دکتر عبدالله النفیسی که تز دکترای خود را پیرامون شیعیان عراق نوشته است وسالها به عنوان مشاور امیر کویت مشغول به کار بوده، اخیراً نظریه ادغام کشورهای حاشیه خلیج فارس وتشکیل عربستان بزرگ به پایتختی مدینه منوره را مطرح کرده که جنجال بسیاری در منطقه به راه انداخته است.
النفیسی به عنوان چهرهای معروف در جهان عرب مدعی است کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس یعنی کویت، امارات متحده عربی، قطر وبحرین رو به زوالاند وبرای نجات خود باید در عربستان سعودی ادغام شوند.
وی که سمپات سلفیها به شمار میرود، در ادعای عجیبی توپ این ماجرا را در زمین ایران انداخته و مدعی شده است که توافقی ایرانی آمریکایی براه افتاده تا حیات کشورهای کوچک منطقه را تهدید کند. وی همچنین از نفوذ رو به رشد ترکیه در میان کشورهای عربی ابراز نارضایتی کرده است.
اما این اظهارات النفیسی نه تنها موجب ناراحتی عمده کشورهای عربی منطقه شده بلکه آنها را واداشت تا در برابر این ادعا از خود واکنش نشان دهند که از قضا در کشور خودش یعنی کویت از همه جا تندتر بود.
برخی از نویسندگان کویتی سخنان النفیسی را گونهای پشت کردن به هویت ملی تلقی کرده وشدیدا به النفیسی ونظریه او تاختهاند.
این نویسندگان آنچه را از سوی این استاد علوم سیاسی مطرح شده، "تقدیم کشور خود به کشوری دیگر" تلقی کرده و آن را سخت مورد انتقاد قرار دادهاند. از نگاه این نویسندگان نظریه انضمام کویت به عربستان صرفاً یک نظریه آمریکایی صهیونیستی است که پیش از این از سوی یک صهیونیست با نام روبرت کاتسمام مطرح شده است.
در این میان عبدالباری عطوان روزنامه نگار معروف جهان عرب و سردبیر روزنامه القدس العربی نیز انتقاداتی را به نظریه النفیسی وارد کرده است که در برخی از مطبوعات دیگر منطقه نیز بازتاب داشته است.
وی در سرمقاله القدس العربی رویکرد النفیسی را رویکردی مذهبی تلقی کرده است که منطقه را به دو قسمت سنی وشیعی تقسیم میکند. عطوان همچنین پا را از این فراتر گذاشته و به خطر پاکستانیها وهندیهایی اشاره کرده است که پس از سالها اقامت و کار در کشورهای حوزه خلیج فارس خواستار تغییر ملیت و کسب هویت هریک از این کشورها هستند. از نگاه این روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل خاور میانه این موضوع خطری جدی برای اعراب است که از نظر النفیسی وامثال وی به دور مانده است.
وی همچنین برآن است که اگر منظور النفیسی از ادغام کشورهای عربی ایجاد یک نوع اتحاد است بار دیگر به آن خرده گرفته و آورده است که این اتحاد اگر شدنی بود سی سال پیش با تشکیل شورای همکاری کشورهای خلیج فارس به وقوع میپیوست، ودرحال حاضر وبا یک نگاه برتری جویانه قابل پیگری نیست.
عطوان با اشاره به بروز و ظهور روحیات زیاده خواهانه در این موضوع میگوید: صدام نیز با همین رویکرد به کویت حمله کرد، اما آیا این حمله از سوی کسی مورد تأیید قرار گرفت؟ آیا نتیجه آن قدرت بیشتر کشورهای منطقه بود ویا پای بیگانگان را بیش از پیش در منطقه باز کرد؟
در هرصورت به نظر میرسد مطرح ساختن نظریاتی اینگونه در این برهه از زمان نه تنها کشورهای حاشیه خلیج فارس را به هم نزدیکتر نمیسازد بلکه این کشورها را بیش از پیش از هم دور میکند.
اما برخی دیگر از تحلیلها حاکی از آن است که چنین نظریاتی از سوی افرادی مانند النفیسی تلاشهایی بیحاصل برای بازگرداندن ریاض به هیبت و تواناییهای گذشته خود در منطقه است که روز به روز در حال از دست دادن آن است. هماکنون عربستان بهویژه پس از جنگ غزه وجنگ 33 روزه، نقش رهبر یا برادر بزرگتر را در منطقه و در میان کشورهای حاشیه خلیج فارس از دست داده است. بهویژه اینکه کشورهایی چون قطر وحتی کویت برآنند تا با برادر بزرگتر سالهای گذشته به رقابت بپردازند و در مسائل کلان منطقهای و جهانی نقش آفرینی کنند. این کشورها در جهت شکل دادن به هویت ملی خود بر مبنای نظریه دولت- ملت پیش میروند، وبر مبنای همین امر گاهی برای تحکیم هویت ملی خود، عربستان سعودی را نسبت به هویت خود "دیگری" تلقی میکنند. در عین حال ارائه چنین طرحهایی همچنانکه در کویت خشم بسیاری را برانگیخت میتواند به تحکیم هویت ملی این کشورهای کوچک کمک و به انزوای بیشتر عربستان سعودی در منطقه منجر شود و این کشور بزرگ را به مثابه "دیگری"، هرچه بیشتر از گذشته از سایر کشورهای عربی دور کند.
نظر شما