.

حسین فردوست یار صمیمی و بسیار نزدیک محمدرضا پهلوی بود و ارتباط و دوستی آنان از دوره دبستان آغاز شد و تا پایان عمر سلطنت پهلوی امتداد یافت. وی ریاست عالی‌ترین نهادهای اجرایی و امنیتی رژیم پیشین را برعهده داشت و از همین‌رو در جلد اول، اطلاعات دست اولی از خاندان پهلوی و روابط بین اعضای آن و ساختار حکومت پهلوی ارائه داده است.

جلد دوم برخی از شخصیت‌های طراز اول و مؤثر رژیم پهلوی را با تکیه بر اسناد معتبر معرفی می‌کند و ابعادی از شخصیت‌ پنهان آنان را می‌کاود و شرح می‌دهد. از جمله: تیمورتاش، فروغی، هویدا، شریف امامی و...

حسین فردوست از دوران کودکی به عنوان دانش آموز دبستان نظام وارد کلاس مخصوصی شد، که رضاخان برای ولیعهدش محمد رضا پهلوی ترتیب داده بود. رضا خان که تمایل داشت در کنار فرزندش دوست و همبازی «درس خوانی» باشد، فردوست را مورد توجه خاص قرار داد او به دربار راه یافت. بدینسان فردوست از کودکی نردیک ترین دوست محمد رضا پهلوی و محرم اسرار او شد. با صعود محمد رضا به سلطنت، فردوست همچنان در کنار او بود و این رابطه چنان بود که شاه در کتاب ماموریت برای وطنم تنها کسی را که به عنوان دوست خود معرفی کرد فردوست بود: در آن موقع دوست صمیمی من پسری بود به نام حسین فردوست که پدرش ستوان ارتش بود. حسین در دوران تحصیل در سوئیس هم با من همدرس بود و بعد هم با درجه سرهنگی سمت استادی دانشکده افسری را عهده داری می کرد و فعلا در گارد شاهنشاهی مشغول به انجام وظیفه است.

در بخشی از خاطرات فردوست می​خوانیم:

« علیرضا(تنها برادر تنی محمد رضا) دچار مرض روحی شدید بود و احتیاج به پزشکی داشت که به طور مدام با او در تماس باشد تا ناراحتی‌هایش را تسکین دهد. در آن زمان علیرضا خواهان بهترین پزشک ارتش شد و چون «ایادی» در ارتش بود به علیرضا معرفی گردید. ایادی در رشته خود یک پزشک متوسط بود و تخصصی در امراض روانی نداشت و نمی‌توانست علیرضا را معالجه کند، ولی حضور یک پزشک در زندگی علیرضا برای او تسکینی بود. پدر ایادی از رهبران مذهبی بهائی‌ها بود و این سمت به ایادی به ارث رسیده بود. لذا بدون تردید باید گفت که او از آغاز توسط سرویس انگلیس نشان شده بود و واجد شرایط یک جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفی کردند. نقشی که ایادی تا انقلاب برای غرب داشت، مجموع مهره‌های غرب روی هم نداشتند. تاریخ آشنایی محمدرضا با ایادی یادم نیست.

احتمالاً در دورانی بود که فوزیه قهر بود و یا کمی پس از طلاق او. به هر حال در آن زمان ایادی سرهنگ ارتش بود. روزی محمدرضا به شدت ابراز ترس از میکرب می‌کرد و من و علیرضا حضور داشتیم. علیرضا گفت، پزشکی را می‌شناسد که بی‌نظیر است و از محمدرضا اجازه خواست که بیاید و او را معاینه کند. محمدرضا از شدت ترس بلافاصله استقبال کرد و اجازه داد و برای اولین بار ایادی، محمدرضا را معاینه کرد. سپهبد ایادی از همان آغاز برای من مشخص شد که این فرد، که دوره پزشکی را در فرانسه طی کرده، یک کلاش و حقه‌باز به تمام معناست. باید اضافه کنم که ایادی در فرانسه ابتدا دانشجوی دامپزشکی بوده و سپس پزشکی را به طور ناقص می‌خواند؛ می‌گویم به طور ناقص، زیرا ۲ سال از دوره دامپزشکی او را به عنوان دوره مقدماتی پزشکی قبول کرده بودند. ولی همین فرد به نحوی محمدرضا را مسحور خود کرد که قرار شد هفته‌ای ۳ بار به محمدرضا مراجعه کند. ایادی تا مرگ علیرضا پزشک معالج او بود.

چون علیرضا مرا خیلی دوست داشت و علاقمند بود که به طور خصوص با من صحبت کند، در این صحبتها برای من روشن شد که این ایادی کلاش، در طول بیش از ۱۰ سال که پزشک علیرضا بوده فقط به او انواع ویتامین‌های جهان را داده و او نیز مصرف کرده است! جیب علیرضا همیشه مملو از انواع ویتامین‌ها بود، که البته نه تنها مرض را معالجه نمی‌کرد بلکه امراض دیگری نیز، به خصوص امراض جلدی و لرزش برخی عضلات بدن، بر آن می افزود. محمدرضا نیز دچار این اعتیاد به ایادی شد. دیدار او با ایادی از هفته‌ای ۳ روز به هر روز تبدیل شد و دیدار هر روزه به کلیه ساعات فراغت کشید. صبح‌ها، هنوز محمدرضا بیدار نشده، ایادی حاضر بود و شب‌ها تا وقت خواب در اتاق او می ماند. زمانی که محمدرضا ازدواج می کرد، این عادت ترک نمی شد و ایادی با زن‌های محمدرضا هم خودمانی می شد. بدین ترتیب، ایادی با نفوذترین فرد دربار و به تدریج با نفوذترین فرد کشور شد. او برای خود حدود ۸۰ شغل در سطح کشور درست کرده بود؛ مشاغلی که همه مهم و پولساز بود!

رئیس بهداری کل ارتش بود و در این پست ساختمان بیمارستان‌های ارتش به امر او بود، وارد کردن وسایل این بیمارستان‌ها به امر او بود، وارد کردن داروهای لازم به امر او بود، دادن درجات پرسنل بهداری ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هیچ پزشک سرهنگی بدون امر ایادی سرتیپ نمی‌شد و هرگونه تخطی از اوامر او همراه با برکناری و مجازات بود. ایادی رئیس «اتکا» ارتش و نیروهای انتظامی بود و در این پست کلیه نیازمندیها باید به دستور او تهیه می‌شد. هر چه اراده می‌کرد، ولو در کشور موجود بود، باید برای ارتش از خارج، بویژه انگلیس و آمریکا، وارد میشد.

تعیین سهمیه و صدها کار دیگر و حتی تعیین رؤسای اتکاها و پرسنل آن با او بود. سازمان دارویی کشور نیز تماماً تحت امر ایادی بود... شیلات جنوب در اختیار ایادی بود و تعیین اینکه به کدام کشورها و شرکت‌ها اجازه صیادی داده شود و به کدام داده نشود در اختیار ایادی بود. در نتیجه سیاست‌های او تا انقلاب، صید ایران با بدوی‌ترین وسایل انجام میشد. تعیین رئیس و پرسنل شیلات نیز با ایادی بود. من یک بار مشاغل او را کنترل کردم و به ۸۰ رسید. به محمدرضا گزارش کردم. محمدرضا در حضور من از او ایراد گرفت که ۸۰ شغل را برای چه می‌خواهی؟ ایادی به شوخی جواب داد و گفت:«می‌خواهم مشاغلم را به ۱۰۰ برسانم!»

در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهایی وارد کابینه کرد و این وزراء بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند. من می‌توانم ادعا کنم که یک هزارم کارهای ایادی را نمی‌دانم، ولی اگر پرونده‌های موجود ارتش و نیروهای انتظامی و سازمان‌های دولتی بررسی شود موارد مستندی مشاهده می‌گردد که به نظر افسانه می‌رسد و بر این اساس می‌توان کتابی نوشت که: آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت می‌کرد یا محمدرضا پهلوی؟! تمام ایرانیان رده بالا، چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران ایادی بود؛ حقیقتی که پیش از انقلاب جرأت بیان آن را نداشتند. در زمان حاکمیت ایادی بود که بهائی ها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائی بیکار وجود نداشت. در دوران قدرت ایادی تعداد بهائی‌های ایران به ۳ برابر رسید. بسیاری از بهائی‌ها در مقابل مذهب می نوشتند «مسلمان» و حال آن که بهائی بودند.

یک بارحرکت مردم علیه بهائی‌ها اوج گرفت و سخنرانی های فلسفی (واعظ مشهور) سبب شد که حضیرة‌القدس - محل مقدس آنها در تهران - تخریب شود. در اثر این حرکت تعدادی از بهائی‌ها از ایران رفتند و ایادی نیز به دستور محمدرضا ۹ ماه به ایتالیا رفت، ولی این حرکت دنبال نشد. ایادی مشهور به «راسپوتین ایران» بود و واقعاً چنین بود. هیچ زن زیبایی از زیر دست او سالم در نمی رفت و البته در مقابل آنها را به مشاغل مهم می‌رساند و یا پول گزاف می‌داد. محل ملاقات او با زن‌ها در دربار و در مطبش بود. محل سوم ملاقات او با زن‌ها، منزل دکتر باستان (متخصص گوش و حلق و بینی) بود. مسلماً شدت عمل راسپوتین واقعی در رابطه با زن به پای ایادی نمی‌رسید و اعمال او قابل ذکر نیست. از زمانی که ایادی را شناختم، او با دکتر باستان رفیق صمیمی بود و مطب و خانه‌شان نیز نزدیک هم قرار داشت و ۱۰ دقیقه راه پیاده بود. این دو هر شب با هم بودند و هر دو شدیداً خانم‌باز بودند.

زن‌ها را از مشتریان مطب و متفرقه دست‌چین می‌کردند و با هم معاوضه می‌نمودند. به تدریج که ایادی مهم شد، مطبش بسیار شلوغ شد، که اکثراً برای رفع گرفتاری و پول و شغل و یا ارائه اطلاعات و اخبار مراجعه می کردند. ۹۰% مشتریان او زن بودند. ایادی اکثر شبها، در ساعاتی که نزد محمدرضا نبود، برای رفع تنهایی نزد دکتر باستان و خانواده او می‌رفت...ایادی در کلیه مسافرت‌های خارج همراه محمدرضا بود و طبیعی است که مورد علاقه برخی کشورهای ذینفع در رابطه با ایران بوده است. ایادی در سال ۱۳۵۷، کمی قبل از انقلاب، ایران را ترک کرد.»

 

چاپ سی‌ام دوره 2 جلدی ظهور و سقوط سلطنت پهلوی در قطع رقعی به قیمت 16000تومان و چاپ سی ویکم در قطع‌ وزیری با جلد گالینگور به قیمت 25000توماناز سوی انتشارات موسسه اطلاعات منتشر شد است.

 

 

 

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 336252

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۴:۰۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۳
    94 3
    محمد رضا را ول کنین از چند شغله های خودتان بگویید که عاملان فساد در کشور هستند
  • بانوی ایرانی... IR ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۴
    6 19
    کتاب خاطرات ارتشبد فردوست واقعا از شاهکارهای تاریخیه...فهم و بینش سیاسیش بسیار وسیع بود...
    • عادل IR ۱۰:۰۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۵
      10 4
      والبته جاسوسی برای روسيه وخيانت به ايرانيان ......
  • بوق A1 ۰۷:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۵
    26 1
    در دوره محمد رضا وخصوصا پدرش در ايران كه اصلا كاري نشد نه راه اهن نه بانك نه كارخانجات قند وريسندگي نه راه وامنيت نه ارتش نه وزارتخانه هاي متعددنه گمرك نه دانشگاه اصلا كاري نشد وخصوصا با پولهاي چند صد ميليارد دلاري درامدهاي نفتي همه اونموقع دزد بودند اگر مسئولي تخلف ميكرد تنبيه نميشد تشويق ميشد وپستهاي بالاتر ميگرفت بچه ها وداماد هاي مسئولين وخواهر وبرادر وغيره با هر سفر مسئولين صد نفر صد نفر با پول ملت ميرفتند خارجه ...