هم اکنون در منطقهاي عميقا قطبي شده زندگي ميکنيم. به دليل ساختار موزائيکي اين منطقه کهنسال و پر شر و شور و ضعف نهادهايي که لازمه ثبات و استقرار طبيعي کشورهاي آن است، اين قطبي بودن پيوسته وجود داشته، اما هيچگاه اين چنين نیرومند و آکنده از بدبيني و خصومت نبوده است.
قطب بندي موجود عمدتاً بر اساس گرايشهاي مذهبي شکل گرفته است. از يک طرف اهل سنت هستند و در طرف ديگر شيعيان. گرانيگاه شيعيان، ايران تلقي ميشود و گرانيگاه اهل سنت عموم کشورهاي عربي و خاصه عربستان.
بر اين اساس تمامي کساني که به ايران تمايل دارند شيعه تلقي ميشوند، اگر چه در گذشته هيچگاه شيعه انگاشته نميشدند. همچون علويان سوريه و احياناً علويان ترکيه و يا زيديهاي يمن که بيشتر تحت عنوان «زيدي» دسته بندي ميشدند و نه حتی «شيعيان زيدي» و يا شيعيان در مفهوم شناخته شده آن.
مهمترين رکن اين قطببندي بعد مذهبي و بعد سياسي آن است. اگر چه آن را ابعاد ديگری نيز هست. ابعاد دیگر آن متأثر از اراده کساني است که آن را تبلیغ و تحميل کردهاند. آنها براي تعميق و تشديد و توسعه اين قطببندي از حداکثر ظرفيتهاي منفی و خصمانه تاريخي و فرهنگي و اعتقادي سود جستهاند. حتي در آنجا که اين مسائل نه واقعيت بلکه اتهام و دروغ پردازی است.
هدف اصلي آن بوده که ايران و متحدانش به لحاظ سياسي و دینی منزوي شوند. بهترين راه، تشديد نگراني و برانگیختن حماسه دينی در ميان طبقات مختلف اهل سنت جهت ايجاد حداکثر بدبيني بوده است. تبليغات وسيع و شبانه روزياي که ايران را به مثابه مهمترين تهديد قلمداد ميکند و همگان را از توسعه طلبي سياسي و ديني او ميهراساند، در این میان سهم مهمي است. تا بدان حد که ايران امروز براي بسياري از مردم منطقه عملا کشوري خطرناک تر و شرورتر از امريکا و اسرائيل تلقي ميشود. بسياري از اينان صريحاً از اين دو ميخواهند که ايران را مورد حمله قرار دهند.
اين اجمالي است از واقعيتي که هم اکنون وجود دارد و با خشونتي بي بديل عمل مي کند. عليرغم آنکه ما بخشي از اين منطقه هستيم و عموم و بلکه تمامي حملات عليه ما است، اما به نظر ميآيد اين واقعيتها نه تنها در افکار عمومي ما که حتي در نزد نخبگان ما هم انعکاس چنداني ندارد. هنوز هم بسياري با نوعي خوشبيني به حوادث منطقه مينگرند و کمتر به پی آمدهاي سنگين آن، حتي بر امنيت مليمان توجه دارند. به اختصار نکاتي را متذکر ميشود:
1- چنين نيست که همه کشورهاي منطقه از شرايط قطبي شده کنوني و گسترش خشونت مذهبي به يکسان متضرر شوند. اين شرايط پيش از همه و بيش از همه به زیان ما و متحدان ما است. اصولاً اين شرايط و اين موج را کساني به راه انداخته و تغذیه و تقويت کرده اند که در پي انزواي ما و بلکه انتقام ستاني از ما بوده اند. مضافاً که آنان داراي ابزارهايي هستند که بتوانند با تحريک شدگاني که ممکن است در آينده مزاحم آنان شوند، مقابله کنند. حتي سلفيان افراطي و برانداز نخواهند توانست به گونهاي موثر براي رژيمي چون عربستان و يا ساير رژيمهاي تشويق کننده آنها، مزاحمت ايجاد کنند. اين جريان را بيش از آنکه دلائلی سياسي باشد، دلائلی اعتقادي و ايدئولوژيک است. بستر فکري و اعتقادي سلفيان تکفيري ایدئولوژی وهابي است و اينان حتي عليرغم مواضع سياسي متفاوتشان با رژیمی چون سعودي نميتوانند او را به گونهای واقعي تهديد کنند. ممکن است عملياتي ایذایی انجام دهند، اما قادر نيستند به مقابله تمام عيار با رژيمي که مورد حمايت کامل ايدئولوژي و تشکيلات و شخصيتهاي وهابي است، برخيزند.
2- چنين نيست که وضع موجود صرفاً ناشي از توطئه قدرتهاي بزرگ فرا منطقهاي باشد. مشکل اين است که ما به نقش قدرتهاي منطقهاي رقيب خود به اندازه کافي اهميت نميدهيم. بسياري از اقداماتي که عليه ما و توسط قدرتهاي بزرگ انجام ميشود با تشويق و احياناً طراحي اينان است که انجام ميپذيرد. اينان هستند که احساسات و دلنگرانيهاي مردم را ميشناسند و داراي مؤسسات و ابزارهاي ديني و تبلیغی و رسانهاي و خدماتي مختلفي هستند و ميدانند چگونه و با استفاده از چه ابزارهايي آنان را عليه ما تحريک کنند. مضافاً که موضعگيري قدرتهاي بزرگ در قبال ما عمدتاً بر اساس منافع و مصالح آنها است که قابل محاسبه است و در نتيجه قابل پيشبيني و قابل تعامل، اما در اينجا موضعگيري متأسفانه بر اساس تعصب کور و انتقامستاني است که چندان قابل محاسبه و پيش بيني و تعامل نيست.
3- واقعيت اين است که بازوي مسلح قطببندي جديد که مرکب از نيروهاي سلفي تندرو و تکفيري است، انباشته از حماسه دينی است و البته از نوع خوارج گونه آن. ممکن است استثناءهايي وجود داشته باشد، اما داستان در کلیتش چنين است.
پيدايش و رشد اين جريان و استمرار و پايایي آن را دلائل فراواني است که ميبايد در جاي خود به دقت تحليل شود. بخشي از آن به موقعيت بسيار پيچیده و بيسرانجام جهان عرب، و تا حدودي جهان مسلمان، باز ميگردد و بخش دیگر آن به دميدن به روح حماسه دينی. تکيه و تأکيد بيش از حد بر اين مساله در جوامعي که از عدم توسعه يافتگي در وجوه مختلف آن و نيز از فقر فکري و فرهنگي رنج ميبرند و در عين حال فاقد ساختارهاي مناسب و ريشه دار اجتماعي و سياسي براي هدايت پتانسيل انقلابي نشات گرفته از حماسه دينی هستند، به واقع خطرناک است و در نهايت از سلفيت افراطي و تکفيري سر بر ميآورد و پيوسته اين خطر وجود دارد افرادي که ميل به جرم و جنايت دارند جذب چنين جرياني شوند و تظاهر به اسلام براي آنان صرفاً به مثابه توجيه کننده و مباح کننده جنايات و تجاوز آنان باشد.
اشتباه است اگر تصور شود افکار و توصيههاي ما مناسب با اهداف و منويات ما جذب ميشود. مخاطبان ما سخنان ما را در بستر فکري و اعتقادي خود در مييابند و نه آنچه را که در ذهن داريم. دقيقاً همانند تبليغات غربيان خطاب به مردم ايران که عموماً به نتایجی متفاوت و بعضاً کاملاً متفاوت با آنچه در اندیشه دارند، ميانجامد.
صريح بگوئيم، اگر چه بسیاری از مردم منطقه و به ويژه اقشار فروتر جامعه که عموماً علاقمند به دين و مایل به فداکاري در راه آن هستند، در طول ساليان طولاني اخير تحت تأثير خطابههاي انقلابي ما قرار گرفتهاند، اما اين جريان به ميزان بيشتري آنها را به تقابل با ما کشانيده است تا تقابل با اسرائيل و قدرتهاي شيطاني ديگر. بدان جهت که به دليل تبليغات وسيع رقباي ما، تشيع و ايران خود مهمترين مشکل اسلام و جهان مسلمان قلمداد شده است. لذا هر مقدار پيام ما تندتر باشد، ميزان تحريک عليه ما به دلائل فراواني بيشتر ميشود.
البته اين بدين معني نيست که از ابلاغ چنين پيامهايي چشم بپوشيم. بدين معني است که با توجه به واقعيتها به نقطه مطلوب دست يابيم و تصور نکنيم متناسب با تلاش بيشتر متحدان بيشتري براي مقابله با قدرتهايي بزرگ مخالف خود به دست خواهيم آورد.
4- بايد بپذيريم که در اوضاع و احوال کنوني در شرائطي مساوي با رقباي خود قرار نداريم. نه صرفاً به دليل امکانات مالي و رسانهاي بيشتر طرف مقابل، بلکه بدين لحاظ که بستر طبيعي افکار و اعتقادات اکثريت مردم منطقه به نفع آنها است. به جهات مختلف ما و متحدانمان متهم هستيم. حداقل در حال حاضر مسئله بدین گونه است.
بهتر است در اين مورد و زمينههايي که در تاريخ و فرهنگ اهل سنت، فرهنگ در مفهوم عام آن، وجود دارد و ميتواند به سرعت به افکار و انگيزههايي ضد شيعي تبديل شود، صحبت نکنيم، اما فيالجمله اين واقعيت وجود دارد و رقباي ما در چنين بستري فعاليت ميکنند و اصولاً چنين بستري را خلق ميکنند. آنها در مقام حمله هستند و ما مقام دفاع. نکته اينجاست که حملات آنان گوش شنواي به مراتب بيشتري دارد تا دفاع ما، و اساساً اگر گوشي براي شنيدن دفاعيات ما وجود داشته باشد.
اگر اين نکته را بپذيريم خواهيم پذيرفت که علاج، مقابله به مثل نيست، کاهش تنش است. به ويژه در بعد تبليغاتي و رسانهاي. اگر چه در شرائط کنوني کاري است دشوار، اما بهرحال راه حل چنين است. البته اشتباه نشود، منظور از کاهش تنش فتح باب مجامله و تعارفات تشريفاتي و بي حاصل نيست، ملتزم بودن و ملتزم کردن طرف مقابل به يک سلسله اصول و ضوابط است.
باید به طرف مقابل بگوئیم آنها در رقابت سیاسی با ما نباید از ابزارهای مذهبی سود بجویند. نباید به دیگرانی که چنین میکنند، به ویژه عالمان دینی، چنین اجازهای دهند و خود نیز میباید به چنین ضوابطی ملتزم باشیم و ملتزم بمانیم.
در اوج منازعات کاتولیکها و ارتودکسهای بالکان در دهه نود این دو نکوشیدند از ابزارهای دینی و خاطرات بسیار خصمانه و منفی تاریخی علیه یکدیگر استفاده کنند و حتی علیرغم گلایههای فراوان شخصیتهای روحانیشان از یکدیگر، کوشیدند وسیلهای برای کاهش تشنج باشند و نه میداندار جنگ مذهبی. این جریان را هماکنون در اوکرائین هم شاهد هستیم. علیرغم آنکه بخشی از مردم غرب اوکرائین، کاتولیک - اونیاتی - هستند، و اونیاتیها و ارتودوکسهای اوکرائینی خاطرات بسیار تلخ و بلکه وحشتناکی از یکدیگر دارند.
5- جهاني شدن در حال حاضر يک واقعیت است. اما بخشي از واقعيت جهاني شدن در آنجا که به منطقه ما راجع ميشود، «منطقهاي» شدن منطقه ما است. به برکت ابزارهاي نوینی که جهاني را تسهيل و تسريع کرده است، کشور ما و ساير کشورهاي منطقه تحت تأثير واقعيتهايي که ميتوان آن را "واقعيتهاي جديد منطقهاي" ناميد، قرار گرفتهاند و همين جريان است که در حال حاضر دیدگاه آنان را، و حتي مردم عادیشان را، نسبت به ما تعيين ميکند.
مشکل قطببندي يادشده عمدتاً نه مشکل ما که مشکل منطقه ما است. اما بهرحال ما و منافع ما را تحت تأثير قرار ميدهد. مضافاً که اين مسئله ميتواند احياناً به مشکلي داخلي تبديل شود. نميتوان هموطنان مرز نشين ما را از موجهاي نيرومند مذهبي منطقهاي صرفاً با تکيه بر وحدت ملي و براي هميشه برکنار نگاه داشت. لازم است در سياستهاي درون مرزي و برون مرزي و نيز سياست تبليغاتي و رسانهاي خود با توجه به اين واقعيتها تجديد نظر کنیم. تهديد فرهنگي نشأت گرفته از غرب که با جريان جهاني شدن شدت يافته تنها تهديد نیست، تهديدهاي رنگارنگ منطقهاي حتي در آنجا هم که ماهیتی سياسي و امنيتي ندارد، ميبايد لحاظ شود.
خلاصه کنیم، چنین است واقعیت منطقهای که در آن زندگی میکنیم که تنها به بخش کوچکی از آن پرداخته شد. این وضعیت در تعارض کامل با منافع و مصالح منطقه ما و خصوصاً کشور ما است. مشکل در اینجاست که اگر اقداماتی صورت نگیرد این جریان به پیش خواهد رفت، چنانکه در طی سالیان اخیر چنین بوده و چنین شده است.
بدون شک در برابر اسلحه بدستانی که در پی تعرض هستند باید با قدرت ایستاد، اما مسئله فضای فکری و روانی و رسانهای موجود است که واقعیتها را به گونهای نه تنها متفاوت بلکه متضاد با آنچه هست میگوید، میفهمد و باور میکند. حتی رسانههایی نسبتاً مستقل و تا حدودی هوادار ایران همچون روزنامه "القدس العربی" اخبار و تحلیلها را به گونهای مینویسند که گویی مشکل عراق صرفاً ناشی از شیعیان آن و سیاستهای ایران است و حتی فراتر از آن ناشی از سیاستها و توصیههای آیتا... سیستانی است. مهم دگرگون کردن این فضا است. مدتهاست که ما نسبت به این فضا و سنگین شدنش بر علیه خود بیتفاوت بوده ایم. این جریان نمیتواند و نمیباید ادامه یابد و سنگینتر شود. اما اینکه میتوان بحث دیگری است. در اینجا هدف صرفاً نشان دادن گوشههایی از وضعیت کنونی بود.
برای مشاهدۀ وبلاگ حجتالاسلام و المسلمین دکتر محمد مسجدجامعی اینجا کلیک کنید
نظر شما