در سالروز ولادت امام حسین (که درود خدا بر اوباد)، گلچین خبرآنلاین از سخنان اساتید فلسفه را درباره زندگی عرفانی و اخلاقی امام آزادگی در ادامه می خوانید.
عقل چگونه می تواند دستور فنا بدهد؟
گفتاری از دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، استاد فلسفه و عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران
مسئله عقل و عشق مسئله بسیار درازمدتی است که تا کنون مناقشات فراوانی آفریده است و نمونه بارز آن، حرکت امام حسین(ع) است.
از سویی بعضی شعرا و عرفا به انتقاد از عقل پرداخته و گفتهاند، عقل در همه جا کارآیی ندارد و در مراحلی همچون فنا، کمیت لنگی دارد؛ بنابراین باید با عشق پیش رفت. همانطور که «شیخ نجمالدین رازی» هم گفته است، چون عقل بقاست، در مرحله فنا، آخرین وادی عشق ناتوان است. از سوی دیگر هم بعضی فلاسفه جانب عقل را گرفتهاند و برخی به عشاق حمله و بعضی هم از عشق انتقاد کردهاند و گفتهاند همه چیز عقل است؛ اما هیچ فیلسوفی نگفته که عشق بیخود و بیفایده است.
به نظرم این نزاع، نزاعی سطحی و ظاهری و از روی نبود بصیرت است. اگر بصیرت باشد هیچگاه این نزاع به وجود نمیآید؛ چون انسان بیشتر از یک هویت ندارد. انسان یک واحد است و مثل جعبه عطاری نیست که جعبه ای را بگشایید عشق باشد و جعبه دیگری را بگشایید عقل باشد.
امام حسین (ع) را تجسم عقل میدانم. اولیاء و انبیاء تجسم عقل هستند. اگر عقل بخواهد به جسمانیت بیاید در انبیاء و اولیاء پیاده میشود و پیاده شده است. این حرف را با دو حدیث تأیید میکنم که هر دو در اصول کافی آمده است؛ یکی اینکه «اول ما خلقالله العقل» نخستین مخلوق عقل است. حدیث دیگر میگوید: «اول ما خلق الله نوری» اولین مخلق نور من است. یعنی نور محمد(ص) همان عقل است.
امام حسین(ع) تجسم عقل است؛ منتها عقلی است که به صورت عشق درآمد. این عشق عقلانی است. عقل امام حسین(ع) عشقش است و عشق امام حسین (ع) عقلش است و خود هم عقل کل است. عاشورا از نگاه من سالروز حادثه بزرگ تلاقی عشق و عقل است که عقل، عشق میشود و عشق، عقل. اگر انسان به اینجا برسد به کمال کافی رسیده است. کمال انسان اینجاست که عقلش به عشق و عشقش هم عقل تبدیل شود. اگر عقل انسان در صغری و کبری ماند و به عقش نرسید، صاحب عقل متوقف است.
کسی که دین را احیا کرد و تسلیم امر الهی بود
دکتر غلامرضا اعوانی، رئیس هیئت مدیره انجمن حکمت و فلسفه ایران
امام حسین(ع) دین اسلام را احیاء کردند و به حقیقت محمدی برگرداندند، به حقیقتی که در زمان حضرت رسول(ص) بود، چنانچه امام علی(ع) هم این کار را انجام دادند و دین را به اصل خود برگرداندند و از انحرافها جلوگیری کردند و در واقع هر امامی این کار را کردند که آنها وارثان به حق حضرت رسول(ص) و قرآن مجسم و ناطق بودند این کار را انجام دادند و قرآن و دین را احیا کردند. عرفا این را قبول دارند، ببینید که مثلا مولانا چه اشعاری درباره امام حسین(ع) سروده است. عرفا هم به مقام امام حسین(ع) توجه دارند و هم به اینکه ایشان محیی بوده یعنی واقعا ایشان را محی دین میدیدند که عارف به الله به معنی حقیقی است که انجام قیام عاشورا و ایستادگی و شهادت این گونه فقط از یک انسان کامل ساخته است.
ایشان در مظهر انسان و ولی کامل هستند که فقط انسان کامل میتواند دین را احیاء کند. ایشان در واقع وارث به حق رسول الله(ص) و وارث به حق ایشان و عالم حقیقی دین است، نه تنها ارث جسمانی از حضرت رسول(ص) بلکه جسم روحانی و معنوی هم از ایشان بردند و وارث ولایت و وارث حقیقی ایشان بودند و البته همه ائمه(ع) ما این گونه بودند و عرفا اینها را قبول دارند؛ چنانچه مولانا در اشعارش آورده است. همچنین عطار در تذکرةالاولیاء کلام خود را با امام صادق(ع) و امام باقر(ع) شروع میکند و میگوید ولایت متعلق به اینهاست، اینها عرفای حقیقی بودند و این اعتقاد در میان عرفا و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی فراوان دیده میشود. شاید در بسیاری از آثار این امر پیدا نباشد اما در باطن همه آنها هست.
قرآن کریم اشاره دارد که وقتی بر سر افرادی بلایی نازل شود فرار میکنند، تا زمانی که نعمت و رحمت نازل میشود آنها اینها را به خودشان و اعمالشان نسبت میدهد و خداوند را پرستش میکنند. معمولا انسان در تنگنا به یاد خداوند میافتد؛ اما نگاه امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به حادثه عاشورا متفاوت است. کسی که در برابر این مصیبت که مصیبت عظیمی بوده است این طور ایستادگی و مقاومت میکند و در واقع شادی و مصیبت برای او بیتفاوت است هدفش رضای خداوند است، یعنی شرایط برای او فرقی نداشته باشد و در همه شرایطها همان طور خداوند را عبادت کند و دوست داشته باشد و صبر و توکل و رضا داشته باشد و هیچ حادثه و عملی در حال او تأثیر نکند و همواره تسلیم امر خداوند باشد در این حالت است که عیار ایمان انسان مشخص میشود.
گفتن برای انسان خیلی راحت است اما در عمل و اجرا واقعا سخت است. « لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ: تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نکنید»، بلکه برعکس رضای مطلق باید وجود داشته باشد یعنی این حوادث عاشورا و اطمینان قلبی و آرامش حضرت در مقام ولایت ایشان مشخص میشود. ایشان واقعا اثبات کردند که «امام»، چه مقامی است و حقیقت امام چیست؟! این کار واقعا خیلی عظیم است و میتوان از ابعاد مختلف زندگی حضرت امام حسین(ع) و دیگر ائمه(ع) را مورد بررسی قرار داد. درسهای عبرت زیادی را میتوان از آنها گرفت.
اهمیت زیستن اخلاقی / اگر دین ندارید، آزاده باشید
یادداشتی از دکتر سروش دباغ، پژوهشگر و نویسنده حوزه دین و فلسفه
سخن مشهوری از امام حسین(ع) به خاندان ابوسفیان که به طور متواتر نقل شده از این قرار است: «ان لم تکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم»، «اگر دین ندارید و از روز قیامت و عاقبت نمیهراسید، در دنیای خویش آزاده باشید» چنان که میدانیم، ترجمهای غلط از این روایت میان ما جاری است: «اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید.» اما در متن عربی، کلمه «لااقل» به کار نرفته است. این آزادگی اولا و بالذات یک مفهوم اخلاقی است و از یک وارستگی اخلاقی و حریتی سخن میگوید که مدنظر ایشان بود. یکی از انگیزههای اخلاقی امام حسین(ع) برای قیام که به کار تحلیل امروزین ما میآید، عبارت است از سبکباری و پاکبازی و انفاق از عزیزترین سرمایهای که فرد دارد: جان و آبروی خود. این یکی از درسهای مهمی است که میتوان از این واقعه اخذ کرد: غایت قصوای ایثار اخلاقی که از مهمترین فضایل انسانی است، عبارت است از انفاق جان و آبرو.
علاوه بر درس پاکبازی و پاکباختگی که امام حسین(ع) و یارانش آن را پیشه خود کرده بودند، درس دیگری نیز می توان از قیام امام حسین(ع) گرفت. در یک جامعه دینی تصویری که عموم آدمیان از رابطه میان دین و اخلاق دارند، چنین است که اخلاق قویا به دین تکیه زده است. در آیین اسلام و کتاب قرآن آموزه های اخلاقی مهم و بصیرت آموزی ذکر شده است. ترجمه غلطی هم که از آن سخن امام حسین نقل شده، ناظر به چنین تصویری است که کثیری از رابطه میان دین و اخلاق دارند: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید»: گویی آزادگی مرتبه یی پایین تر و مادون از دیانت است.
اما، قصه اینگونه نیست: چرا که انسانهای متخلق به فضایل اخلاقی را میتوان بیرون از دایره دیانت نیز سراغ گرفت. روشن است که انسانهای متدین و متخلق عدیدهای داریم. اگر اخلاق مستظهر به پشتیبانی دین است و اگر تصویر عموم متدینان از انسان اخلاقی، فرد متدین است، ممکن است برخی گمان برند هر کس دیندار است، حتما انسان اخلاقیای هم خواهد بود. در صورتی که لزوما اینچنین نیست. چرا که انسان هایی یافت می شوند که خود را دیندار به حساب میآورند، اما در عمل مناسبات اخلاقی را پاس نمیدارند. در عین حال، کسانی را میتوان سراغ گرفت که هم دیندارند و هم اخلاقی زندگی میکنند.
در این میان، نکتهای که در یک جامعه دینی باید مد نظر مومنان و متدینان باشد، این است که وارستگی و زیستن اخلاقی در میان غیردینداران هم دیده می شود. این سخن امام حسین(ع) که اگر دین ندارید و از آخرت نمیترسید، آزاده باشید، متضمن همین معناست. با مد نظر قرار دادن چنین تصویری از رابطه میان اخلاق و دیانت، قدر و منزلت اخلاق را بهتر میتوان دریافت. آنگاه فهم این موضوع که فردی میتواند دیندار باشد، اما اخلاقی زندگی نکند، آسان تر می نماید. از سوی دیگر نیز میتوان این امر را که بیرون از دایره دیانت افرادی یافت میشوند که زیست اخلاقی پیشه کردهاند، تصدیق کرد و پذیرفت.
متدینان باید دایره اخلاقی زیستن را فراخ بگیرند تا دریابند که علاوه بر دینداران، انسانهای غیردینداری هم یافت میشوند که اخلاقی زندگی میکنند. نکته دیگر آنکه متدینان باید به مناسبات اخلاقی حساس باشند و بدانند و در نظر داشته باشند که میتوان و « باید» رفتار دینداران را در ترازوی اخلاق، توزین و نقد ارزیابی کرد. انسان دیندار نباید تصور کند که به صرف اجرای اعمال و مناسک دینی، وظیفه اش تمام شده است.
باید این توان را کسب کرد که آموزههای اعتقادی خویش را هم در ترازوی اخلاق توزین کرد. البته این سخن جای بسط و بحثی بیش از این دارد و میتوان صورت بندیهای فلسفی تری هم از آن به دست داد که مجال دیگری میطلبد. آزادگی به همان میزان مهم است که دیانت. دیندارانی که با خوارداشت آموزههای اخلاقی در نهایت از خود بیگانه میشوند، به بیراهه میروند. حال آنکه تصور میکنند با انجام مناسک دینی وظیفه خود را انجام دادهاند در حالی که شریعتِ بریده از اخلاق راه به جایی نمی برد:
خواجه پندارد که طاعت میکند بی خبر از معصیت جان می کند
معنای عمیق این سخن پیامبر گرامی اسلام(ص) که «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»، همین است: لب و گوهر دینداری عبارت است از زیستن اخلاقی و پاسداشت اصول اخلاقی. دینداری بی عنایت به اخلاق: پوسته ای است خالی از مغز که نه شوقی در دلی میافکند و نه نتایج نیکوی معنوی به بار میآورد.
آزادی و آزادگی در اشعار مولانا درباره حرکت امام حسین(ع)
دکتر شهرام پازوکی / عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
در تاریخ عرفان، چهار شخصیت محوری در میان اولیاء وجود دارد که مورد توجه خاص بودهاند و یکی از آنها امام حسین(ع) است.
امام حسین به عنوان یکی از اولیای خاص بسیار مورد توجه عرفا بوده است. یکی از آثار مهم عرفانی که مقام این امام در آن بسیار ویژه است، مثنوی مولوی است. مولانا در مثنوی یک بار به صورت مستقیم به عزای امام حسین میپردازد و در آن جا میخواهد به ما هشدار دهد این عزاداری ظاهری که برای امام حسین میکنید بهتر است برای خودتان باشد، نه برای امام حسین. تسلیت به خودتان باشد و نه تعزیت به امام حسین.
مولانا در دفتر ششم، داستانی را آورده که در آن شاعری وارد حلب میشود و میبیند عدهای دارند گریه و زاری میکنند. میپرسد چه شده است؟ میگویند مگر تو نمیدانی که روز عاشورا است و امام حسین و یارانش شهیدهاند. مولانا در اینجا از زبان مردم حلب سخنان لطیفی را در مدح امام حسین میگوید:
روز عاشورا نمیدانی که هست ماتم جانی که از قرنی به است
پیش مؤمن کی بود این قصه خوار قدر عشق گوش عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن پاک روح شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
مولانا این را از زبان حلبیان درباره امام حسین میگوید. شاعر اما تعجب میکند و میگوید این جریان چه زمانی اتفاق افتاده است؟ حلبیان میگویند: چند قرن پیش. و شاعر در جواب میگوید: تازه این خبر به شما رسیده است؟ مولانا نمیخواهد بگوید که چرا دارید گریه میکنید، بلکه میخواهد بگوید که این گریه و عزاداری شما از سر بیمعرفتی است. اگر میخواهید عزاداری کنید:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زآنکه بد مرگی است این خواب گران
شما چند قرن است که خوابیده بودید و الآن هم خوابید و هنوز نفهمیدهاید که چه شده است. از نظر مولانا اگر این افراد در زمان امام حسین هم زندگی میکردند، چه بسا جزء اصحاب یزید بودند و بنابراین باید برای خودشان گریه کنند. وقتی باید گریه کرد که بدانیم امام حسین که بود و چه کرد. او خسروی بود که از زندان رهید و دیگران را هم آزاد کرد.
بر دل و دین خرابت نوحه کن که نمیبیند جز این خاک کهن
ور همیبیند چرا نبود دلیر پشتدار و جانسپار و چشم سیر
مولانا میگوید اگر این گریه تو واقعاً از سر معرفت است پس چرا هیچ تحولی در خودت پیدا نمیشود و چرا خودت تغییر نمیکنی و در خوابی؟ پس بدان که این گریه به دردی نمیخورد. این ابیات را برخی اینگونه تفسیر کردهاند که مولانا ضد امام حسین سخن گفته است در حالی که مولانا در اینجا در واقع بر ضد عزاداران بیمعرفت امام حسین سخن میگوید. بیمعرفتیای که صفت دینداران قشری است اما درباره خود امام حسین و شهیدان کربلا، مولانا چندین جا در غزلیات شمس به مدح سخن گفته است.
اما زیباترین سخنان مولانا درباره امام حسین را میتوان در غزلیات دید که چنین میسراید:
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبکبالان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی
مولانا هم در دیوان شمس و هم در مثنوی غالباً وقتی اسم شهید را میآورد یاد آور شهیدان کربلا می شود و نمونه اعلای شهید را شهدای کربلا میداند. اما مولانا درباره شهیدان کربلا، صفت اصلی آنها را رها شدن و آزاد شدن میخواند:
کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایید
کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی
این صفت رها شدن و آزاد شدن، صفت ولی است و کسی که اهل ولایت به معنای حقیقی لفظ است.
مولانا در جای دیگری نیز چنین میگوید:
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید
مولانا میگوید دل مثل امام حسین و فراق همچو یزید است. دل مقام وصل است و فراق مقام دنیابینی و کثرتبینی. امام حسین به وصال و وحدت رسیده است در حالی که یزید در همان مقام کثرتبینی و دنیابینی باقی مانده است. اوّلی اما زنده و دومی مرده است:
شهید گشته به ظاهر، حیات گشته به غیب اسیر در نظر خصم و خسروی بخلا
بنابراین حسین و شهدا رهیده و آزاد شدهاند. مولانا در چند جای دیگر هم از امام حسین و شهادت ایشان که عین آزادگی است، سخن گفته است. نکتهای را که عرفا در عزاداریشان برای امام حسین در نظر دارند این است که اگر این عزاداری ها از سر معرفت نباشد، ما باید برای خودمان عزا بگیریم اما اگر ذکر مصیبت به معنای دقیق لفظ ذکر باشد، آنگاه متوجه میشویم که پیام واقعی کربلا و پیام واقعی ولی، پیام آزادی و آزادگی است.
/6262
نظر شما