لیلی گلستان هم در برابر اظهارات پدرش در این کتاب موضع گرفت: «ابراهیم گلستان آش در هم جوشِ خوش‌مزه‌ای است پر از سبزی‌های معطر، سیر داغ، نعنای داغ، کشک و زعفران که پس از خوردن آن به دل درد شدیدی دچار می‌شوید.. او همین بود که خواندید. پر از کار و زحمت، پر از احساسات بی‌پرده و صریح، هم شریف و هم خبیث، زمخت و دریده، خاله‌زنک و لیچارگو، پر از جملاتی که بوی گند تحقیر کردن از آن می‌آید...

سرویس کتاب خبرآن‌لاین در ایام تعطیلات عید هر روز یک پیشنهاد «کتاب‌خواری» دارد تا در کنار شیرینی و آجیل نوروزی و همچنین نسیم و آفتاب بهاری، فرهنگ در میان سفره هفت‌سین شما جایی باز کند و «کتاب» میهمان چشم‌ و ذهن و دل شما شود، هر روز با یک پیشنهاد و چند عیدی دیگر معطر به عطر کاغذ میهمان شما هستیم؛ از 29 اسفند88 تا 12 فروردین89؛ قفسه کتاب هایتان را نو کنید با خبرآن‌لاین!

***


حدود سه سال پیش، یک منتقد جوان برای نقدی که بر کتاب «نوشتن با دوربین» قلمی کرده بود، تیتر «نوشتن با دوربین، یا حمام گلستان؟» را انتخاب کرد تا با این کنایه، خوانندهٔ یادداشتش را متوجه نقدهای تندِ ابراهیم گلستان، به مترجمان و نویسندگان و فیلم‌سازانِ سال‌های دور و نزدیک ایران کند.

«نوشتن با دوربین» عنوان کتابی است از پرویز جاهد که بدون شک خودش هم فکر نمی‌کرد روزی منتشر شود! جاهد که حالا یک اپوزیسیون جدی است، اما کتابش در ایران بدون مشکل چاپ می‌شود، آن‌روزها پی‌گیر اخذ مدرکش در انگلستان بود. برای تکمیل پایان‌نامه‌ای که به قول خودش دربارهٔ «تاریخ تحلیلی ریشه‌های موج نو در سینمای ایران» بوده است، ابراهیم گلستانِ ساکنِ انگلستان را گزینهٔ خوبی برای گفتگو و استخراج اطلاعات می‌یابد و با او برای دیدار قرار مدار می‌کند. حاصل این تصمیم، چهار دیدار بین سال‌های 2002 تا 2003 است که از قِبلش، «نوشتن با دوربین» منتشر می‌شود، اما یک جملهٔ دندان‌گیر که به تکمیل پایان‌نامهٔ جاهد کمک کند، عایدش نمی‌شود؛ چرا که گلستان در همان آغاز، این‌طور آب سرد بر سر جاهد می‌ریزد: «این قضیه خیلی پرته! تو به من می‌گی دربارهٔ چیزی حرف بزنم که بهش اعتقاد ندارم.»

و از همین‌جا، گفتگوی خواندنی و جذاب با ابراهیم گلستانِ فیلم‌ساز، نویسنده، مترجم و محقق و حتی تاجر آغاز می‌شود. ملغمه‌ای از سؤالات که حکایت ربط‌شان به موضوع پایان‌نامهٔ جاهد حکایت ربطِ دریای خزر به دریای عمان است! گفتگویی که به قول نویسندهٔ یادداشتی که در صدر این نوشته یادش رفت، بوی رطوبت حمام ازش می‌آید و صدای کیسه کشیدن آقای گلستان بر گردهٔ نویسندگان و مترجمان صاحب نام ایران که جریان روشن‌فکری را نمایندگی می‌کنند. اما ماجرا جدی‌تر از کیسه کشیدن است. وقتی نگاه می‌کنی، نام‌هایی در این کتاب می‌بینی که خود، روزگاری به هوای حضور در جریان روشن‌فکری و حتی احزاب سیاسی، منتقدِ راه و روش و حتی قیافهٔ دیگران بوده‌اند و حالا، گویی در «نوشتن با دوربین» گذرشان به دباغ‌خانه افتاده!

این کتاب، بلافاصله بعد از انتشار، بازار کتاب ایران را داغ کرد. سر و صدا بلند شد. صداهای خاموشِ مترجمِ پیر و نویسندهٔ ساکت را در آورد و بارِ دیگر، نام ابراهیم گلستان را در ایران مطرح کرد. نویسنده‌ای که سال‌ها است عزلت‌نشین فرنگ شده و بیش‌تر به سکوت و انزوا شهره است تا سخن‌وری و حضور در جمع. اندکی بعد، روندِ بازنشرِ کتاب‌های خاک‌خوردهٔ گلستان آغاز شد و نامِ او رو آمد. و همهٔ این‌ها، از زبانِ تند و بی‌هوایش آغاز شد.
گلستان در 4 دیدار با جاهد، تک تک آدم‌های جریان روشن‌فکری که روزگاری برای برخی به «بت» در ادبیات و هنر بدل شده بودند جلوی دوربینِ کلمات می‌آورد و بی‌رحمانه و بی‌ملاحظه پوست‌شان را می‌کند. چیزی مانع از گفتنش نیست. او پیرمردی است که دیگر کار خاصی ندارد. عمرش دراز است، درحالی‌که بسیاری از هم‌نسلانش سال‌ها پیش مرده‌اند و برای دفاع از خود هم زنده نیستند.

اما زنده‌ها سریع موضع می‌گیرند:
نجف دریابندری در چندین گفتگو به حرف می‌آید و می‌گوید: «به نظر من این کتاب با سن و سال آقای گلستان جور در نمی‌آید.» نجف، در جایی دیگر، در جواب سؤال یک خبرنگار می‌گوید: این ها دروغ است عزیز من. به کلی دروغ است!»

هوشنگ گلمکانی هم در جایی دیگر به حرف آمد و گفت: «مشکل در لحن ایشان است که مؤدبانه و با وقار نیست. متمدنانه نیست.»
حتی دختر او، لیلی گلستان هم در برابر اظهارات پدرش درباره جریان روشن‌فکری موضع گرفت: «ابراهیم گلستان آش در هم جوشِ خوش‌مزه‌ای است پر از سبزی‌های معطر، سیر داغ، نعنای داغ، کشک و زعفران که پس از خوردن آن به دل درد شدیدی دچار می‌شوید.»

خواندن نوشتن با دوربین، آغاز فروریختن جریانی است که روشن‌فکری را در دود و برهنگی جستجو می‌کند! و چه شگرف که این فروریختن از درون است، نه برون.

اما چرا باید توی عید این اثر را خواند؟ خب، «نوشتن با دوربین» یک اثر خاله‌زنکی تمام عیار است. غیبتِ بدون عقاب و بی‌صدا از احمد شاملو، نجف دریابندری، فروغ فرخزاد، مسعود کیمیایی، سیمین دانشور، شاه و فرح، احسان طبری و اسم‌های بزرگ دیگری که جدا جدا، خود جذابیت دارند. این غیبت، بد جور خواندنی است.
لیلی گلستان: «ابراهیم گلستان همین بود که خواندید. پر از کار و زحمت، پر از انرژی، با اشراف کامل به تمام جنبه‌های فرهنگ و هنر، پر از تناقض، پر از احساسات بی‌پرده و صریح، نرم و مهربان، هم شریف و هم خبیث، زمخت و دریده، خاله‌زنک و لیچارگو، پر از جملاتی که بوی گند تحقیر کردن از آن می‌آید....»

صرف کتاب با خبر‌آن‌لاین:

جاهد: آیا در آن‌ سال‌ها که درگیر فعالیت‌های سیاسی بودید، کار ادبی هم می‌کردید؟
گلستان: خب، همهٔ این کارها ادبی بود دیگه. نوشتن سرمقاله‌های روزنامه یا...
ج: منظورم قصه‌نویسی است.
گ: نه بابا. وقت قصه نوشتن نبود دیگه. حداکثر کاری که می‌کردم این بود که مثلا یک مقاله در مورد همینگوی نوشتم که در مجله «ماهانه مردم» در آمد. یک مقاله علمی هم نوشتم.
ج: آیا به سینما هم توجه داشتید؟
گ: واضحه، هر شب به سینما می‌رفتم.
ج: یعنی همان زمان که عضو حزب بودید و درگیر فعالیت‌های سیاسی، آیا سینما برایتان مهم بود؟
گ: واضحه. اصلا گفتگو نداره. سینما برای من خیلی چیزها بود. برای من هنر بود. نکتهٔ احمقانه این بود که مرتیکه در روزنامه به سینمای هالیوود فحش می‌داد و از من می‌خواست که از فیلم «گل سنگی» تعریف کنم و خب، من نمی‌کردم. آن دوره یکی از دوره‌های درخشان هالیوود بود و اوج فیلم‌های موزیکار یا فیلم نوآر، فیلم‌هایی که همفری بوگارت بازی می‌کرد و هوارد هاکز می‌ساخت.

ج: چیزی هم دربارهٔ آن‌ها نوشتید؟
گ: یادم نیست. حتما چیزهایی نوشتم ولی هیچ‌کدام را نگهداری نکردم.
ج: آیا در روزنامهٔ حزب می‌توانستید در مورد سینما بنویسید؟
گ: خب، آره ولی همین مزخرف‌هایی که میررمضانی به دستور احسان طبری می‌نوشت، مهمل بود. بعد که رفتم آبادان، مقاله‌های سینمایی را در نشریه‌ای که آن‌جا بود می‌نوشتم. همان موقع فیلم «دزد دوچرخه» درآمده بود یا «هنری پنجم».

ج: چه سالی به آبادان رفتید؟
گ: سال 1949. فیلم‌های درجه اولی که کمونیست‌ها به آن‌ها فحش می‌دادند، یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما، «مرد سوم» را می‌گفتند که این فیلم ضد کمونیستی است. اصلاً چرت و پرت بودند؛ یا فیلم «هنری پنجم» لارنس اولیویه که از فیلم‌های درخشان عالم سینما است.
ج: آقای گلستان، اکثر روشن‌فکران ایران بعد از مشروطیت...
گ: در ایران ما هیچ وقت روشن‌فکر نداشتیم. گاهی کتاب می‌خوندند. روزنامهٔ اطلاعات عصر می‌خوندند اما روشن‌فکر نبودند. روشن‌فکر یعنی چه؟ روشن‌فکر یعنی کسی که بنشیند فکر بکند، مداقّه بکند، حرف بزند. والّا تمام مردم فرانسه یا انگلیس که روزنامه می‌خونند؛ یا «ایونینگ استاندارد» می‌خونن، یا «سان» روشن‌فکر هستند؟

ج: به هرحال تمام این چهره‌های فرهنگی، ادبی و قشر تحصیل کرده که حالا هر اسمی بخواهیم رویشان بگذاریم، یک گرایشی به چپ و مارکسیسم داشتند.
گ: نه. هیچ‌کدامشان مارکسیسم را نمی‌شناختند.
ج: یعنی وقتی جذب حزب توده شدند، شناختی از مارکسیسم نداشتند؟
گ: نه. مد بود. دوست من آل احمد، تا آخر عمر یک کلمه از مارکسیسم نمی‌دونست. اصلاً نخونده بود، نمی‌خوند. همه این‌جوری بودند. کسانی که مارکسیسم را می‌شناختند فقط چند نفر بودند، تمدن بود، شرمینی بود، قندهاریان بود، حسین ملک بود. آن‌هایی که مطالعهٔ مارکسیسم می‌کردند؛ مطالعهٔ فکری می‌کردند. کسی دیگری نبود. این همه آدم که توی خیابان‌های تهران راهپیمایی و تظاهرات می‌کردند هیچ کدامشان اصلاً نمی‌فهمید مارکسیسم چی هست. می‌گفتند، شلوغ می‌کردند، قربان سیبل استالین هم می‌رفتند اما کجا مارکسیست بودند؟
* صفحات 108 تا 110


[نجف دریابندری] گفت آقا چیکار کنم؟ برم شبا تو باشگاه ایران تونبولا بازی کنم؟ گفتم بشین ترجمه کن. گفت شما به من کتاب بدین ترجمه کنم. من هم فردا صبح که از خونه می‌اومدم، دست کردم از تو گنجه کتاب‌هام یک کتاب در آوردم. دست بر قضا «وداع با اسلحه» همینگوی بود. آوردم گفتم بشین اینو ترجمه کن. خب، او هم ترجمه کرد. بعد چاپ شد. بعد مصدق افتاد. بعد شبکهٔ افسرهای توده‌ای را دولت کشف کرد، یک عده را گرفتند. اون افسری هم که تو آبادان مأمور امنیت و رئیس و رکن دو بود، می‌خواست یک عده را بگیره. نجف را هم گرفتند ولی او هیچ‌کاره بود. تمام بچه‌های اصلی حزب توده که اداره می‌کردند در رفتن. آل محمود بود، جزنی بود، خیلی‌ها بودند. یه عده را گرفتند. اون وقت چیزی که علیه نجف دریابندری بود این بود که کتاب «وداع با اسلحه» را ترجمه کرده پس جزو انجمن طرفداران صبح است که آن‌ وقت به اصطلاح فرانت آفیس حزب توده بود.
* صفحات 143 و 144

..................................................................

پیشنهاد روزهای قبل را در اخبار مرتبط بخوانید!

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 50488

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سعید IR ۱۸:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۴
    2 0
    گلستان خیلی آقا هست .