اين رويداد نامبارك بهانه اي است تا پرسشهايي جدي به ميان آيد مانند اين كه مگر خطرات و آسيب هاي رواني فيلم هاي وحشت زا قابل ترديد است ؟
و اين كه چرا نگاه سنتي دين داران خشونت يا عصبانيت يا وحشت را كه بسيار مخرب و آسيب زاست به اندازه برهنگي و مسايل غير اخلاقي بد نمي دانند ؟ در حالي كه گاه آثار و عواقب سوء آن تا سالها برطرف نمي شود و نتايج و پيامدهاي بسيار منفي روحي دارد و چه بسا همين آسيب ها زمينه ساز برخي انحرافات اخلاقي هم باشد!
روايات عجيب و نگران كننده اي كه در مورد عصبانيت و خشم داريم - در حالي كه كمتر مورد توجه قرار مي گيرد - بسيار جدي تر از برخي مضامين است كه معمولا تكرار مي شود و در رسانه ها مطرح مي گردد.
در ادبيات ديني و روايات معصومين عليهم السلام معمولا تهديد غضب و شهوت ( يعني انحراف دو قوه و قدرت انساني ) با هم ذكر مي شود. در حالي كه برخورد ما با اين دو موضوع هميشه با اختلاف سطح بسيار همراه است ، موضوعات غير اخلاقي و مسأله شهوت را بسيار زشت و ناروا مي دانيم ( در حدي كه گاه جوازات شرعي را هم تحمل نمي كنيم ) اما موضوعي مثل عصبانيت و خشم و غضب را نه تنها اين قدر بد نمي بينيم بلكه گاه به شكل احمقانه اي نشانه مردانگي و طبيعت مردي مي دانيم !
شبكه تهران هفته فيلم وحشت را رسما و علنا تبليغ مي كند و فيلمهايي را به نمايش مي گذارد كه كارگردان يكي از آنها گفته من اين فيلم را طوري ساخته ام كه احساس اضطراب و ترس تا چند روز بيننده را رها نكند !
چنين فيلمي به راحتي از سيماي جمهوري اسلامي پخش مي شود و نه مديران ارشد يا ناظرپخش و نه مسؤولان كشور و بزرگان و علما هيچيك احساس نگراني شديد نمي كنند ، اما خدا نكند در همين سيماي جمهوري اسلامي ايران فيلمي پخش شود كه در لحظه اي از آن - فقط چند ثانيه - دست وبازوي زني پيدا باشد ! با ترويج برهنگي همه كشور به هم مي ريزد و همه از بر باد رفتن ايمان و ديانت مردمان احساس خطر مي كنند، اما با ترويج اضطراب و وحشت كمتر كسي نگران مي شود!
چرا آسيب هاي رواني مانند وحشت و اضطراب را به اندازه برهنگي اثرگذار و ناپسند نمي دانيم ؟
قطعا مديران شبكه تهران نماز مي خوانند و مدعي دينداري هستند اما آيا در برابر آسيب هايي كه همين شبها به مخاطبان -مخصوصا كودكان و نوجوانان -وارد كرده اند احساس مسؤوليت شرعي مي كنند ؟
چرا در مورد موضوعي مانند برهنگي تصور خلاف شرع بودن داريم اما در مورد آفتي مثل خشم چنين نمي انديشيم در حالي كه فرموده اند : "الغضب مفتاح كل شر / خشم كليد همه بدي هاست "
چگونه است كه در عرف اجتماعي مذهبي مان آسيبهاي رواني چون اضطراب و افسردگي و ترس را خلاف شرع و ضددين نمي دانيم و دينداري را به سطح نازل امور ظاهري فروكاسته ايم ؟
بسيار در اين باره انديشيده ام ( لا اقل سالهاست به خاطر بحث حجاب به طور جدي ذهنم درگير اين موضوع است ) و غير از پاسخ هاي كلي و عمومي به جواب هايي هم رسيده ام كه متأسفانه اكثرا بسيار ناخوشايند است و ترجيح مي دهم مطرح نكنم و به قلم نياورم!
نظر شما