۰ نفر
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۲

محمدعلی اینانلو

باورکنید که ذره ای اغراق نیست، به چشم خودم دیده ام؛

- صبح زود زیبائی از بهار است، پنجره اتاقم را باز کرده ام، قهوه خوش عطر صبحگاهی را می نوشم و عطر دلپذیر آن را بو می کشم. خانه ام پای کوه است، در سوهانک تهران، دور تا دورم درخت ها از شکوفه سپید پوشیده. بلبلی در درختی نزدیک پنجره اتاقم می خواند، آمیزه نسیم و عطر شکوفه و قهوه با صدای بلبل سرشارم کرده است، از گوشه ای مرد جوانی پیدا می شود، بقچه ای زیر بغل، سر پائینی کوچه را می آید، بلبل می خواند، مرد جوان نزدیک درخت می شود، صدای بلبل را می شنود، نگاهی به بالا مکثی می کند، بقچه را زمین می گذارد ، سنگی بر می دارد و به سمت بلبل پرت می کند، بلبل می پرد ، دور می شود و دیگر نمی خواند، قهوه ام به شدت تلخ است مزه زهرمار می دهد ...

- این صحنه را از تلویزیون دیده ام؛ چند جوان قلمچاق دنبال خرسی جوان اند، همگی با چوب بی ذره ای ترحم او را می زنند، خرس ناله می کند و سعی در گریز دارد، جوان های گردن کلفت دست بردار نیستند یکی از آن ها سنگ بزرگی به کمر خرس می زند، خرس جوان فلج می شود، با دست هایش خود را به جلو می کشد، با نا امیدی سعی در گریز دارد اما جوان های دلاور دست بردار نیستند، خرس در آب رودخانه می افتد و جوانان برومند همچنان او را با چماق می زنند، ناله های دلخراش خرس در غرش رودخانه گم می شود...

- جوانی سگ خود را به گردش می برد، قلاده به گردن دارد، زنجیری به قلاده در دست جوان است، ماموری از نزدیک به سر سگ شلیک می کند، گلوله از پشت سر سگ وارد می شود و از دهانش در می آید، در جلوی چشمان جوان جان می کند، عکس سگ راا می بینم از نوع "آل زیشن جرمن شپرد" است، نژادی بسیار باهوش.

- تلویزیون صحنه زلزله نپال را نشان می دهد، سگ هایی از نوع همان سگ کشته شده، در میان آوارها به دنبال زندگان احتمالی می گردند تا جانشان را نجات دهند. سگ هایی از همان گونه در دستان ماموران مرزی نیروهای انتظامی اند تا نگذارند که افیون وارد کشور شده و جوانان بیکار مستعد ما را معتاد کند.

- روز هلال احمر ایران است، جوانان هلال احمر از جمله نمایش هایشان سگ هائی را که تربیت کرده اند تا در حوادث به کمکشان بیایند، نمایش می دهند. سگ ها از همان گونه ای هستند که آن مامور به سرش شلیک کرد. رئیس جمهوری دولت تدبیر و امید، شعر "یکی در بیابان سگی تشنه یافت" را می خواند و می گوید که تمامی گناهان مردی که در بیابان به سگ تشنه آب داده از سوی خداوند بخشیده می شود، ما حرف های رئیس جمهوری را قبول داریم.

- شب زیبائی است در بهار، سنجدها و گل های طاووسی عطر شگفت انگیزی دارند، نسیمی ملایم می وزد. در بالکن مزرعه نشسته ام، تنهایم، دور تا دورم دشت است و سکوت. قهوه عصرانه ام را در دست دارم، عطرش با عطر گل ها می آمیزد. مست کننده است، صدای "گرگین" سگ پیرم را از پائین می شنوم، زوزه ای زیبا و دلنشین دارد، یک دستش را در نزاع با گرگها از دست داده است. به لب نرده ها می روم صدایش می کنم:  "آهای پیری! ممنون که صدایت مرا از تنهائی در می آورد!" با او شوخی می کنم، بعد از ده، دوازده سالی که با هم زندگی کرده ایم شوخی های مرا می فهمد، سر بالا می کند و دم تکان می دهد، خوشبختانه کسی نیست که به او شلیک کند، برمی گردم و روی صندلی می نشینم، قهوه ام بسیار خوش عطر است. دور تا دور دشت است و سکوت و نسیم و عطر گل های طاووسی و سنجد و گل های محمدی که تازه شکفته اند و نام پیامبرِ رحمت که این گل ها را متبرک کرده است، می اندیشم که چه پیامبری با چه روح رحمتی، آیا امروزه که بشر به شدت خونین است و دشنه ها گلو ها را می برند و از فاصله ای نزدیک به جاندارانی که به زیب حیات پروردگار زیبا شده اند، شلیک می کنند.......

آیا هنوز یافت می شوند ، انسان هائی که مانند او ببینند ، بیندیشند و بگویند " کسانی که شاخه درختی را می شکنند از امت من نیستند ، آنها بال فرشته ای را شکسته اند ؟ "

دشت است و سکوت و عطر گل های محمدی ، می اندیشم ، آیا ما پیروان چنین پیامبری هستیم ؟ تنهایم و توسن اندیشه را رها کرده ام به اسطوره می اندیشم و به شاهان اسطوره ای و به جوانان قلچماق و دلاوری که با سنگ و چماق به جان خرس جوان افتاده بودند ، آیا ما فرزندان چنان پدرانی هستیم که هزاران سال پیش می گفتند و تاکید می کردند که "با حیوانات با زبان نرم سخن بگوئید ؟ " می اندیشم به تهمورث دیوبند نخستین شاهی از ایران که حیوانات را اهلی کرد و به مردمش آموخت که چگونه از آنها بهره گیرند اما با رفتار ، کردار و گفتار خوش :

رمنده دلان را همه بنگرید/ سیه گوش و یوز از میان برگزید
بیاورد و آموختنشان گرفت/ جهانی بدو ماند اندر شگفت
بفرمودشان تا نوازند گرم/ نخوانندشان جز به آوای نرم
نخوانندشان جز به آوای نرم
آوای نرم

آوای نرم، دشت است و سکوت و نسیم و عطر گل ها و من با" گرگین" شوخی دارم و او شوخی های مرا می فهمد و هم جنسانش زیر آوارها به دنبال زندگان می گردند و ما با آنها با زبان سلاح و چماق و سنگ سخن می گوئیم ، واقعا به چه گناهی ؟!!

۴۷۴۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 416372

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 11
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • خانم مارپل IR ۱۸:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
    51 1
    من با دیدن اون خرس ساعت ها اشک ریختم و فکر کردم...
  • سمیه IR ۱۹:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
    45 5
    وجود شما دلگرمی طبیعت دوستان است جناب اینانلو
  • علی A1 ۰۳:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۴
    7 62
    فکر نمی کنم ماموری همینطور بی دلیل به سر یک سگ انهم در خیابان و همراه صاحبش شلیک کند.
    • امیر A1 ۰۶:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۴
      5 1
      اشتباهی مثبت دادم
    • بی نام A1 ۰۹:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۴
      18 0
      چرا به سگ بیچاره شلیک کرده مگه سگه قاچاقچی بوده یا مزاحم ناموس مردم شده یا چی؟؟؟؟؟
  • مهدی A1 ۰۷:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۴
    7 1
    شب زیباستروز زیباستطبیعت دل انگیز است و تفنگ نفرت انگیزایمان بیاوریم به عطر گلها و نسیمی که از علفزارها و گندمزارها می گذرد تا مشام قناریها،سگها ،خرسها،کل ها و انسانها را از بوی زندگی سرشار کند
  • کاظم IR ۱۰:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۴
    10 0
    خونم بدجور به جوش آمد........
  • بی نام A1 ۱۰:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۴
    12 1
    ساده است نوازش سگی ولگرد شاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی می رود و گفتن که سگ من نبود ساده است ستایش گلی چیدنش واز یاد بردن که گلدان را آب باید داد ساده است بهره جویی از انسانی دوست داشتن بی احساس عشقی او را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمیشناسمش ساده است لغزش های خود را شناختن با دیگران زیستن به حساب ایشان و گفتن که من این چنینم ساده است که چگونه می زیم باری زیستن سخت ساده است و پیچیده نیز هم...
    • افشین A1 ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۵
      9 1
      سالها پیش عزیزی این شعر زیبا را برای من نوشت درس بزرگی به من داد و من دیگر او را ندیدم
  • سلیمی A1 ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۵
    8 1
    آقای اینانلو همیشه دوست داستنی هستند.
  • بی نام IR ۰۷:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
    0 0
    متنی بسیار زیبا و تاثیر گذار .... ممنون