آنچه سبب شکلگیری این پرسش در اذهان شد، تداوم رویکرد حفظ صفبندیهای انتخاباتی حتی بعد از پیروزی بود. انتظار به حق همه دلسوزان و صاحب نظران آن بود که نامزد پیروز، از باب ملاطفت درآید و تنش های انتخاباتی را بعد از مشخص شدن نتیجه آرا کاهش دهد، اما چنین انتظاری نه تنها برآورده نشد بلکه حملات به رقیب و به تبع آن جماعت رأی دهندگان شانزده میلیونی به وی، ادامه یافت. در این زمینه در پایگاه اطلاع رسانی دولت میخوانیم: دکتر روحانی "نه" مردم به فریبکاران را مهمترین بخش انتخابات 29 اردیبهشت ماه برشمرد. (پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران، دوشنبه 1 خرداد 1396)
آن چه در ادامه، دلایل اتخاذ چنین روش غریبی را از سوی آقای روحانی تا حدودی قابل درک و فهم میسازد متوجه ساختن هجمهها به پایگاه اصولگرایی- و نه شخصیتها و افراد مدعی اصولگرایی- است. ظاهراً عدهای از سیاستپیشگان تصور نمودهاند عدم توفیق نمایندگان طیف اصولگرا در کسب اکثریت آرا فرصت مناسبی را فراهم ساخته تا با بهرهگیری از آن، کلیت اصولگرایی را به عنوان مبانی سنجش از صحنه سیاستورزی کشور کنار گذارند. برای نمونه، ارگان رسمی دولت در مقدمهای بر مصاحبه فردی که اصولگرا میخواندش مینویسد: "(وی) جریان اصولگرایی را پایان یافته میداند، هرچند میگوید تا بخواهیم اصولگرا داریم". (روزنامه ایران، یکشنبه 7 خرداد 1396، ص 10)
صرفنظر از تناقض ظاهری این القا که چگونه میتوان اصل اصولگرایی را پایان یافته تلقی کرد در حالی که "تا بخواهیم اصولگرا داریم "باید بر این نکته تأکید کرد که اصولگرایی نام حزب و گروهی نیست که در فراز و نشیبهای رقابتهای سیاسی رنگ ببازد؛ هرچند در این انتخابات با توسل به مهارتهایی تلاش شد نام اصولگرایی با ضدجاذبههایی معادل گردد، اصولگرایی به عنوان پایبندی به اصول و مبانی، یک مسئله مفهومی است.
البته ممکن است کسی خود را اصولگرا بخواند و برداشتهای خودخواستهای را از این مبانی عرضه دارد و در ایام رقابتهای سیاسی با بهکارگیری مهارت هایی این نگاه نه چندان قابل دفاع به همه نیروهای این طیف تعمیم داده شود. آیا در صورتی که مهارتها بتواند نگرانی به وجود آورد اولاً میتوان پذیرفت که همه مدعیان دفاع از اصولگرایی یک گونهاند؟ در ثانی در حالی که نیروهای برجسته اصولگرا آن برداشت خاص را مورد نقد قرار داده باشند چگونه میتوان تبلیغات "این همانی" را صادقانه پنداشت؟ ثالثاً لازمه تداوم حیات یک طیف سیاسی و جود تضارب آرا در آن است. بر خلاف چارچوبهای حزبی در طیف اقتدار تشکیلاتی وجود ندارد که همه را به قالبهای خاصی مقید سازد؛ این مسئله در مورد اصلاحطلبی نیز صادق است. امروز برخی اصلاحطلبان به خارج رفتهاند و با صراحت بسیاری از مبانی مسلم ملی و دینی را نفی میکنند. آیا این صادقانه خواهد بود که متقابلاً با بهکارگیری مهارتهایی این همانی شود؟
به فرض که با مهارتهایی بتوان موجب عدم موفقیت اصلاحطلبان در انتخاباتی شد آیا میتوان ادعا کرد اصلاحطلبی به پایان خود رسیده است؟
امروز بسیاری از اصلاحطلبان واقعی اصولگرا ارزیابی میشوند؛ زیرا اصلاحگری بدون مبنا قرار گرفتن اصول ممکن نیست. متقابلاً بسیاری از اصولگرایان واقعی اصلاحطلبند؛ زیرا صیانت از اصول و آرمانها جز از طریق اصلاحگری مداوم ممکن نخواهد بود؛ از همین رو اصولگرایان بیشترین نقد را به دولت دهم داشتند. همچنین در مورد بحث اجرا یا عدم اجرای کنسرت در مشهد مقدس هرچند اصولگرایان به طور کلی دامن زدن به آن را با هدف اصلی فرعی کردن مسائل جامعه میدانند، اما نسبت به برداشت امام جمعه محترم این شهر نقد خود را به صراحت عنوان داشته اند(از جمله صاحب این قلم).
با این وجود بحث کمّی در مورد کنسرت(لغو یک مورد در برابر صدها مورد اجرا شده) تبدیل به شاخص تعیینکننده در این انتخابات شد. آیا میتوان گفت چنین بحثهای فرعی میتواند در جامعه اصول را کمرنگ سازد؟ پاسخ قطعاً منفی است؛ زیرا بعد از کاهش التهاب انتخاباتی، این موضوع کاملاً روشن خواهد شد که برخی برای سهل کردن حکومتداری در صدد کمرنگ کردن اصولند؛ زیرا در فقدان اصول و مبانی، دولت مردان خواهند توانست تمایلات خود را بر جامعه مسلط سازند. قطعاً بدین منظور باید به مسائل جزئی دامن زده شود تا مسائل اصلی از دید مردم پنهان بماند. آیا دولت یازدهم در ادامه کار خود در دولت دوازدهم میتواند با همین رویه مطالبات کاذب را جایگزین مطالبات واقعی سازد؟
حتی اگر آقای روحانی احساس کند که با همان رویه انتخاباتی خود میتواند تضادهای انتخاباتی را حفظ کند باید از ایشان پرسید که میخواهد در نهایت جامعه را به کدامین سو رهنمون سازد؟
*مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
نظر شما