من البته در بند آخر نوشتهای که مهرماه جاری نوشتم و در روزنامه بهار منتشر شد ،ماجرای این سرقت و اتهامی که متوجه خانه موسیقی است را یادآور شده بودم.اما از قرار دوستان دستاندرکار در خانه موسیقی همچنان در خواب خوش فرو رفتهاند تا کار به جایی رسید که امروز فغان همه به در آمده است. نکته جالب توجه این که مدیرعامل محترم خانه موسیقی که مدام از شنیدن صدای منتقدان میگوید و دیگران را به کاهنویسی متهم میکند، طی شش ماه گذشته حتی وقت نکرد مسئله به این مهمی را در دستور کار هئیت مدیره قرار دهد تا درباره آن بحث کنند تا کار به اینجا نکشد که ماجرا رسانهای و به شکل مصداقی موارد مطرح شود.
خواجه پندارد که طاعت میکند
لیک خود از معصیت جان میکند
اصل نوشتهای که شش ماه قبل در بند آخر به همین سرقت فرهنگی پرداخته شد.
کاه مدیر عامل و کوه منتقدان/ پرسشهایی از خانه موسیقی
آغاز : اگر بخشی مهم از تقصیرات به اصل این عمل قبیح و عامل آن بازگردد، بخش مهمتر آن به جامعه و مردمانی بازمیگردد که چشم بر این عمل میبندند و آن را کوچک وخوار میپندارند. به خصوص نهادی چون دانشگاه که خانه علم است و البته نهادی چون خانه موسیقی که ایشان در آن عضو مرکزی است و قاعدتا باید سریعتر از هر نهادی دیگر به این مسئله رسیدگی میکرد و دامن خود را از این اتهام پاک میساخت.یکی از افراد این نهاد که مدام از دوستی و مودت و مردانگی دم میزند ،در سوی دیگر کاسه گدایی به دست میگیرد به بهانه این که فلانی زن و بچه دارد و گناه،از سر تقصیراتش باید گذشت. جالب است که نگارنده از این انسان نازنین گفت و گویی دارد که تایید کرده است در گذشته و بر سر کپی ردیف اولیه مرحوم شهنازی چه بلایی سر مرحوم وهدانی آورده شد و در آن ماجرا خود را هم مقصر میدانست اما باز هم به جای این که طرف حق را بگیرد در کنار باطل نشسته است. ما هم میدانیم زن و فرزند افراد گناه دارند اما این دوست بزرگوار به این پرسش پاسخ نمیدهد که آیا آقای پیرنیاکان پذیرفته که کار خطایی انجام داده است یا نه؟ و اگر آری آیا نادم و پشیمان هست یا نه؟.
اگر این گونه است میتوان مثل داستان مردی که سبیلش را در مثنوی چرب میکرد با او رفتار کرد. در این داستان مردی فقیر و بینوا که بهرهای از مال دنیا نداشت( شما بخوانید مردی که بهرهای از علم و تئوری موسیقی نداشت) یک دنبهای پیدا کرده بود و هر روز با این دنبه سبیلش راچرب میکرد و به نزد دوستانش میرفت و:
دست بر سبلت نهادی در نوید
رمز یعنی سوی سبلت بنگرید
کین گواه صدق گفتار منست
وین نشان چرب و شیرین خوردنست
چند روز بعد فرزند مرد هنگامی که او در جمع دوستان نشسته و از غذا خوردنش تعریف میکرد سراسیمه به آن جمع آمد و گفت: بابا!اون دنبهای که با آن سبیلت راچرب میکردی "گربه" خورد. مرد که نزد دوستانش در حال لافزدنی دیگر از غداهای شب گذشته بود شرمنده و خجل شد.دوستانش که اوضاع را فهمیدند دسته جمعی پولی در میان نهادند و او را به یک رستوران مانندی بردند و غذایی خوب به او خوراندند تا هم به او محبت کنند و هم آنکه بفهمانندش بر چیزهای غیراصیل و دروغین نباید نکیه کند.
میانه:این گونه برخورد نهادهای علمی و فرهنگی و صنفی با ماجرای سرقت اخیر, بدون اختیار مرا به یاد ماجرای فرید زکریا در آمریکا انداخت و مقایسهای بین فرهنگ برخورد با یک سارق فرهنگی در این دیار با کشور ایران.
اصل ماجرا این بود که «فرید زکریا، ویراستار مجله «تایم» و مجری شبکه «سی ان ان» و استاد دانشگاه ییل روز جمعه، دهم ماه اوت 2013، پس از اقرار به جرم برداشتن قسمتهایی از یک مطلب مجله «نیویورکر» بدون اشاره به منبع اصلی از هر دو شغل خود تعلیق شد و در نامه آی به رئیس دانشگاه ییل از این پست استعفا داد.
بیانیهای از فرید زکریا بر روی سایت «آتلانتیک وایِر» قرار گرفت که این خبرنگار باسابقه هندیتبار طی آن مسئولیت کامل واقعه اخیر را بر عهده گرفت و به خطایش اعتراف کرد. ستونش در سی ان ان تعلیق شد. سازمان های دیده بان صنفی در این ماجرا( مثل خانه موسیقی ما!!!!!)او را مقصر دانستند و سریع دستور تعلیقش را صادر کردند. رئیس دانشگاه با استعفایش موافقت کرد.
گمان نکنید که از این دست خطاهایی که زکریای هندی الاصل صورت داده در غرب کم رخ میدهد، نه ! بلکه هر ماهه چندین و چند روزنامهنگار و نویسنده و ناشر و مترجم و هنرمند موسیقی در چنین فضایی قرار میگیرند و البته برخی از آنها گرفتار میشوند و به خطا اعتراف میکنند و برخی هم اصولا از کار اخراج میشوند. مهم این است که در این گونه کشورها ساز و کارهای شگفتانگیزی برای مجازات این گونه اعمال طراحی و اجرا میشود و نهادها و سازمانهایی مدنی ( به خصوص نهادهای صنفی هنری و فرهنگی با پشتکار اجرایی بالا) حضور و بروز دارند که همانند عقابی به رصد کردن کوچکترین تحولات در این زمینه سرگرمند و کمترین واکنش و شکایتی را سریع بررسی و در اسرع وقت درباره آن اقدام عملی میکنند. همین کار در زمینه نقض کپی رایت آثار اهل قلم و هنرمندان جاری و ساریست و به دلیل آنکه مجازاتهای سنگین و کمرشکنی برای خاطیان و متجاوزان و سارقان پیشبینی شده است، کمتر کسی جرات این گونه کارها را به خود راه میدهد؛ مجازاتهایی که تقریبا فرد را از هستی ساقط میکند. به این معنا که هیچ نهادی بعد از این گونه رخدادها به فرد سارق کار نمیدهند و او عملا باید باد هوا بخورد و زندگی کند و یا کاسه گدایی بگیرد و این سو و آن سوی خیابانها را گز کند.
پیش ازاین یادداشت مبسوطی درباره ماجرای فرید زکریا نوشته بودم
انجام: به گمان نگارنده مسئولیت خانه موسیقی به عنوان تنها نهاد صنفی در این ماجرا مهمتر از سایر نهادهاست.همچنانکه این نهاد چند ماه قبل به حق استعفای آقای پیرنیاکان را بابت اعتراض به وضعیت آواز بانوان نپذیرفت و از او و سخنش دفاع کرد، اکنون وقت آن است که بابت خطای ایشان جلسه ای اضطراری تشکیل دهد و تیمی مستقل برای داوری و گزارش به جامعه موسیقی تدوین کند و تا آن زمان عضویت فرد یادشده را به حالت تعلیق در آورد. همچنانکه برای امری کوچک و غیر منطقی یک کانون را تعلیق کردند(کانون سازسازان). در غیر این صورت نشان می دهد که سخنان مدیرعامل و بقیه اعضای کادر مرکزی این نهاد را باید گل گرفت و به دیوار مالید.کار صنفی یعنی گذشتن از منافع و دوستی های شخصی به خاطر جمع و اگر اینگونه نباشد قطعا در آینده که روزی تاریخ موسیقی این مرز و بوم را می نویسند در سرفصل تحولات خانه موسیقی موضع این نهاد در این زمینه را هم خواهند نوشت و خواهند نوشت که رئیس شورا استاد محمدرضا شجریان بود, دبیر و سخنگو استاد حسین علیزاده, اعضاء هوشنگ ظریف و هوشنگ کامکار و فرهاد فخرالدینی و مصطفی کمال پورتراب و داود گنجه ای که چشم خود را بر چنین خطای آشکاری بستند و دم برنیاوردند.
روزی که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
توضیح: این یادداشت به صورت ناقص در روزنامه اعتماد پنج شنبه کار شد. در واقع بخش مثال یادداشت که از مثنوی مولوی گرفته شده بود حذف شد که خود من هم در نیافتم تیغ سانسور و حذف دوستان ما در روزنامه اعتماد به چه چیز این بخش گیر کرده بود که کلش را بریدند و دور انداختند؟
در ضمن در همین روزنامه و در باره این ماجرا همکار روزنامهنگار ما خانم مزیدآبادی به سراغ استادان مصطفی کمال پورتراب، حسین علیزاده،هوشنگ ظریف،داریوش طلاییو دو پژوهشگر شناخته شده دکتر ساسان فاطمی و دکتر هومان اسعدی رفت و میزگردی در همین زمینه ترتیب داده است که اکثریت این جمع هم نوشتهام را در این زمینه تایید کرده اند.
در ضمن گزارش آقای دکتر ساسان فاطمی و دکتر داریوش طلایی درباره این ماجرا را نیز می توانید در این شماره نشریه هنر و موسیقی بخوانید.
فایل پی دی اف این گزارش که تطبیق نوشته استاد زندهیاد صالحی با متنی ست که آقای پیرنیاکان این روزها مدعی شده است حاصل دستنوشتههای خودش است.
نظر شما