بخصوص در سمینارها، جلسات، رسانه ها و حتی مراودات اجتماعی خصوصی باعث مشکلات متفاوت شده است در اینجا منظور بیشتر تذکر این نکته است که قدر واژه ها را بدانیم و کم سخن بگوییم، به اندازه و نیکو و موثر. در ارتباط انسانی تاثیر مستقیم حرف زدن، کمتر از 10% از مجموع ارتباطات انسانی است و 90% مربوط به استفاده ار رفتار غیر کلامی مثل نگاه کردن، حرکات بدنی و ... است.
با این وصف چرا اینقدر ما حرف می زنیم؟ اینهمه سخنران و گوینده و استاد و مدیر داریم که مدام وعظ می کنند کلمات و جملات سخیف و تکراری بر زبان می آورند که حوصله مان سر می رود گاه ناچار می شویم چرت بزنیم یا جدول حل کنیم یا اگر مودبانه رفتار کنیم با خود واگویه کنیم و غیبت ذهنی داشته باشیم.
راستی چرا یک مدیر صنعتی و یا بازرگانی که وظیفه اصلی اش ساماندهی امور است وقتی هنگام رونمایی یا افتتاح محصولی می شود بجای ارائه گزارش مختصر از چگونگی پروژه برایمان از سیاست و اخلاق می گوید؟ به گونه ای که اکنون برای مدیران و مسئولین بلند مرتبه امتیاز محسوب می شود و مثلا می پرسند سخنران هم هست؟ و اگر بگویند او "کار بلد" است ولی سخنور قابلی نیست چهره در هم می کشند. این سوال پرسیدنی است که آیا یک مدیر، وزیر و حتی رئیس جمهور باید سخنران قابلی باشد؟ آیا مسئولین باید خوب حرف بزنند یا حرف خوب بزنند؟
اصولا آیا تسلط به مقولات فلسفی، دینی و سیاسی ملاک واقعی برای انتخاب یک مدیر اجرایی است که وظیفه اش راه اندازی امور و ساماندهی حوزه کاری اش است یا باید کار را به کاردان سپرد و وعظ و خطابه و سیاست و فلسفه را نیز به اهالی فرهیخته اش منتسب داشت که در جا و موقعیت خودش ارائه شود و هر کس جایگاه خود را بداند و جز در "مقام" و "نیاز" در حیطه دیگری دخالت نکند.
نکته دیگر اینکه تصور می شود اگر کسی زیاد صحبت کند ارزش بیشتری دارد و اگر فی المثل مدیری 3 دقیقه صحبت کند می گویند او که حرفی نزد! پرگویی و زیاده گویی شبیه پرخوری آفت و معظلی است که کارایی و اثر بخشی را کاهش می دهد. شاید این معضل در عداد آسیب شناسی فرهنگ جامعه ما باشد که بایستی جامعه شناسان و مردم شناسان بیشتر در باره آن تحقیق کنند اما فعلا می توان گفت کم گویی هنر است و گزیده گویی دانشی نو که مخصوصا مجریان رسانه ها و مدیران بایستی به فراگیری آن همت کنند. اگر وقت مخاطبین و مستمعین مهم نیست به قول آن شاعر حداقل وقت "کلمات" را نگیرید!
نظر شما