وقتی به مناسبات و داد و ستدهای جاری جهان نگاه میکنیم، میبینیم که نظام سرمایهداری با همه لوازم و ابزارش، بساط حکومت مطلقه خود را پهن کرده است. این نظام توانسته است با سواری گرفتن از نَفْس بنیآدم، او را وادار به پذیرش حاکمیت خود کند و همه را پای سفره فزونخواهی بنشاند. موفق هم بوده است. آخرین سدهای مقاومت را ابتدا در شوروی - با سر و صدا - و بعد در چین - بی سر و صدا - فرو ریخت. میبینید که سینهچاکان دیروز کارگران و دهقانان، نه تنها دکمههای پیراهن خود را بستند، بلکه کراوات دشمنان قدیمی را هم به گردن آویختند.
خیلی محترمانه داس و چکشها را پایین آوردند و به موزهداران خود سپردند. اینک همه کشورها با برگهای نظام سرمایهداری بازی میکنند. مگر نمیبینید که جذب سرمایه مایه مباهات است؟ شراکت با شرکتهای بزرگ، امتیاز به حساب میآید؟ عضویت در سازمان تجارت جهانی یا روی خوش دیدن از بانک جهانی، جای تبریک دارد؟ همه اینها یعنی پذیرش سرمایهسالاری. بعضی کشورها با روی باز و برخی هم مثل ما با اخم و تَخم آن را پذیرفتهاند. به نظر میرسد اکنون نمیتوان به لحاظ اقتصادی میان کشورها وجه تفاوتی قایل شد و از این منظر آنها را به بلوکهای جداگانه تقسیم کرد. تقسیمبندی کشورها به جوامع توسعه یافته، در حال توسعه و توسعه نیافته، القابی است که به ما میگوید درصد گردش سرمایه در هر یک از این کشورها چه میزان است: زیاد، متوسط، کم. وگرنه در اصل پذیرش نظام سرمایهسالاری تفاوتی با هم ندارند و رقابتی چشمگیر برای ارتقاء از رتبه سوم به دوم، و از دوم به اول، یعنی رسیدن به قواره کشورهای در حال توسعه دیده میشود.
هر چند خصلتهای نهفته در نظام سرمایهداری موجب برچیده شدن مرزهای اقتصادی شده است، با وجود این، فرهنگها توانستهاند مرزهایی را برای خود حفظ کنند و در هاضمه جهانخوار این نظام هضم نشوند. حفظ این مرزها کار آسانی نیست. حفظ هویت، نگهداری از سنتها و آیینها و نگهبانی از مبانی و اصول انسانی کار دشواری است. سرمایهسالاری تمایل فراوانی دارد که همه فرهنگها دستان تسلیم خود را در برابر او بالا ببرند؛ و اگر هم نمیبرند، حرف زیادی نزنند؛ اگر گاهی حرفی هم به اعتراض میزنند، مقاومت نکنند. ابزار و اسباب مقابله با هر مقاومتی فراهم است: از ناو هواپیمابر گرفته تا حقوق بشر، از صنعت سینما گرفته تا کودتا و ... نظام سرمایهسالاری سوار بر ارابه جهانیسازی نیست، سوار بر غلتک جهانیسازی است. او با سود جستن از آرزوی دیرین بشر در جهانی شدن، نقش «منجی عالم» را بازی میکند و برای رسیدن به پایان این نقش خیالی، به جا گذاشتن هر خرابه و جنازهای را مباح میداند. از این روست که میبینیم تعدادی از مرزهای فرهنگی شکسته شده، اما شماری دیگر در حال مقاومت هستند.
اگر انقلاب اسلامی ایران بر بنیادهای اقتصادی پدید آمده بود و در واقع خیزشی مادی علیه یک نظام اقتصادی بود، اکنون برای یافتنش میباید به سراغ بقایای اجسادی که غلتک جهانیسازی از روی آنها عبور کرده میرفتیم. اما مبانی انقلاب اسلامی ایران فرهنگی است و از همین جهت تا کنون توانسته است به انحاء گوناگون از فرود آوردن سر در برابر آن نظام سودپرست خودداری کند و تاوان وفاداری به فرهنگ خودی را نیز بپردازد. اگرچه مجبور بودهایم با برگهای اقتصادی سرمایهداری جهانی بازی کنیم، اما در حفظ هویت جمعی خود اصرار ورزیدهایم. ما در برابر دو حکم مشخص نظام جهانی سرمایهسالار (تسلیم، یا مرگ) ایستادهایم و از پذیرش آنها سرباز زدهایم. درست است که ما با دو آرزوی بزرگ، راه سوم را در پیش گرفتهایم (به حکم تاریخ، دجال سرمایهسالاری فرو خواهد پاشید؛ به حکم آفرینش خورشید دوازدهم از منظومه انتظار طلوع خواهد کرد) اما ادامه پایداری در برابر آن احکام نیازمند درایت است. آنچه هزینههای پایداری را کاهش میدهد، برخورداری از همین خصلت است. هوشمندی معما نیست. گم نشده است. نیازی به کشف ندارد. هست. فقط باید انتخابش کرد. خوب است بدانیم که غلتک جهانیسازی همچنان در حال حرکت است. خود را دریابیم!

وقتی به مناسبات و داد و ستدهای جاری جهان نگاه میکنیم، میبینیم که نظام سرمایهداری با همه لوازم و ابزارش، بساط حکومت مطلقه خود را پهن کرده است.
کد خبر 371617
نظر شما