بیشک، یکی از افتخارآمیزترین جنبههای تحول اجتماعی ایران، وضعیت مطبوعات و آزادی نسبی رسانه در آن است. این موضوعی است که ایرانیان از مشروطه به این سو، تحت عنوان رکن چهارم، اهمیت آن را بهخوبی درک و از آن تا حد زیادی مراقبت کردهاند و هنوز نقطه قوت نسبی ایران در مقایسه با سایر کشورهای منطقه است.
بیان این مطلب نافی وجود مشکلات فراوان در این سپهر نیست. ناقدان البته ممکن است در مقایسه با شرایط مطلوب، نقدهای جدی به وضعیت موجود داشته و کسریهای بسیاری را برای آن برشمارند. صحت بسیاری آنها نیز دور از واقعیت نیست. ولی، مهم این است که در همین نبرد سنگین آگاهی و گمراهی در انتخابات گذشته، رسانه در شکلها و شبکههای مختلف خود نشان داد که هنوز امکان آگاهیبخشی وسیعی دارد و توانست موفقیت ملت ایران را رقم بزند و آگاهی را بر کرسی بنشاند.
علیرغم این موفقیت، در این انتخابات دو پدیده بهصورت بسیار برجستهای جلوه کردند که نباید از کنار آنها بسادگی گذشت: یکی عملکرد غیرِ ملی رسانهی به اصطلاح ملی و دیگری نقش برجستهی کارکردی ضدِرسانه بود. مهمترین اهداف رسانه ملی توجه به وحدت ملي، مباني مليت و حفظ استقلال کشور، انتشار اخبار صحیح و ترویجِ اندیشهی توسعه است. قاعدتا هویت بخشی، ژرفا بخشیدن به احساسهای عاطفی، محبت و صداقت بین مردم و نهایتا ایجاد سرمایهی اجتماعی و بسطِ حسِ امید به آینده از ماموریتهای بنیادین رسانهی ملی است. ولی چه توان کرد که شوربختانه، صدا و سیما مدتهاست از اهداف خود بکلی دور شده و مرجعیت ملی خود را از دست دادهاست. به دلیل شدت وضوح نیاز به توضیح اضافی در اینباره نیست.
این کاستی کمی نیست که بتوان بسادگی از کنار آن گذشت. حفظ وحدت و یکپارچگی ملی، توسعه ایران و اقدام در مواقع بحرانی نیازمند وجود رسانه ملی است. قاعدتا رییس جمهور به عنوان هماهنگ کننده قوا، و به گفته خود ایشان به عنوان وکیل مردم، مسئولیت سنگینی در این ارتباط دارند که مردم در انتظار نقشآفرینی از سوی ایشان هستند. حادثه تلخ ترور اخیر در مرقد امام(ره) و خانهی ملت یکبار دیگر نشان داد تا چه اندازه به رسانهی ملی نیازمندیم.
پدیدهی دیگری که جای تامل فراوانتری دارد، پدیدهای است که از اوائل دهه 80 در ایران شکل گرفتهاست. این پدیدهی نسبتا نوظهور که حتی حاضر به انتشار شناسنامهی خود نیست، با سودجستن از تمام امکانات قانونی رسانه، جنگ روانی گستردهای را در کشور بهراه انداخته، شکافِ اجتماعی شکل گرفته در سال 84 و به ویژه 88 را ژرفا بخشیده، بیاعتمادی ملی را سبب شده و کارکرد بسیاری از نهادهای مرجع را مختل ساختهاست. بیش از یک دهه است که ضدِرسانه با انتشار اخبار منفی و ناامیدکننده بر عادات رسانهای جامعه تاثیر گذاشتهاست. ناخودآگاه بسیاری از مردم دیگر منتظر شنیدن اخبار مثبت و امیدوارکننده نیستند و بیشتر به خبرهایی توجه دارند که میزان تلخی و ناگواری آنها فزونتر باشد. با توجه به اینکه با نشر هر خبری بلافاصله مسئولان هدف قرار میگیرند، فاصلهی دولت به مفهوم عام آن و مردم هر روز رو به فزونی و اعتماد به کارآمدی آن رو به کاستی است.
در چنین بستری، شاهد اوج عملکردِ تخریبی ضدِرسانه در جریان انتخابات دوازدهم ریاست جموری بودیم. من این پدیده را ضدِرسانه نامگذاری میکنم و تمایز مشخصی بین آن و رسانههاي منتقد قائل هستم. تمام اهدافی که در یک جنگ روانی پی گرفته میشود توسط ضدِرسانه در ایران تعقیب شد و میشود. این اقدامات شامل: بدبین سازى شهروندان نسبت به دولت، تردید در تمام موفقیتهای دولت، ناکارآمد نشان دادن دولت در حل مسائل بنیادین، انتساب فساد به مسئولان کشور، القاى وجود تبعیض، القاى وادادگی ملی، از بین بردن سرمایه اجتماعی و ناامید کردن مردم نسبت به آینده و اقداماتی از این دست است.
ضدِرسانه از تمام روشهای جنگ روانی شامل تحریف اتفاقات، گزارشگری گزینشی، طرح ادعاهای بیپشتوانه تحت عنوان گفته میشود و یا بهاستناد منابع ناشناخته و بیاعتبار، اغراق و بزرگ جلوهدادن خطاهای کوچک، ایجاد تفرقه در نیروهای ملی، ترور شخصیتهای ملی بهصورت گسترده، با دست باز و بیمحابا و شایعهپراکنی تحت عنوان از یک منبع مسئول شنیدم و عناوینی از این دست و اخیرا از تاکتیک دروغ بزرگ استفاده کرد و میکند. توسل به این روشها مخالفت صریح با اصول اخلاق حرفهای رسانهای دارد و از سوی جامعه رسانهای محکوم است. از این رواست که من این پدیده را ضدِرسانه نامگذاری و بین آن و رسانه منتقد فرق میگذارم.
علیرغم تمام این تلاشها، نتیجه انتخابات آنچنان که آنان میخواستند نشد. به گمان من، این ثمره توسعه رسانه مستقل در ایران است. رسانهای که به اخلاق رسانهای تا حد قابل قبولی پایبند است، شبکه خود را در سطح کشور بسط داده و توانسته اعتماد عمومی را جلب کند. ولی سؤال اصلی این است که از این انتخابات در کیفیت رویارویی با ضدِرسانه چه میتوان آموخت؟ به ویژه پس از حادثه ترور اخیر. این حادثه پرده از قصد شوم دشمنان ملت ایران در هدف قرار دادن مراکز مردمسالاری دینی در ایران برداشت و نشان داد آنان سنگدلانه و با خشونت تمام در پی هدف قراردادن نهاد رهبری به عنوان نماد وحدت ملی ایرانیان و مجلس به عنوان مظهر حاکمیت ملت هستند. مهم این است که لختی درنگ کنیم و ببینیم آنان از چه شکافِ اندیشهای و گسستِ احساسی عبور کردهاند و خود را به قلب ایران رساندهاند؟ بیگمان محافظت از یکپارچگی ملی برترین تدبیری است که همگان باید به آن پایبند باشیم. و اصلیترین لازمهی آن تعهد رسانهای است.
دولت تا این تاریخ نشان دادهاست که یارا و تدبیر روشنی برای رویارویی رسمی با ضدِرسانه را نداشته و یا حداقل با محدودیت جدی مواجه بودهاست. بنابراین، با این فرض باید در جستجوی راهکار بود.
اولین گام شفافیت و تفکیک بین رسانه و ضدِرسانه است. دولت باید بین ضدِرسانه و رسانهی منتقد تفاوت بگذارد. این کاری است که دولت در دوره پیشین نکرد. من بر این باورم که ما هنوز شعارمان باید «زندهباد مخالف من» باشد. مخالف در پی نقد و اصلاح در حوزهی ملی است. بنابراین، بسیار محترم است. اما، ضدِرسانه در پی نبرد و تخریب کلی است. نباید این دو را خلط کرد. تفاوت قائل نشدن بین این دو باعث گرایش منتقد به سوی ضدِرسانه و تشویش و ابهام در افکار عمومی میشود و این خواسته آنان است. دولت باید رسانههای مستقل و منتقد را در چارچوب قانون مورد حمایتِ اعتباری و حقوقی رسمی و قانونی قرار دهد و موضع خود را در برابر ضدِرسانه اعلام نماید. باید هشیار بود.
دوم، بازی نکردن در زمین ضدِرسانه است. این پدیده در چارچوب جنگ روانی، زمین و قاعدهی بازی را خودش تعریف میکند و هر روز تمام ظرفیت دولت را به مسالهای مشغول میدارد. انتخابات به ما آموخت که باید از بازی در زمین ضدِرسانه حذر نمود. راهکار، نبرد با منطق آنان است و نه تسلیم شدن به جنگی که آنان طراحی میکنند. بر این اساس، راهکار طراحی زمین بازی دیگری است. این زمین، فضاسازی برای نهادهای جامعهی مدنی، نخبگان فکری و توسعه ارتباط دولت با آنان است. تنها در این صورت است که حنای ضدِرسانه رنگ میبازد. ضدِرسانه در غیاب نهادهای مدنی و اندیشهورزان ترکتازی میکند. اگر آنان در میدان باشند، ضدِرسانه چیزی برای عرضه ندارد.
سوم، توسعه زیرساختهای ارتباطی در ایران است. دولت در این زمینه در دورهی پیشین موفق عملکرد و ملت نیز ثمرهی آن را چشید. دولت با جدیت بیشتری باید زیرساختهای حملونقلی و ارتباطی و آنچه امکان ارتباط سهلترِ شهروندان و نهادهای مدنی را در سطح ملی و فراملی فراهم میآورد را توسعه دهد.
چهارم، از ترس مرگ خودکشی نکردن است. برخی از دوستان از ترس نیشِ گزندهی ضدِرسانه، به او اولویت میدهند. این بدترین سیاست ممکن است. ضدِرسانه به هیچ اصل اخلاقی پایبند نیست. او از تمام امکاناتی که از سوی این گروه دولتیان برایش فراهم میشود استفاده میکند و در نهایت نیز ضربهی خود را وارد میسازد. اگر یارای مقابله با آن را نداریم حداقل تقویتش نکنیم.
نظر شما