۰ نفر
۲۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۳:۲۹

گفت‌وگو با او و دخترم

خدا مرده است، پس هر عملي مجاز است؟!
بخش يكم


نقطه، چيست
به گمانم، اثر نوك مداد تيز است بر صفحه سفيد
و اتم؟
آنهم كوچكترين كوچك‌هاست، بي‌نهايت كوچك
مي‌گويند تجربه نمي‌شود، هسته اوليه‌ي زمين
پس، داستان پلوتونيوم چيست كه دنيا را ترسانده است
مي‌گويم اين تعاريف «اصول اوليه‌اند» در آنها خدشه‌اي نيست
مي‌پذيريم براي اينكه علوم را بر آن بار و سوار كنيم
گفتي «علم» چه زيباست اين واژه‌!
به همه چيز پاسخ مي‌دهد
نورافكني است بر تاريكي‌ها
«انسان خردمند»!
هوموساپ‌ينس hemo sapians
پس اين داستان «اصل انواع» چيست؟
داروين و لامارك؟
بگذار بگويد، چه مي‌گويد؟
«انسان از نسل ميمون است» توجيه دارد، مي‌گويد:
چه غلط‌ها
«نه ديگر اين علم است، حيوانات در چرخه حيات
خود را با محيط تطبيق مي‌دهند، «بزرگ‌تر و قوي‌ترين مي‌مانند و ضعيف‌ها مي‌ميرند» »
پس مورچه‌ها چرا زنده‌اند و داينوسورها رفته‌اند؟
افزون بر آن:
مگر انسان از بهشت هبوطه نكرد
نكند شيطان واقعي همدست كه مي‌گفت:
«انسان غايت خدايي ندارد، حيوان است»
«انسان گرگ است»
انسان منفعت‌طلب است» و از اين رو است كه پيشرفت مي‌كند
سود او ايجاب مي‌كند كه تلاش كند
كوشش او باعث اين همه عظمت شده است
نگاه كن:
سانتروفيوژها اتم را مي‌شكافند و برق توليد مي‌كنند
بولدوزرها كوه‌ها را مي‌پاشانند و بلدينگ استيت مي‌سازند
قرص، دوا، عينك، موبايل، فيس‌بوك، شانتاژ، شايعه، حزب پارلمان، قانوني، از بين رفتن فئودانيزم دمكراسي و ليبراليسم، «پايان تاريخ است»، تو خبر نداري، از فوكوياما بپرس!
اينها علم هستند
ثروت يعني انديشه
انديشه يعني سرمايه كاملي
«دانش پايه‌ي قدرت است» The nalege hs pover
آري از لامارك به هابز از هابز به تافلر و از آنها به ما
نه، داستان علم اين نيست! گاهي هميشه قدرت نيست. نه، اطلاعات پايه قدرت نيست.
پس تو چه مي‌گويم؟ مي‌گويم
«اول علم، معرفت به خداست» - اول العلم معرفه الله -
و آخر علم، «تفويض امر به اوست» - و اخرالعلم تفويض الامر عليه-
اينها كه مي‌گويي، مي‌گويند علم نيست، معرفت است، دانش است.
اما، علم همان نقطه و اتم است
نه اينها بهانه‌هاي شبه علمي است
خود آگاهي، شناخت خود، خداشناسي است، خوشناسي مقدمه‌ي خداشناسي است»
نه نه، خيلي‌ها دنيا را جور ديگري مي‌بينند:
«خدا مرده است، خدا در افول انسان مرده است، پس هر كاري مجاز است. خدا زنده است، خدا در افول شيطان زنده است
خدا در عبوديت انسان زنده است.


بخش دوم
من به سياست كاري ندارم


علم راه به خرابات نمي‌برد
علم روشنايي است.
تاريكي را مي‌راند. «علم نور است»
بر جهل اضافه نمي‌كند، «جهل را مانند تيزاب از بين مي‌برد»
اصل انواع، چگونه انسان غول شده سرمايه ماركس، ژرژ بوليستر يعني تاريكي است؟
پس «برمي‌گرديم گل نسرين مي‌چينيم»
آن هم رماني است كه تو را به «فولاد چگونه آبديده شد» دعوت مي‌كند.
انسان تك‌ساحتي انسان چگونه غول شده.
فقط مبارزه، اسلحه، كشتن، كشتن كشتن
اما گول گوگول‌ها را نبايد خورد، اين كتاب‌ها مزخرف است، هر كتابي خواندني نيست» آنها كه دم از صلح مي‌زنند:
«صلح را و قانون را و دموكراسي را و صبحانه‌هاي خوب و كامل را و سرمايه‌هاي كل جهان را براي مردم خود مي‌خواهند»
مگر با توپ و تانك، كشتن و كشتن مي‌تواند كاري كرد.
من به سياست كاري ندارم
«تو به سياست كاري نداري، نداشته باش ولي او با تو كار دارد»
پس چه بايد كرد؟
اين پرسش كهنه‌اي است؟ نمي‌دانم!
علم راستين نمي‌دانم است، عالم راستين نمي‌گويد مي‌دانم
عنان دنيا و سياست و مافي‌ها اگر به دست اينان باشد
شايد، شايد «زندگي ديگر جنگ و هيچ» نباشد
و «نامه‌اي به كودكي كه هرگز زاده نشد» به دست اوريانا فالاچي برسد! اما او هم در تحت سيطره رسانه‌ها در اوج اسلام‌ستيزي در آمريكا مرد!
«انسان گرگ است» (1)
اين ديگر از آن حرف‌هاست.
نه اصلاً هم چنين نيست، مبناي يك تمدن بر اساس همين فرض است. مي‌خواهي باور كن مي‌خواهي نه.
اصلاً تو اسر حرف‌ها شده‌اي، از بس سخنان تكرار شده مكرر در مكرر شده‌اند، تبديل به سخنان بديهي شده‌اند.
(2) من عصيان مي‌كنم پس هستم، هنوز حرف‌هايش تمام نشده، ژان از خواب بيدار مي‌شود، مي‌زند زير حرف آن ديگر مي‌گويد اصلاً هم از اين حرف‌ها نيست، بيخود مي‌گوييد دوران گرگ بودن و عصيانگري تمام شده است، اين بار نوبت اريك است:
من عشق مي‌ورزم پس هستم (3) عشق ورزيدن كه هنر نيست، دوست داشتن از عشق ورزيدن بهتر است، نه، نه، با دوست داشتن و عشق ورزيدن هم چرخ‌ها نمي‌چرخند، من فكر مي‌كنم پس هستم، (4) بايد عقل‌محور تصميم‌گيري و سبك زندگي باشد بدون عقل، چه هستي، چه بايدي.
اصلاً هم نمي‌تواني بفهمي كه بالاخره انسان چه حيوانيه. كيستي انسان پيشكش، چيستي انسان چيه؟
بيل ول‌كن اين حرف‌ها را، يك كم به خودمان برسيم، كمي توي اين نخلستان قدم بزنيم، ببين چند نفر درخت ايستاده‌اند.
بيا زير اين درخت بنشينيم ما، بنشين ببينيم بالاخره به كجا مي‌رسيم؟
راستي چرا به نخل، نفر مي‌گويند؟ مگر واحد شمارش انسان نفر نيست؟ باز عجله كردي، به شتر هم نفر مي‌گويند، درخت و حيوان وقتي ؟؟ انساني بگيرند همين است. اگر او مي‌گفت انسان گرگ ديگري است، هر يك منافعي دارد و جمع منافع افراد است كه جامعه توسعه‌يافته مي‌سازد، گرگ ذاتي آدمي نيست، تازه گرك (5) هم اگر از مهر و محبتي كه انسان‌ها به سگ داشتند برخوردار مي‌شد گرگيت خود را با پاسداري از آدمي عوض مي‌كرد.
به سادگي اين اصل فراموش شده كه گرگ بودن ذات انسان نيست، جوهر نيست، عرض است. خودت خوب مي‌داني كه «عرض» اعتباريات است يا تغيير فصل و ذائقه و شرايط و تعليم و تربيت و صدها متغير و دخيل تغيير مي‌كند.
گرگ‌ها و گرگ‌زاده‌ها قبايل نجد قبل از طلوع انسان كامل و پيامبر واصل چگونه تبديل به انسان‌هاي كامل شدند؟ شتر و درخت خرما، جاي خود، دارد.
يك استكان چايي به من مي‌دهي؟!
چايي مي‌دهم ولي از سيگار پشت‌بند آن مي‌ترسم.
اين را هم به حساب تغافل انسان بگذار!
امان از اين انسان توجيه‌گر! يكي از آنها همين آقا.


بخش سوم
من يك انسان‌ريخت نيستم، انسان كجاست؟

تصادفاً با كتاب با آزادي جانوران شما آشنا شدم. در يك بازه زماني دو هفته‌اي در منطقه‌اي كه من در آن زندگي مي‌كنم، خاورميانه (به اصطلاح خاورميانه ميانه و دور مبدأ آن كجاست و نسبت به كجا دور و نزديك و ميانه است، بديهي از غرب، از آنجا كه به ملل منطقه نگريسته مي‌شود.)
بيش از هزار نفر در آتش جنگ شعله‌ور سوخته‌اند، در جنگ فيمابين داعش و مدافعان غربي‌شان در غزه، پاريس و سقوط هواپيماي مسافري روسيه و آخرين آن شبيخون داعشي‌ها در شرايط آتش‌بس به خان‌طومان كه جان 13 هموطن و ده‌ها و صدها نفر ديگر را سوزاندند، كشتند. در اين حال و هوا (6) بخش‌هايي از دفاعيه شما از بسط حقوق انساني به حيوانات عام- و انسان‌ريخت‌ها (انسان‌‌ريخت‌هاي بزرگ- سه گونه در آفريقا كه عموماً با نام‌هاي شمپانزه، بونوبو و گوريل شناخته مي‌شوند و يك گونه در جنوب شرقي آسيا كه اوران‌گوتان است، جانوران ويژه‌اي هستند زيرا به انسان بسيار نزديكند) را مطرح كرده‌ايد و از اين رو نزد همكاران‌تان به عنوان ؟؟ اخلاق‌زيستي در دانشگاه برينتسون شناخته شده‌ايد، آيا از كشتار ؟؟؟ غرب در خاورميانه خبر داريد؟ پيش از آنكه به طرح يك پرسش بنيادين بپردازم لازم دانستم كه براي آگاهي خود و مخاطبان بيشتر درباره مختصات انسان‌ريخته‌ها آگاه شوم، دريافتم خيلي كه جلو برويم انسان‌ريخت‌ها كمي شباهت به انسان دارند، براي همين شما درباره اخلاق حيوانات كتاب نوشته‌ايد.
شما با اعجاب در حالي كه انسان‌هاي مظلوم هستند و حقوق آنها را نمي‌بينند مي‌نويسيد. تا پايان قرن بيستم با تكامل تكنيك‌هاي تحليل ژنتيك، تشابهات انكارناپذير- كمي- تعيين شده از سوي محافل علمي در ارتباط با نزديكي ژنتيكي ميان انسان و انسان‌ريخت حيرت‌انگيز است تا جايي كه تشابه بين انسان و اوران‌گوتان 4/96 اشتراك و انسان و گوريل 7/97 يكسان و بين انسان و شمپانزه و بونوبو 7/98 درصد وجود دارد. از همين روز جنابعالي و مردمي كه در سنت غربي زندگي مي‌كنند پذيرفته‌اند كه پل ارتباطي خاصي (خويشاوندي) بين انسان‌ريخت‌ها و انسان وجود دارد.
(7) فكر دفاع از انسان‌ريخت‌ها به طرز خاص و قانون‌گذاري در برخي مجالس تصميم‌گيري از جمله مجلس قانون‌گذاري اسپانيا و تعيين حقوق شبه‌انساني و لزوم احياي حقوق انسان‌ريخت‌ها تا حدي كه براي مجاب ساختن نمايندگان يكي از نمايندگان ادعا كرده است من يك انسان‌ريخت هستم زيرا متخصص‌ها- از جمله جنابعالي- به ما گفته‌اند مجموعه هيجانات و عواطفي كه انسان‌ريخت‌ها بيان مي‌كنند بسيار شبيه انسان است. در موقعيت‌هايي كه ما را به خنده مي‌اندازند، آنها هم مي‌خندند، به وضوح توان يادگيري زبان نمادين دارند و چون خود را در آيينه مي‌‌نگرند در حالت رخساري آنها با ما شباهت عجيبي است و حتي ارزيابي‌هاي حساب‌شده‌ اخلاقي و با ناخن و دست و بدن ابزارهاي ساده مي‌سازند و الخ...
اينها همه حرف است، جالب است ولي در تمدني كه خدا مرده انگاشته شده، جاي حيوان و انسان عوض شده است.

1-Habse
2-jhanpol Sartre
3- erik frum
4- emanuele kant

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 566683

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 13 =