آنقدر درباره ی ضرورت استفاده ی عموم مردم از خودروها و وسیله ی نقلیه ی عمومی همچون اتوبوس و مترو و تاکسی گفته شده و گوش شنوایی پیدا نشده که حکایت، حکایتِ "نرود میخ آهنین در سنگ*" متبادر به ذهن می شود؛ چه این که راه به خطا رفته ایم و همچنان در همان مسیر می تازیم بی آنکه تفکر شود که ریشه و علتِ فرهنگ نشدنِ این مهم چیست؟!
شاید علتِ این هر دو مهم؛ یعنی فرهنگ دوچرخه سواری و فرهنگ استفاده ی مردم از وسیله ی نقلیه ی عمومی؛ که ترویج نشده و شوربختانه! به "فرهنگ" تبدیل نشده، یکی باشد و آن این که؛ اراده ی عمومی وجود ندارد و خرد جمعی حاکم بر مدیریتِ شهری، دوساله و چهارساله می اندیشد و بس!
از روزی که زنده یاد پدرم علیه الرحمة، نه قول، بلکه نیمچه قولی به برادرم داد و به قولش عمل کرد و برای برادرم دوچرخه خرید، بیست سال می گذرد. و از روزی که ارزانترین قیمتِ دوچرخه، یکصدهزارتومان بود و نگارنده، صاحب اجازه ی استفاده از تنها دوچرخه ی خانواده شد نیز پنج سالی می گذرد؛ اما خبری از مسیر ویژه ی دوچرخه، در سطح شهر! نیست.
چند روز پیش، دیدنِ دوچرخه سوارانی در بزرگراه تهران-کرج که به صورت خیلی معمولی توسط یکی دو خودروی سواریِ بی نام و نشان و بی هیچ علامتی، اسکورت و محافظت می شدند، برایم عجیب تکان دهنده بود که اینان، چگونه با جانِ خویش، بازی می کنند!؟ در سطح شهر هم، هر از گاهی که دوچرخه ای را می بینم؛ چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم که این دوچرخه سوار، دلش به دست کدامین کمان ابرویی ست** کاینچنین پا به رکاب است و جان در کفِ دست؟!
پرسش این است؛
وقتی همه جا، در بزرگراه و در هر کوی و کوچه و برزن و بوستان (اینجا)، می توان دوچرخه سواری کرد؛ چه حاجت به ساختِ زیرساخت های دوچرخه سواری در سطح شهر و ضرورتِ فرهنگ سازی مبنی بر ترویج دوچرخه سواری و استفاده ی مردم از وسیله ی نقلیه ی عمومی!!؟ و یا اختصاص بودجه هایی که همچون یخی زیرِ آفتاب سوزان، با عنوان هزینه ی خرید اتوبوس و مترو و مانند آن، آب می شود و زیر پای دوچرخه سوارانِ اندکِ این کلانشهر، یعنی تهرانِ آلوده به رانت! می لغزد.
و
نباید غافل شد از این حق اساسیِ رفاه که استفاده از خودروی شخصی، حق هر شهروند است.
بر همین نگاه، نگارنده، هیچ اعتقادی به طرح هایی همچون محدوده طرح ترافیک و یا زوج و فرد، ندارد و آن را تضییعِ آشکار حقوق شهروندی می داند.
بنا بر این، این نتیجه قابل تأمل است؛ توجه به زیرساخت های آنچه بایستی فرهنگ سازی شود، اهمیتی بنیادین دارد.
...........................
*. با سیه دل چه سود گفتن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ
**. چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم که دل به دست کمان ابرویی ست کافرکیش
نظر شما