چشمان زندگي را
ميگشودي
به تماشاي ما و جهان
تا ايران را
بسرايي
وطن را
بر لبان همه بنشاني
و عشق
بهانهي بودنت بود
كه از كلام تو جان ميگرفت.
اكنون،
ديدگان مرگ را بگشاي
ببين كه نيستي!
و نبودنت را
ترانهاي ساز كن
كه هيچكس را
تاب شنيدن آن نيست.
غلامحسين معتمدي
١٣٩٥/١٢/٢٥
نظر شما