یکی از بحثهای گرم و دائمی یکصد سال اخیر در کشورمان موضوع رویارویی سنت و تجدد است. این بحث به خصوص در زمانهایی که اندیشهها و صاحبان آن مجال بروز مییابند گرمتر و عمومیتر میشود.
در طول این دوره، با موضوع یاد شده برخوردی یکسان صورت نگرفته. همیشه عدهای از طرح این رویارویی دچار وحشت شدهاند؛ عدهای از آن استقبال کردهاند؛ گروهی مطرح شدن آن را مقدمهای برای غلبه یکی بر دیگری دانستهاند و در واقع آرزوی آن را داشتهاند. اما در این بین شمار کمتری بودهاند که با شناخت عمیق از مقتضیات جامعه خود طرفدار مسالمت و همزیستی این دو پدیده باشند و به این رفاقت دامن بزنند. به راحتی میتوان دریافت که بخش اعظمی از بحرانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشورمان در غیاب این اندیشه بوده که سنت و تجدد الزاماً نباید رو در روی یکدیگر قرار گیرند و برقراری ثبات و آرامش حتماً نباید در پی پیروزی یکی بر دیگری فراهم آید. هم آنانی که سنتهای جامعه را اصولی لایتغیر میپندارند و بر ناسازگاری آن با پدیدههای نو پا میفشارند، و هم آنانی که تجدد را آخرین راه رهایی انسان از بندهای دست و پاگیر سنت و رسیدن به مرزهای پیشرفت و سعادت میپندارند، سهامداران عمده بحران آفرینی در جامعه هستند. تا زمانی که میدانداری این دو اندیشه وجود دارد، پیدایش بحرانها در جامعه امری حتمی است.
وقوع انقلاب و جایگزینی جمهوری اسلامی به جای نظام سلطنتی نشان داد که رهبر این نهضت، امام خمینی، طرفدار همزیستی و سازگاری سنت و تجدد است. گزینش ترکیب «جمهوری اسلامی» از طرف امام و تأکید چند باره ایشان روی این مشی سیاسی، روشنترین دلیل این امر است. امام دو خواستگاه اساسی داشت: اول آیین اسلام و دوم زمانی که در آن میزیست. او در واقع با ترکیب منطقی این دو خواستگاه به همزیستی و رفاقت سنت و تجدد رأی داد.
کسانی که دوره پیروزی انقلاب را از نزدیک درک کردهاند میدانند که اعتماد مردم به امام در آن برهه یک اعتماد استثنایی و چه بسا مطلق بود. بر همین اساس، چنانچه رهبر انقلاب روش دیگری را از حکمرانی در آن مقطع پیشنهاد میکرد بی شک مورد پذیرش اکثریت مردم قرار میگرفت. حتی اگر امام نوعی از خلیفهگری، نوعی از حکومت طبقهای بر آحاد مردم، و حتی نوعی حکومت موروثی به نام اسلام را مطرح میکرد مورد موافقت مردم قرار میگرفت. اما چرا امام جمهوریت و اسلامیت را در کنار هم قرار داد؟ به این دلیل که او هم فرزند آیین اسلام بود و هم فرزند زمان خود.
با نگاهی به سندهای به جای مانده از دوران اوجگیری انقلاب، که در میان آن سخنان سیاسیون و روحانیان درج شده، درمییابیم که اکثریت آنان یا معتقد به جایگزینی حکومتی دموکراتیک - به مفهوم رایج آن در کشورهای غربی - بودند، یا اعتقاد به جابجایی فرد حکمران - امام به جای شاه - داشتند. البته از میان همین دو گروه عدهای نیز بودند که ایمانی به تغییر نظام سلطنتی نداشتند و عمل به قانون اساسی و محدود شدن قدرت شاه توأم با برقراری انتخابات با حضور احزاب و وجود پنج مجتهد برای نظارت بر تصویب قوانین، نهایت آمال سیاسیشان بود. اینان رهایی از خفقان، رسیدن به آزادی بیان و قلم و برقراری عدالت را میستودند، اما تعریف روشن و همه جانبهای از آینده تحولات به دست نمیدادند. امام با اعلام جمهوری اسلامی آینده انقلاب را تعریف کرد، آیندهای که سنت و تجدد نه رو در روی هم، بلکه دست در دست هم به دور از آفریدن بحرانهای اجتماعی، کشور را به دو پیشرفتی که آرزویش را دارد، برساند: پیشرفت انسانی و پیشرفت مادی.
رمز زندگی ایران، در رفاقت سنت و تجدد نهفته است. جدایی این دو پدیده در بخش سیاسی رهآوردی جز دیکتاتوری، در بخش فرهنگی پیامدی جز تحجر یا وادادگی، و در بخش اجتماعی نتیجهای جز ناامیدی محض یا سراب تنعم ندارد.
باید امیدوار باشیم که اندیشه پیشتاز آینده این کشور، نه سنتگرایان و نه متجددان، بلکه طرفدارن همزیستی این دو پدیده باشند، چرا که زندگی در بحران آرزویی نیست که آن را طلب کنیم.

وقوع انقلاب و جایگزینی جمهوری اسلامی به جای نظام سلطنتی نشان داد که رهبر این نهضت، امام خمینی، طرفدار همزیستی و سازگاری سنت و تجدد است.
کد خبر 351483
نظر شما