۰ نفر
۲۱ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۹

زندانی که در انگلیس رفتم و متعاقب آن شش سال حبس خانگی در حقیقت چهارمین زندان من بود. سه بار در سال‌های 1353 و 1355 بود که تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. بدون شک پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 که این روزها مصادف با سالگرد آن است از بزرگ‌ترین وقایع جهان است که هم معادلات قدرت را به هم ریخت و هم نظریه‌پردازی‌های موسسات مطالعاتی غربی در زمینه انقلاب را. ولی با وجود زحمات زیادی که قبل و بعد از انقلاب کشیده شده است به‌دلیل مشکلات ساختاری مدیریتی در کشور و کم‌کاری و بی‌تحرکی در زمینه تئوری‌پردازی سیاست و حکومت و مقولات اجتماعی یقینا دچار کفران نعمت شده‌ایم.

 قرار بود در اواسط اردیبهشت 1353 اعتصاب و تظاهراتی در دانشگاه علم و صنعت صورت بگیرد. گارد دانشگاه نیز ترتیبات ویژه‌یی برقرار کرده بود و خیلی سخت ورود دانشجویان را کنترل می‌کرد. با این حال روز اول اعتصاب به خوبی برپا شده و به زد و خورد با پلیس هم کشیده شده بود. روز دوم هنگام ورود به دانشگاه بعد از رویت کارت دانشجویی‌ام ناگاه یکی از افراد گارد دانشگاه دستم را گرفت و خواست که همراه او به محل گارد بروم و من هم که همراه خود چیزی نداشتم و با اطمینان از اینکه جرمی مرتکب نشده‌ام بدون مقاومت پذیرفتم زیرا خلاف آن را به صلاح نمی‌دیدم و شاید حساسیت وی بیشتر می‌شد. پس از دستگیری چند ساعتی در ساختمان گارد که ساختمان کوچک و یک طبقه‌یی در یکصد متری جنوب مسجد دانشگاه قرار داشت همراه تعدادی از دیگر دانشجویان که به دلایل گوناگون نگه داشته و سپس تحویل یک تیمی که از ساواک آمده بود دادند و آنها مرا چشم بسته در اتومبیلی انداخته و در حالی که ماموران ساواک سرم را روی زانویم خم کرده بودند به زندان اوین منتقل کردند. احساس من در آن زمان این بود که احتمالا باید نام مرا به گارد داده باشند.
در هنگام انتقال به اوین به آن صورت به دلیل حادثه تصادف روز قبل خیلی اذیت شدم ولی در همان حال متوجه شدم که به زندان اوین در بزرگراهی که آن موقع تقریبا جدید بود می‌رویم. روز قبل هنگام رفتن به دانشگاه سرویس دانشجویان با یکی از ماشین‌های یک طبقه دماغ‌دار شرکت واحد در خیابان خواجه عبداالله انصاری بالای سیدخندان تصادف کرده و مینی‌بوس واژگون شد و چندین معلق نیز خورده بود و نهایتا روی سقف در گوشه چهارراه متوقف شد. سر و صورت عده‌یی زخمی و خونی شد ولی من کمی جراحت برداشته بودم و خودم از شیشه جلوی مینی‌بوس بیرون آمدم. با کمک اهالی افراد زخمی را به بیمارستان رسانده و بعد از پانسمان سرپایی چون از قبل با سایر دوستان دانشگاه قرار گذاشته بودیم که آن روز در دانشگاه اعتصاب کرده و کلاس‌ها را تعطیل و تظاهراتی را با هدف بردن تظاهرات به بیرون دانشگاه به راه بیندازیم زیاد در بیمارستان نماندم و خود را با تاکسی به دانشگاه رساندم.
روز بعد که در درب دانشگاه دستگیر شدم هنوز اثرات آن تصادف در من وجود داشت. ابتدا مراحل تحویل و تحول و اخذ وسایل همراه و تعویض لباس‌ها انجام شد و سپس برای بازجویی من را به زیرزمین که محل بازجویی بود بردند. مدتی طول کشید تا در سلول مستقر شوم. جلسه اول بازجویی بیشتر نوشتن مشخصات فردی، دلیل بازداشت و اخذ اطلاعاتی در زمینه اعتصاب و تظاهرات دانشگاه بود. در بازجویی اصرار من آن بود که من در روز دستگیری هنوز به دانشگاه وارد نشده بودم و روز قبل نیز به دلیل تصادف مینی‌بوس سرویس در دانشگاه نبودم و هرگونه حضور خود را تکذیب کردم. در این زمان هنوز ساختمان‌های جدید زندان اوین که در کوهنوردی‌هایم آنها را از بیرون دیده بودم، تکمیل نشده بود و زندانیان را در همان مجموعه ساختمان‌های اوین قدیم که از بیرون دید نداشت و بین درخت‌ها محصور بود، نگهداری می‌کردند. سلول من عمومی و با قریب ده نفر از گروه گلسرخی که در سال قبل دستگیر و محاکمه شده بودند نگهداری می‌شدم. اتاقی شش در چهار بود در سمت راست پله‌ها در طبقه دوم با دربی در گوشه جنوب غربی و پنجره‌یی شمالی که شیشه‌های آن رنگ شده بود. در دست چپ نیز اتاقی بود که مرحوم محمد تقی شریعتی در آن زندانی بود که در چند نوبت ایشان را از سوراخ درب یا در رفت و آمد به بازجوئی و دستشویی دیده بودم. از چهره‌های شاخص آن گروه طیفور بطحایی بود که فردی درشت اندام‌تر از دیگران بود با سبیلی پر پشت که به من چگونگی عمل‌آوری خمیر، استفاده از خاکستر سیگار برای تغییر رنگ آن و ساخت وسایل بازی و سرگرمی از قبیل تسبیح، زیر سیگاری و مهره شطرنج را یاد داد. دیگری ابراهیم فرهنگ رازی بود که مریض حال و همیشه در بستری در مقابل درب ورودی بود. برای من همواره این سوال باقی مانده است که چرا باید ساواک من را که یک دانشجو و نهایتا در تظاهراتی دستگیر شده بودم با اعضای چنین گروهی هم سلول کند؟ اگرچه مدت این زندان خیلی کوتاه بود ولی برای من و آشنایی با روند مبارزات سیاسی- اجتماعی بسیار سازنده و فرصت غنیمتی بود زیرا در آن مدت در زندان هم بازجویی پس دادن و هم زندگی در جمعی غیر متجانس و زیر فشار کتک و تهدید خیلی چیزها آموختم که در سه زندان بعدی مخصوصا در زندان کمیته برای بازجویی پس دادن و در زندان انگلیس برای تحمل فشارهای روانی آن تجربیات استفاده شد.

منبع: روزنامه اعتماد

کد خبر 337758

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =