در روز چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ خبرگزاری ایسنا مطالبی را از قول آقای حسین شیری گَرَکانی منتشر کرد. بنا به همان متن منتشره ایشان مشاور مدیرعامل و مدیر حقوقی شرکت شهربان شهرداری تهران است. متن دربارهی برخورد شهرداری با دستفروشان است. آنچه برای من به عنوان یک دانشآموختهی زبانشناسی جالب است، زبان این متن است. پس در ابتدا به جنبههایی از این زبان میپردازیم. فرض در این نوشته صحت انتساب نقل قولهای منتشر شده در ایسنا است و هر یک از این مطالب که تکذیب شود طبیعتاً هم موجب خوشحالی بنده است و هم موجب عقبنشینی از مدعای فعلی این متن.
در متن از عنوان «مافیای بساطگستری» استفاده شده که این عنوان به تیتر مطلب نیز راه یافته است. البته احتمالاً واژهی «مافیا» به دلیل ابهام و نبود ملاک برای تشخیص مصداق فاقد وجاهت قانونی و ارزش حقوقی است. در عین حال میتوان تصور کرد منظور از مافیا اشاره به وجود شبکهای سازمانیافته و غیر قانونی با مناسبات اقتصادی نادرست است، اگر چنین باشد بد نیست از خودمان بپرسیم بر اساس چه شواهدی نمیتوانیم این شبکه را یک تشکل صنفی و - برای مثال - نوعی سندیکا بدانیم. حتی اگر در تشکلی صنفی روابطی نادرست شکل گرفته باشد گاه میتوان به اصلاح تشکل اندیشید و نه به نابود کردن آن.
در متن ایسنا به جای «دستفروشی» از واژهی «بساطگستری» استفاده شده است. اما شاید بد نباشد دقت کنیم که شهرداری تهران با هر دستفروشی، چه بساط بگسترد چه نه، مقابله میکند. برای مثال دستفروشان مترو در واگنهای مترو بساط نمیگسترند، اما شهرداری سعی بسیاری در جلوگیری از فعالیت آنان کرده و میکند. چه بسیار کسی که بساط کند اما معبری را سد نکند و چه بسیار دستفروشی که بساط نکند و با این حال ماموران شهربان برخورد با او را وظیفهی خود بدانند. چرا؟ شاید اگر دقت کنیم میبینیم در ادبیات خبری و تحلیلی این روزها در مورد دستفروشی بارها میان سه مفهوم سد معبر، بساطگستری، و دستفروشی خلط میشود. این خلط احتمالا ناشی از بیدقتی است، اما امور حقوقی و قانونی اموری دقیق و دور از چنین خلطهایی هستند.
چنان که در متن ایسنا آمده است، بند ۲ مادهی ۵۵ قانون شهرداریها میگوید «انسداد معابر عمومی و اشغال پیاده روها و استفاده غیر مجاز از آنها و میدانها و پارکها و باغهای عمومی برای کسب و یا سکنی و یا هر عنوان دیگری ممنوع و غیرقانونی است». با دقت در این بند به نظر میرسد اگر کسی در بخشی از معبر بدون ایجاد انسداد و بدون اشغال فضا چیزی روی دست بفروشد خلاف این بند قانونی عمل نکرده است. نمونهی چنین افرادی همان دستفروشان داخل مترو هستند که پیشتر ذکرشان رفت.
بگذریم که نگارنده در یک روز دست کم در سه میدان پر رفت و آمد شهر تهران - از جمله میدان هفت تیر - دیده که ماشین شهربان درست داخل میدان و جایی که توقف نه تنها باعث سد معبر که از منظر قوانین راهنمایی و رانندگی نیز خلاف است ایستاده بوده. کاش شرکت شهربان در مورد چنین سدّ معبرهایی نیز چاره بیندیشد؛ چارهای آسان و کارساز که عبارت از آموزش بیشتر و دقیقتر ماموران و نیز نظارت بر حسن اجرای قوانین توسط آنها است.
از نکات آزاردهندهای که این روزها در ادبیات افراد نسبت به مسئولان بالادستیشان میبینیم و متاسفانه در متن ایسنا نیز آمده به کار گرفتن واژگانی حاکی از احترام بیش از حد و اغراقآمیز است که تصویر زیبایی از طرفین این رابطه به جا نمیگذارد. یکی از این واژهها «منویات» است. نگارنده مطمئن است شهردار محترم تهران راضی نیست که چنین واژگانی برایش به کار ببرند. چه، سابقهی رزم و جهاد را فراموش نکرده است. احتمالاً به کار بردن این واژهدر متن منتشره نیز از سر قصد نبوده بلکه سهوی بوده است، اما این تاکید نیز لازم است که این سهوی بسیار خطرناک است. قانون بلدیهی مصوب ۱۲۸۳ هجری شمسی که مستند متن منتشره در ایسنا است قانونی لازمالاجرا و محترم است، اما میثاق ملی ما در انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ هجری شمسی قطعاً لازمالاجراتر و محترمتر است. یکی از اهداف انقلاب اسلامی این بود که جلوی چنین ادبیات و چنین خطابهایی را بگیرد. اولویتها را فراموش نکنیم.
در نهایت این پاره از متن منتشره نیز بسیار عجیب است که «مهاجرت به شهرها [...] یکی از مهترین دلایل تعرض به حقوق شهروندان و کلانشهرها به شمار میآید.» هر چند در ساخت صرفی واژهی «شهروند» تکواژ «شهر» به کار رفته است، اما شهروندی مفهومی مرتبط با کشور است و نه شهر و تمام مردم ایران شهروند محسوب میشوند و از حقوق شهروندی بهرهمند اند حتی اگر لحظهای از عمرشان را نیز در شهری نگذرانده باشند. البته این وسوسهای همیشگی است که گمان کنیم که ما که در تهران به دنیا آمدهایم حقوقی داریم که مهاجران آنها را نقض یا محدود میکنند، اما این وسوسهی همیشگی خطا است. من روشی شخصی برای برخورد با این وسوسه دارم. هر بار که خودم را «تهرانی» و «صاحب حق» میبینم به نام خانوادگیم نگاه میکنم و به خودم یادآوری میکنم که از علیان تا تهران ۳۸۵ کیلومتر راه است. گمان نمیکنم حقوقدان جوان و خوشقریحهای مانند آقای گرکانی نیازی به چنین یادآوریهای شخصیای داشته باشند و حتما میدانند که مهاجران نیز شهروند هستند و نمیتوان مهاجر را صرف مهاجر بودنش ناقض حقوق شهروندان دانست.
نظر شما