آرامش خاورمیانه شاید یک توهم!

نمی توان تداوم جنگ سوریه را تنها دلیل ریزش سقف امنیت جهانی دانست. اززخم عراق و افغانستان،لیبی،بحرین و یمن گرفته تا بحران های سیاسی و امنیتی در اروپا و از بحران مهاجران جنگی تا سر برآوردن تمایلات قومیتی شبیه آنچه بارزانی هابه دنبال آن هستند، همگی از دلایل دیگرنا امنی شناخته شده اند.

ظاهرا خوش باوری محض است اگر تصورکنیم راه حلی متوازن و قابل قبول برای بحران تقریبا 5 ساله سوریه میتواند خاورمیانه را به آرامش برساند. تلخ، اما این یک واقعیت است. بازی تازه شروع شده.

صادقانه باید اعتراف کرد بحران سوریه به عنوان بخشی از معضلات بزرگتر خاورمیانه، نه با پایان جنگ کنونی در حلب،نه یافتن راه حلی احتمالی با حضور اسد یا بدون اوو یا هر مدل دیگری بنا نیست به این زودی ها خاتمه یابد.سوریه چیزی شده شبیه دیگر معضلات معمول و دائمی خاورمیانه.در یک برداشت عمومی از شرایط خاورمیانه، این منطقه حساس در ابتدای راهی قرارگرفته که سوریه نقطه آغازآن تلقی می شود. از آنجا که ژئوپولتیک خاورمیانه نه خیلی دور و نه چندان نزدیک،دچار تغییرات عمده یی خواهد شد، پس بهتر است سیاستمداران در خاورمیانه و خلیج فارس از هم اکنون خودرا آماده شرایط ویژه یی کنند.آنچنان که اروپا به بدترین شکل در حال آماده کردن خود است.یک دیپلمات فرانسوی مقیم امان پایتخت اردن می گوید"آنچه فعلا می بینیم صرفا قسمت خوب سناریواست. خشونت نهادینه شده در خاورمیانه در کنار قدرت گرفتن نیروهای سیاسی غیر متعارف در خاورمیانه،اروپا و ایالات متحده فضا را برای تولید و توزیع خشونت های سیستماتیک و بی سابقه مستعد کرده.تا آنجا که به اروپایی ها مربوط می شودآنها خود را آماده مقابله با شرایط آتی در خاورمیانه می کنند.مسلما قدرت گرفتن نیروهای افراطی و ملی گرا در اروپا را باید نقطه شروع این آمادگی دانست".آشکار شدن آرام اما ممتد علایم هرج و مرج تمام عیار و آنارشیک در خاورمیانه از هم اکنون ثبات و امنیت بین المللی را به چالش کشانده است."هیچکس هیچ کنترلی بر هیچ چیز ندارد".

تا پیش از این، تجربه های دو جنگ عالم گیر اول و دوم به ما آموخته بود 4اصل ناهم وزن "مدارا،تفاهم،همکاری و پذیرش نظم نوین جهانی" نقش مهمی درجلو گیری ازهرج ومرج و تکرار فجایع مشابه به عهده دارند. از جنبه تئوریک شاید اصولی عادلانه و هم وزن به نظر نرسند،اما از آنجا که متضمن صلح و ثبات طی 7 دهه ونیم بودند بنا به دلایل زیرپذیرفته شدند.

اولاT توازن استراتژیک قوای برتر در بالا و توزیع قدرت در پایین به خودی خود ثبات و امنیت جمعی راتامین و تضمین می کرد.
ثانیا، نیروهای سیاسی ویا حاکمیتی با قرار گرفتن میان شکاف قدرت های برتر و یا تابع آنها شدن، نقش نسبتا مسئولانه یی در ایجاد ثبات وتامین امنیت جهانی ایفا می کردند.این نقش مکمل عمدتا مانع از تک روی و یا سرکشی کشوری می شد که می توانست ثبات و امنیت جهانی رابه مخاطره بیاندازد.

ثالثا، تحت تاثیرتجربه های تلخ دوجنگ جهانی،عقل ساماندهی  تجربی متعارف ،ازسیاست کلاسیک قرائتی مدرن و مسئولانه ارائه داد که موجب شد اعضای جامعه بین المللی متد استراتژیک"همکاری مسئولانه برای تحقق صلح در عین رقابت برای تامین منافع " راسرلوحه اهداف خود قرار دهند.

این مآل اندیشی  تا به آنجا پیش رفت که اگر کشوری تمایل به همراهی و یا عضویت دریکی از دو بلوک قدرت برتررا نداشت، اما از قاعده کلی سیاست مدرن خارج نشده و به عضوی سرکش در جامعه بین المللی تبدیل نمی شد.جنبش عدم تعهد مشروعیتش را از چنین دیدگاهی اخذ وخودرا به عنوان نیروی سوم (صرف نظر از میزان موفقیت آن)به ساختار جامعه بین المللی تحمیل کرد.اما هرچه بو،عادلانه یا ظالمانه! طی تقریبا 7 دهه اخیر جامعه بین المللی به جز موارد استثنا،با نیروی رها شده یی روبرو نبود.

با نگاهی مسئولانه آیا امروز با چنین شرایطی روبرو هستیم؟
پاسخ منفی هوش زیادی نمی خواهد. آنگاه که می بینیم مفاهیم تولید قدرت ،تامین منافع و ایجاد امنیت در یک خوانش معکوس از آموزه هایی سرچشمه گرفته و مشروعیت کسب می کنند که برای آن ایجاد ،اما بر خلاف منطق ذاتی خود به کار گرفته می شوند.با توجه به شرایط جهانی از شرق آسیا گرفته تا اروپا و خاورمیانه ، بی شک نمی توان تداوم جنگ سوریه را تنها دلیل ریزش سقف  صلح و تهدید امنیت جهانی ویا پایان عصر همکاری و تفاهم های های بین المللی دانست. در یک ارزیابی عمومی تر،زخم کهنه عراق،تداوم بی ثباتی در افغانستان،لیبی،بحرین و یا جنگ شرم آور یمن از یک سو، بحران های سیاسی و امنیتی ناشی از پدیده مهاجران خاورمیانه یی به اروپا و تهدید های تروریستی که به تغییر ساختار حاکمیت در اروپا منجر شده از سوی دیگر وسر برآوردن تمایلات قومیتی و ملی گرایانه در منطقه خاورمیانه شبیه آنچه بارزانی ها از آن حمایت می کنند از سوی سوم، دلایل دیگری هستند که به وضوح نشان می دهد جامعه جهانی و مشخصا خاورمیانه در ابتدای راهی پر مخاطره قرار گرفته اند.

متاثر از نگرانی های پیش رو، افکار عمومی دراروپا (تقریبا شبیه آمریکا) با توسل به احزاب تندرو و ملی گرا که حتی سنت های راست مدرن را به سخره می گیرند واکنشی عصبی از خود بروز داده اند. نمی دانم!؛شاید هم تحت تاثیر شکست سیاست های اجتماعی و امنیتی احزاب لیبرال دمکرات و چپ، مردم چاره دیگری ندارند.اما زمانی که سیاستمداران، حاضر به قبول مسئولیت سیاست های احمقانه خود  و بازنگری در آنها نیستند،حق هم ندارند جامعه را به دلیل نوع انتخاب شان مورد شماتت قرار دهند. برگشت موج شکست ساست های داخلی وهمچنین نگرانی از آینده خاورمیانه و انعکاس آن درجامعه اروپایی، موجب شده مردم برای خاموش کردن آتش به پمپ بنزین های لوپن،فاراژ، ویلدرس،روبرتو مارونی ویا باند تبهکار پگیدا مراجعه کنند.با این وضع چه کسی مدعی ست  خا.رمیانه در آستانه آرامش قرار دارد!؟
matinmos@gmail.com

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 610518

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 2 =