ماجرای اعطای دکتری افتخاری دانشگاه هاروارد به شاه

محمد رضا پهلوی اواسط خرداد سال 1347 برای دریافت "دکترای افتخاری علوم انسانی" از دانشگاه هاروارد به آمریکا سفر کرد. اگرچه این سفر هرگز یک بازدید رسمی نبود اما خالی از حادثه هم برگزار نشد. در هنگام حضور هیات اعزامی به ریاست علم در آمریکا؛ در بحبوحه انتخابات داخلی حزب دموکرات برای گزینه نهایی نامزدی ریاست جمهوری؛ رابرت کندی در حالی که در اوج اقتدار بود در هتل آمباسادور به قتل رسید.

با اينهمه اين اتفاق مهم، تغييري در برنامه سفر غيررسمي شاه نداد. او پس از مراسم تشييع و دفن رابرت كندي، با پرزيدنت جانسون رئيس جمهور وقت ايالات متحده آمريكا، صاحبان صنايع و مالكين كمپاني‌هاي بزرگ آمريكايي، روساي سازمان‌هاي سيا و اف‌بي‌آي و همچنين ژنرال‌هاي ارشد ارتش آمريكا ديدارهاي متعدد برگزار كرد.

 مسئله ديگر نوع رفتارهاي خاص و پر از تناقض علم و شاه در اين سفر غير رسمي است. مثلا يكجا بحث بر سر مسئله توكل به خداوند و اعتقاد به قرآن پيش مي‌آيد. علم به شاه توصيه مي‌كند براي حضور در دانشگاه هاروارد؛ وي حتما جليقه ضد گلوله بپوشد و شاه در جواب مي‌گويد قرآن در جيب دارم كافي است... و از سوي ديگر رفتارهاي غيرمنزه و عياشي‌هاي متعدد و پراكنده شاه و علم در اين سفر  روي ديگر سكه است...

نوشته‌هاي اميراسدالله علم در رابطه با اين سفر، مربوط به 11 خرداد  تا 5 تير 47 است. در جلد هفتم1 يادداشت‌هاي او در طي صفحات 318 تا 327 وقايع اين رويداد‌ها ذكر شده كه با تلخيص در ذيل مي‌بينيد:

  • شنبه 11 خرداد تا چهارشنبه پنجم تير 1347

به طرف آمريكا حركت كردم... از 2 ژوئن تا دهم ژوئن كه اعليحضرت همايوني به آمريكا تشريف فرما شدند من در نيويورك بودم. فقط يك روز به بوستون رفتم كه محلي كه قرار بود دكتراي افتخاري از دانشگاه هاروارد به شاهنشاه تقديم كنند؛ ببينم خداي نكرده محل خطري نباشد. ماموريت من در اين مدت تماس گرفتن با خانواده كندي و مخصوصا رابرت كندي بود...

اول اقدامي كه شده بود اين بود كه در دانشگاه هاروارد كه به شاه دكتراي افتخاري تقديم مي‌شود؛ ژاكلين كندي دعوت بشود و باب مراوده و مذاكره باز شود...

روز پنجم ژوئن صبح زود برخاسته بودم كه با سفير خودمان، هوشنگ انصاري و نمايندگان CIA و  FBI به بوستون برويم و كمبريج2 را بازديد كنيم كه احتياط‌هاي لازم به عمل آيد. در حمام بودم كه دوست من كه با من خوابيده بود، با آنكه خيال مي‌كردم خواب است، با عجله در حمام را زد. معلوم شد وقتي من بيدار شده بودم او هم بيدار شده بود و تلويزيون را باز كرده و گوش مي‌داد... در اين ضمن شنيده بود رابرت كندي را در لس آنجلس ترور كردند. سبحان الله! و چون مي‌دانست كه من با او كار دارم، اين خبر را به عجله در حمام به من داد...

بعدازظهر به واشينگتن رفتيم. تقريبا تشريفات تمام رسمي بود. شام پيش جانسون خورديم. فوق‌العاده عالي بود. بعد از شام شاهنشاه 2 ساعت تمام با جانسون مذاكره كردند ... سر شام نطق بسيار مهمي در تجليل از شاهنشاه و پيشرفت و انقلاب ايران، جانسون ايراد كرد كه با عدد و رقم بود و حقيقتاً مايه سرافرازي هر ايراني مي‌شد. شاهنشاه هم جواب بسيار عالي في‌البداهه فرمودند كه عالي بود. من خودم كه سر ميز جانسون و پهلوي دست او نشسته بودم، ديدم كه در چشم او اشك جمع شد. تمام مدعوين گيلاس‌هاي شامپاين خود را به سلامتي شاهنشاه بلند كردند. حقيقتا عالي بود و شاه مايه افتخار ماست...

روز 12 ژوئن صبح ملاقات‌هاي مفصلي شاهنشاه در Blair House3 با صاحبان صنايع آمريكا و رئيس ستاد كل ارتش آمريكا و رئيس كل سيا مجدداً داشتند و ساعت 12 مجددا با جانسون ملاقات فرمودند ...

بعد از ظهر به بوستون رفتيم. شب در بوستون كاري نداشتيم. دانشگاه شام داده بود كه خورديم و ، خيلي بامزه، با تشريفات دانشگاهي بود و زود خوابيديم. صبح تشريفات تقديم "دكتراي افتخاري علوم انساني" به شاهنشاه بود. براي نطق شاهنشاه سيزده هزار دانشجو ابراز احساسات كردند. در اين ضمن ده دوازده نفر هم بر عليه ما تظاهرات كردند كه خيلي مضحك بود ... زيرا روي اعلانات آنها نوشته شده بود، شاه، چرا دانشگاه‌ها را بسته‌اي؟ در صورتي كه در ايران يك دانشگاه هم بسته نبود ...

من شب پيش هرچه اصرار كردم فردا جليقه ضدگلوله بپوشند، شاهنشاه به من خنديدند و گفتند قرآن در جيب دارم، كافي است. ماشاالله از اين اعتقاد. عرض كردم به خدا قسم من هم معتقدم، ولي از قديم گفته‌اند با توكل زانوي اُشتر ببند. ولي گوش نكردند كه نكردند و به حمدالله به خير گذشت.

عصر حركت كرده به سمت سنت لوئيس رفتيم. اينجا براي ديدن كارخانجات طياره‌سازي فانتوم كه عاليترين شكاري‌هاي امروز دنيا را مي‌سازند كه در عين حال بمب افكن هم هست؛ رفتيم. از اين شكاري‌ها فقط به انگلستان 150 عدد داده‌اند و بر حسب امر صريح جانسون 65 عدد به ما مي‌دهند. به علاوه يكصد نفر خلبان براي ما تربيت مي‌كنند كه بي‌سابقه است. بقيه طيارات را در ويتنام احتياج دارند و به هيچ كس نمي‌دهند...

شب در هتل بسيار عالي بوديم و چون كاري و برنامه‌اي نبود، قرار داده بوديم قدري خوشگذراني بكنيم. دو دختر از نيويورك خواسته بودم آمدند، بسيار خوب بودند. ولي از عجايب دنيا اين كه يكي از آنها رفيقه رابرت كندي مرحوم بوده است ... و آن قدر هم به او وفادار بوده كه ده شب پس از قتل او پيش ما آمده است ... عصر به نيويورك آمديم. شب بدون برنامه‌ريزي بوديم قدري خوشگذراني شد. ولي آن قدر خسته بوديم كه همگي زود خوابيديم.

...در اتومبيل كه از سفارت به فرودگاه مي‌رفتيم من تنها در ركاب بودم و شاهنشاه شخصاً ماشين مي‌راندند. به من فرمودند، احساس مي‌كنم سوزشي در مجراي ادرار دارم. عرض كردم، بي‌جهت به خود زحمت مي‌دهيد و فكر مي‌كنيد. هميشه اين افكار را داريد. پارسال هم در بابل همين مطلب را مي‌فرموديد با آنكه با هيچ كس جز خانواده نبوديد. فرمودند، اتفاقاً آن صحيح بود زيرا بعضي امراض قارچي بود، حالا هم ناراحت هستم. من قدري شوخي كردم، ولي ديدم بسيار ناراحت هستند.

به هرصورت به زوريخ وارد شديم. بعضي معالجات احتياطا شد و فوري نتيجه داد و خيالشان راحت شد... شاهنشاه 25 ژوئن وارد تهران شدند...

  • پانوشت‌ها:

1- جلد هفتم يادداشت‌هاي اميراسدالله علم؛ ويراستار علينقي عاليخاني؛ انتشارات كتابسرا؛ چاپ اول 1393

2-منظور شهر كمبريج در كنار بوستون، محل اصلي دانشگاه هاروارد است.

3- مهمانسراي رياست جمهوري ايالات منحده آمريكا؛ كه روبروي كاخ سفيد است.

کد خبر 392768

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 12
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۹:۰۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
    9 2
    نمی تونم قبول کنم . کسی که همیشه بالاترین هزینه ها رو برای شرایط امنیتی خودش می کرد و بسیار بسیار تو این مورد افراط می کردند مثل همون سوزش که در آخر اشاره کردند چطور شد که گفتند قرآن در جیب دارند متاسفانه تناقض عجیبی است ‌ فقط خدا از حقایق امور آگاه است
  • بی نام A1 ۱۹:۲۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
    10 16
    به نظر من شاه آدم مذهبی بود ولی خیلی متقید نبود
  • بی نام A1 ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
    21 10
    انتشارات كتابسرا؛ چاپ اول 1393 من دیگه حرفی ندارم
    • محمد IR ۱۵:۰۱ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۲
      3 13
      سلطنت طلب‌ها مدتها است ديگه حرفي براي گفتن ندارن عمو جان...
  • بی نام RO ۲۱:۰۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
    1 1
    باشه
  • محمد IR ۲۲:۲۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
    26 6
    خوب كه چي؟فقط كافيه وضع اقتصاديه زمانه شاه با الان ومقايسه كنيد.زندگيه شخصيش به خودش مربوط بود
  • بی نام IR ۲۲:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
    3 6
    اون دوست علم ک باهاش خوابیده بود و خبر مرگ کندی رو داد مرد بود یا زن؟
  • بی نام A1 ۰۵:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰
    18 2
    داستان قشنگی بود .منتظر داستان های دکتراهای اعطا شده به غیر شاه ها هم میمونیم...
  • ع. ت. IR ۱۵:۲۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰
    9 1
    الحمدالله به ايشان خوش گذشته و سفر پرباري بوده
  • سهيليان IR ۱۵:۳۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰
    10 0
    وفاداري طرف منو کشته
  • ذاکرزاده IR ۱۵:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰
    7 1
    خواهشمند است چنين مطلبي نوشته نشود به نظرم مردم به ماموريت هاي مقامات به کشورهاي ديگر بدبين مي شوند
  • معتمد IR ۱۶:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰
    7 1
    سبحان الله قرآن در جيب به حمدالله