یکی از مفاهیم بنیادی و اساسی که در قرآن کریم و منابع اسلامی ما فراوان تکرار شده است، مفهوم «محبت و دوستی» است. آیا دوستی نسبت به یکدیگر؛ عشق ورزیدن نسبت به انسانهای دیگر و محبوب آنها قرار گرفتن مطلوب است؟ آیا اساساً اسلام بر این ارزش تأیید و تأکیدی دارد؟
آیا ما باید به این موضوع اهمیت بدهیم که مردم نسبت به ما چه قضاوتی پیدا میکنند؟ یا این که داوری مردم ارزشی ندارد و ما باید حسابمان را با خدا پاک کنیم؛ نه اظهار علاقه آنها اعتباری دارد و نه اظهار نفرت و بیاعتنایی آنها، اینها هیچکدام ارزش ندارد؟
پاسخ اجمالی این است که محبوب قرار گرفتن ارزش است. به چند دلیل:
نخست: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا»(مریم/96) خداوند میفرماید کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، پاداشی از ما دریافت میکنند. و پاداش ما این است که آنها را بین مردم «محبوب» قرار میدهیم. «محبت»، عطیهای الهی و نعمتی الهی است، لطف الهی در حق انسانهای ویژه است، انسانها به فردی عشق میورزند، در دل آنها حضور پیدا میکنند، نسبت به او علاقه پیدا میکنند. این نعمت است که خداوند میفرماید من در اختیار برخی انسانها قرار میدهم. پس معلوم است که اگر محبوب بودن، ضد ارزش بود، خداوند آن را پاداش نیکوکار بودن قرار نمیداد. این چیز بیارزشی نیست و حتی کمارزش هم نیست.
دلیل دیگرِ ارزش و اهمیت محبوب قرار گرفتن، فرازی از زیارت «امین الله» است. «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَدُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَسَمَائِكَ ...»
تک تک این جملات دعاست و همه اینها جای تأمل و فکر دارد. به خصوص که امام سجاد(ع) درحالی که در کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) می گریست، این جملات را میگفت. یکی از فرازهای این دعاها این عبارت است: «مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ» خدایا من را چنان قرار بده که در نزد زمینیان و آسمانیان محبوب باشم؛ دلهای آنان را متوجه من قرار بده.
البته جالب است که حضرت در این دعا، قلمرو درخواست محبوبیت را بسیار گسترده قرار داده، به محبوبیت در نزد مؤمنان هم اکتفاء نکرده و حتی از محبوبیت در نزد انسانها هم، فراتر رفته و از خداوند میخواهد که نه تنها در روی زمین، بلکه در آسمانها هم، مورد محبوبیت باشد.
قضاوت و نظر مردم درباره افراد مهم است
امام سجاد ع در دعای عرفه می فرماید: «وَاجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْق فِي الْغابِرِين» یعنی خدایا برای من در میان آیندگان، نام نیک قرار بده. پس معلوم میشود برای امام سجاد(ع) مهم است که مردم درباره انسان چه قضاوتی دارند. امام نگاه بدبینانه مردم را نفی میکند و از خداوند تقاضا دارد که نه فقط امروز، بلکه فردا، و نه فقط این نسل، بلکه نسلهای آینده نیز به نیکی از او یاد کنند.
نمونه دگر این اهتمام از سوی اولیای الهی، دعای حضرت ابراهیم(ع) است. خداوند در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم خلیل، دعاهایی نقل میکند. یک دعا هم این دعاست: «وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ»(شعراء/84) خدایا از تو میخواهم در میان نسلهای آینده نام نیکی از من باقی بماند. واقعا اگر داوری مردم، کاملا بی ارزش است، چرا حضرت ابراهیم با آن مقام شامخ، چنین درخواستی دارد؟ و اساسا برای انسانی که از دنیا رفته است، چه فرقی میکند که نسلهای آینده، چه قضاوتی درباره او داشته باشند؟
همین ابراهیم خلیل(ع)، وقتی برای فرزندانش دعا میکند، میگوید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ»(ابراهیم/37) خدایا نسل من و فرزندان من را درمیان مردم محبوب قرار بده و دلها را متوجه آنان کن.
اینگونه جملات همه گویای آن است که انسانهای بزرگ، توجه به محبوب بودن داشتهاند و به همین دلیل است که باید بررسی کرد «محبوب بودن» چه ارزشی دارد؟
دیکتاتوری و نفی قضاوت مردم
اما دو گروه هستند که به عواطف و احساسات مردم اعتنایی ندارند و به محبت مردم اعتنائی نمیکنند؛
گروه اول انسانهایی که عرفان و تصوف را به غلط آموختهاند و میگویند هرآنچه را که خدا به ما گفته، برای چگونه زندگی کردن کافی است ولی توجه و علاقه مردم به انسانها، نه تنها برای سیر و سلوک آدمی، مفید نیست بلکه ضرر هم دارد حتی برخی از آنها میگویند؛ انسان وقتی میتواند به کمال برسد که مورد توهین و تحقیر قرار گیرد «ملامتیّه» چنین اعتقادی دارند.
گروه دوم انسانهای مستبد و دیکتاتورند که کاری به قضاوت و نظر مردم ندارند و چون میدانند که در میان مردم جایگاهی ندارند و چون میفهمند که با شیوههای مستبدانه نمیتوانند در قلوب مردم نفوذ کنند، لذا سیاستهای قدرتطلبانه خود را بدون توجه به خواست و رضایت مردم دنبال میکنند و وقتی که در مراحل نهایی، خود را در معرض سقوط دیدند، تازه درصدد جلب محبت مردم برمیآیند.
البته موارد دیگری هم در منابع اسلامی وجود دارد که صرفا به برخی اشاره میکنم مثل اینکه خداوند یکی از نعمت های خود نسبت به پیامبر(ص) را همین نام بلند او در میان مردم بیان کرده است: «و رفعنا لک ذکرک»(شرح/4) و در دعای ابوحمزه هم، در ردیف نعمتهای الهی، پس از اشاره به نعمت پرورش در دورة کودکی، به نامآوری در بزرگسالی اشاره شده است: «ربّیتنی صغیرا و نوّهت باسمی کبیرا» و در دعای کمیل نیز، ثنای جمیل در نزد مردم حتی در جاییکه شایستگی و لیاقت آن وجود ندارد، یکی از الطاف الهی شمرده شده است: «کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته». همه این تکرارها و تاکیدها نشان میدهد که نام نیک و محبوبیت، یک ارزش است که اولیای الهی به آن اعتناء داشتهاند.
ماجرای شام و محبت الهی
شام از زمانی که فتح شد در اختیار دودمان بنیامیه بود. چهل سال علیه امیرالمومنین علی(ع) تبلیغات کردند. بعد از چهل سال، پس از ماجرای کربلا، خاندان رسالت در لباس اسارت وارد شام شدند. اینها از اسیران استقبال میکنند وقتی امام سجاد(ع) تریبون را در اختیار گرفت فرمود: «اُعطينا ستاً وفُضّلنا بسبع: اُعطينا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة في قلوب المؤمنين» خداوند شش نعمت در اختیار ما قرار داد: علم، بردبارى، سماحت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين. ما «محبوب» مردم هستیم!
شاید کسانی که در آن فضای تبلیغاتی تاریک این کلام را می شنیدند، میگفتند کدام محبت؟ شما در اسارتید! در کدام جامعه؟ در کدام حکومت؟ در حکومتی که سالها در همینجا، معاویه علیه شما تبلیغات کرده و دیروز تبلیغات معاویه و حالا یزید روی کار است و آن هم در مجلسی که خود یزید هم در مجلس حضور دارد، چطور شما میگویید ما صاحب قلبهای انسانهای مومن هستیم و محبت در قلوب مؤمنین امتیاز ماست؛ این را باید کسی بگوید که ده ها سال است که برای جلب رضایت مردم هزینه کرده و همه ابزارهای تبلیغات را به کار گرفته است؛ کسی که در رأس قدرت است. این را باید کسی بگوید که مردم برای او دست و پا میشکنند؛ شما الآن چی دارید؟! چگونه امام سجاد(ع) در چنین موقعیتی این مطلب را بیان کرد؟ میتوان گفت کمالاتی مانند علم وفصاحت را که حضرت در سینهاش داشت، قابل غضب کردن نبود، اما «محبت در قلوب مؤمنین» چطور؟
میدانید کجا حضرت «محبت در قلوب مؤمنین» را نشان داد؟ همانجا و در همان مجلس! بعد از چهل سال تبلیغات علیه خاندان امیرالمؤمنین علی(ع)! وقتی آن خطیب مزدور شروع کرد به سخنرانی و اهانت کردن، امام سجاد(ع) خطاب به خلیفه گفت: اجازه میدهی من هم بالای این چوبها بروم و چند کلمه صحبت کنم؟ همه مردم حاضرند، شخص خلیفه و درباریان حضور دارند. خلیفه راضی نبود، اطرافیان اصرار کردند بگذارید چند کلمهای صحبت کند، اتفاقی نمیافتد. عجب ریسک بزرگی کرد خلیفه! خلیفه فاسد و قاتل بود، اما تریبون را در اختیار امام سجاد(ع) قرار داد. میدانید این کار به چه معنا بود؟ به معنای این بود که در یک برنامه زنده تلویزیونی، امام سجاد(ع) مستقیم با مردم صحبت کند. خودشان همه مردم را جمع کرده بودند و حالا خودشان تریبون را به امام سجاد(ع) واگذار نمودند. این اقدام خلیفه یا از جهالت بود و یا از مردانگی؛ هرچه بود این کار را کردند.
در این فضا امام سجاد(ع) شروع به صحبت کرد و با چند جمله به یزید بن معاویه نشان داد که چه کسی صاحب قلوب مردم است. آنها میگفتند شما جایگاهی در جامعه ندارید، ما هستیم، شما چکارهاید؟ قدرت در اختیار ماست. ثروت در اختیار ماست و مردم ما را می خواهند. شما در این حکومت و در میان مردم جایگاهی ندارید. ولی وقتی یک روزنهای باز شد، از همان روزنه امام سجاد(ع) استفاده کرد و با چند جمله امام، مجلس منقلب شد. اینهایی که کف و سوت میزدند شروع کردند به اشک ریختن. امام سجاد(ع) به آن جباران نشان داد که چه کسی واقعا در دل مردم حضور دارد و مالک قلبهای مردم است و چه کسی صرفا در شعارهای ظاهری مردم حضور دارد. امام سجاد با یک فرصت کوتاه نشان داد که آنچه از حمایت بنی امیه در جامعه دیده میشود، در حد همان کفهای روی آب است که دوام و استقراری ندارد: «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا» (اسراء/81) اینها کف روی آب است، اینها چیزی را تغییر نمیدهد.
محبت مردم یا خدا؟
معمولاً دیکتاتورها، آدمهای خودرأی و متکبر و کسانی که اعتنایی به انسانهای دیگر نمیکنند و جایگاهی در میان مردم ندارند، اینطور استدلال میکنند که قضاوت مردم در نزد خداوند ملاحظه نمیشود. آنها با این تفکیک میخواهند بگویند اگر ما در میان مردم هم جایگاه خوبی نداشته باشیم و اگر مردم هم فرضا ما را لعن و نفرین کنند، ولی این عداوتها، ضروری به منزلت ما در نزد خدا نمیزند و ما همچنان محبوب خداییم! مخصوصا جبارانی که به استبداد دینی و به سرکوب مردم با شعارهای مذهبی روی میآورند در عین حال، خود را از «مقربین» میدانند. ولی امیرالمومنین(ع) خطای این مغالطه خطرناک را آشکار ساخته است تا مبادا حاکمی، رضایتمندی خدا را در سخط مردم ببیند و با این بهانه، خود را مجاز به چنگ انداختن به صورت مردم بداند. حضرت به مالک اشتر متذکر می شود: «وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ»(نهجالبلاغه/ نامه53) جناب مالک! نگو من به داوری و نظر مردم کاری ندارم؛ بدان که براساس آنچه بر زبان مردم جاری میشود، میتوان فهمید که شخص شایسته است یا شایسته نیست. همین نظر مردم واقعیتها را نشان میدهد که «يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ».
امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: ای مالک این داوریها را نادیده نگیر «وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ...»؛ در اینجا امیرالمؤمنین باز به خدا محول میکند و میگوید این نام نیک نه این است که مردم پیش خودشان قرار داده باشند، این نام نیک را خداوند بر زبان مردم قرار میدهد «بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ»
آری! این داوریها نشاندهنده واقعیتهاست، پندار نیست. آیا همه مردم نمیفهمند؟! همه مردم اشتباه میکنند؟! حتی اگر احتمال خطا هم وجود داشته، قطعا احتمال خطا در داوری جمع، کمتر از احتمال خطا در داوری فرد است.
محبت به دشمن؟!
آیا با دشمن هم میشود محبت و صمیمیت داشت؟ یکی از سورههای انقلابی، سوره ممتحنه است: «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ»(ممتحنه/1) در اینجا دستور عداوت نسبت به دشمن است. در همین سوره یک مقدار که جلو میآییم به آیه 7 میرسیم: «عَسَى اللَّـهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّـهُ قَدِيرٌ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»؛ یعنی ما گفتیم که شما دشمنان خودتان را و دشمنان خدا را به دوستی انتخاب نکنید؛ ولی مبادا از این کلام برداشت کنید که بغض و کینه مطلق نسبت به آنها داشته باشید؛ نه! امیدوار باشید که روزی فرا برسد که با آنها هم مودت داشته باشید. «عَسَى اللَّـه»، امید داشته باشید؛ خداوند دارد به ما امید میدهد، که چی؟ «أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً» که خداوند بین شما و بین کسانی که عداوت و دشمنی با شما دارند مودت قرار دهد و امیدوار باشید که این بغض و کینه و دشمنی به پایان برسد.
با توجه به این آیه، آیا این منطق درست است که نسبت به دشمن «عداوت مطلق» داشته باشیم؟ آیا میتوانیم بگوییم: هیچ وقت اینها آدم نمیشوند! و در رابطه ما با آنها هیچ وقت صفا و صمیمیت بوجود نخواهد آمد! آیا این عدوات و دشمنی تا قیامت ادامه دارد؟ این تلقی با قرآن مخالف است.
همین آیهای که ابتدایش خداوند فرمود «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ» مودت و دوستی اینجا خط قرمز است، ولی بعد خداوند میفرماید فکر نکنید این هم مطلق است؛ نه! فکر نکنید این بغض و کینه الزاماً همیشه باید باقی بماند. خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی را که در ذیل این آیه می گوید: «فعلی المؤمنین ان یرجوا من الله ان یبدل معاداتهم موده»(المیزان، ج19، ص233) یعنی بر مومنین لازم است که این امید را نسبت به حق تعالی داشته باشند، که عدوات را به مودت تبدیل کند. نه تنها عیبی ندارد کسی چنین آرزویی داشته باشد که کینهها از بین برود و دشمنیها پایان پذیرد بلکه خدا به ما امید را تلقین میکند.
ادامه آیه عجیب است مثل اینکه خدا با بعضی از همین انسانها و افرادی که ما در زمان خودمان میبینیم که دائما از عداوت مطلق دم می زنند، صحبت میکند آنها که القا می کنند: مگر میشود دشمنیهای ما با اینها از بین برود؟ اینها که مظهر فساد و شیطنت هستند، مگر میشود این اتفاق بیفتد و عدوات به مودت تبدیل شود؟ این «مگر میشود؟» که در ذهن ما میآید، خداوند جوابش را میدهد و در ادامه آیه میفرماید «والله قدیر» من میتوانم تغییربدهم و در قدرت من شک نکن. در آیات دیگر قرآن، خدا وقتی مسأله قدیر بودن خودش را مطرح میکند، به حوادث و وقایع تکوینی اشاره دارد. اینجا خدا قدرت خودش را در تحولات سیاسی و امنیتی مطرح می کند که آری میشود، نگویید نمیشود و امکان ندارد و این عدوات و دشمنی باید باقی بماند؛ ولی خداوند این عداوت را یک قاعده قطعی و تخلف ناپذیر در روابط مسلمانان با کفار معاند نمیداند. خدا میفرماید «شاید بشود» «والله قدیر» جواب به آنهایی است که خیلی ناراحتاند و میگویند امکان ندارد.
یک گروه دومی هم هستند که میگویند اگر چه امکان تغییر هست، ولی در صورت تغییر، آن دشمنیها و عدواتهای گذشتهشان چه میشود؟ آن همه شرارت کردند، ما برای اینکه مودت و صمیمیت داشته باشیم، آن سابقه چه میشود؟ آیا میشود چشم پوشی کرد؟ دوباره خدا برای این افراد ناراحت میفرماید: «والله غفور رحیم» این «غفور رحیم» برای چیست؟ این «غفور رحیم» برای مسلمانان نیست بلکه برای همانهایی است که عدوات و دشمنی داشتند و ظلم کردند. خدا میگوید هم من میتوانم تغییر بدهم و هم اگر این تغییر اتفاق افتاد، میتوانم گذشته آنان راببخشم. میتوانم در میان روابط شما رحمت بوجود بیاورم؛ شما نگران چه هستید؟ دنبال چه هستید؟
یکبار دیگر این آیه را بخوانم: «عَسَى اللَّـهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّـهُ قَدِيرٌ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» دوبار پشت سر هم خدا میگوید: «والله قدیر» «والله غفور»؛ چون اگر غیر خدا این کار را بکند و حتی اگر فرد دیگری حرفش را هم بزند، اتهامات زیادی متوجهاش میشود. خدا میگوید من خودم میتوانم این کار را بکنم هم تغییر بدهم و هم عفو کنم. پس ای مسلمانهای نگران و بدبین اجازه بدهید در دل مردم این امید برای از بین رفتن این عدواتها وجود داشته باشد. اگر به قرآن ایمان دارید، تخم یأس و ناامیدی در جامعه نپاشید.
مگر امیرالمؤمنین(ع) با معاویه نجنگید؟! مگر معاویه جرثومه فساد و شرارت نبود؟! مگر او شروع کننده جنگ بر امیرالمؤمنین(ع) نبود؟! پس چرا وقتی برخی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بر سپاهیان شام دشنام دادند، حضرت فرمود دشنام ندهید و سب نکنید! مگر سب کردن نسبت به آن باغیان و متجاوزان چه اشکالی داشت؟ پس به جای دشنام چه بگوییم؟ دشمناند آنها! در میدان جنگاند! حضرت فرمودند اینطور بگویید: «اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ»(نهجالبلاغه/ خطبه 206)؛ خدایا خون ما و خون آنها را حفظ کن. این عبارت «خون ما را حفظ کن» واضح است، این دعاست؛ اما «خون آنها را حفظ کن» چه معنایی دارد؟ مگر باغیان مهدورالدم نیستند؟ خون سپاهیان شام! چه ارزشی دارد؟ خون انسانهای کثیف و آلوده! اما امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند به جای دشنام دادن، اینگونه دعا کنید و بگویید «اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ» آنگاه در ادامه فرمودند: «وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ» خدایا بین ما و آنها را اصلاح کن و مشکلات را برطرف ساز و گمراهان را از گمراهی برگردان و صلح و صفا و صمیمیت در بین انسانها بوجود بیاور. پس آنجا هم نباید روزنه امید را برای مودت و اصلاح مسدود کرد و این امید را باید نگه داشت. ببینید در قرآن، حتی در آیات تند و تیزی که موضوع حفظ عداوت با دشمنان مطرح است، بلافاصله در کنار آن، امید به اصلاح هم ذکر می شود و در صحنه جنگ و در بحرانی ترین شرایط، از اصلاح و امید به آن سخن میگوید.
برگرفته از سخنرانی استاد در سالگرد وفات همسر آیت الله خاتمی در اردکان.
/6262
نظر شما