آریا صالحی:«دلیلش نخواستن نیست. دلیلش این است که بعضی مواقع باید یک تصمیم سخت بگیری تا بتوانی زندگی ات را دوباره راحت ادامه بدهی» و این فرازی تلخ بود از بدترین اتفاق جام جهانی برای عشق فوتبال های ایرانی. تلختر و اشکآورتر از دعواهای پوچ و زشت کیروش و برانکو که دیگر از تاب تحملمان گذشته است. آری او گوچی عزیزمان بود که با متنی سراسر احساس تنهایمان گذاشت و رفت.
او که یکباره از لیگی کمتر شناخته شده، سر از سفره فوتبالمان در آورد. انگار معجزه ای بود که خدا برای اینکه بدانیم هنوز دوستمان دارد ، سر راهمان گذاشت. پسر خوش خنده و شیرین مشهدی که آمد و با جادوی چارچوب شناسیاش بردمان صاف به جام جهانی. درست در روزهای تلخی که 5 سال قبل اصلا امیدی برای صعودمان نمانده بود، آمد و خنده را هدیهمان داد. نه فقط در کره که در همه این 5 سال، هر وقت همه درهای پیش رو قفل بود، او بود که معجزه آسا شاه کلیدمان می شد. اصلا کلید او بود که قفل را باز کرد. امیدمان شد، جیغ بنفشمان دنیا را پر کرد و سرنوشتمان و انتخابمان را تغییر داد!
رضا با همه فراز و نشیبی که در 4 سال منتهی به جام جهانی داشت و همه انتقادهایی که قبل از اعلام لیست نهایی به حضورش در فهرست انتهایی بود، مسافر مسکو شد. هنوز هم شاید باشند آنهایی که این سفر را حق کاوه می دانستند برای درخشش سالهای اخیرش در فوتبال اروپا اما انتخاب کیروش برای آن پست بدون تردید رضا بود.
رضایی که همه می دانستیم اگر یک موقعیت هم گیرش می آمد، آن یکی گل بود؛ بی تردید.
رضا اما برای گل هایش محبوب هیچ کداممان نیست. شاید کل خاطرات مشترک فوتبالیمان با او هر کدام بیشتر از چندین ساعت از تماشای فوتبالش و چند حضور رسانه ای اش در این 5 سال نباشد اما این قدر در همین محدود حضورهای رسانه ای و کلامش و سرنوشت زندگی اش که در اینستاگرام خیلی هایمان همراهش شده ایم، یک دهنیت مشترک را می سازد: «این پسر با بقیه فرق دارد، می شود دوستش داشت. »
رضا در روزهایی که در آخرین سفر ملی اش از شرایط دلگیر بود، بی تردید باز تفاوتش را نشان داد. او تقریبا از دو سال قبل که تبدیل شده بود به یک ذخیره ثابت، از روزی که شنیده بود کوچکترهای تیم گفته اند در کنار هم در تیم موثرتر بازی می کنند و سرمربی هم ترکیب تیمش را تغییر داده بود، می آمد حرفه ای کارش را می کرد و می خندید. در تمرین ها شوخی می کرد، می خندید.
اخم هایش بعد از بازی با اسپانیا در کازان چنان به هم گره خورده بود که شاید به سختی می شد به یاد آورد او گوچی است. دلگیر بود از اینکه می توانسته موثر باشد. از اینکه قطعا او تنها کسی است که تک فرصت را می تواند هر طور هست گل کند. می دانست آماده است. ولی سرمربی بازی اش نمی داد. چشمانش از خشم و دلخوری پر از خون بود اما سرش را پایین انداخت و از در بیرون رفت. با همان دلخوری اما حواسش بود ذره ای باعث دلخوری کسی نباشد. اگرچه بعد از او تقریبا سگرمه های اشکان و پژمان و حتی مسعود هم از بازی نکردن، همین قدر در هم گره خورده بود اما هیچ کدامشان این حس گس رضا را نداشتند.
رضایی که هر بار بازی کرده بود، ناجی شده بود و حقش می دانست اقلا قدر یک توک پا شانس بازی پیدا کند.
این پسر با این مختصات، فردای همان روز پر از خشم، در اولین تمرین تیم ملی وقتی درهای اردوگاه تیم ملی باز شد تا دقایقی بتوانند مردم با ستاره هایشان عکس بگیرند، در صف اول ایستاده بود. می خندید . مردمش را بغل می کرد. عکس می گرفت. برایشان امیدبخش سخن می گفت چون می دانست همه امید آنهایی که ساعت ها پشت درهای بلند این دژ تمرینی بوق زدند و حسرت کشیده اند، به تماشای همین روی خوش، همین 4 عکس یادگاری و همین حال خوبی است که از ستاره هایشان بگیرند.
عصبانیتش برای خودش بود، نه برای این مردم. درست مثل کاری که خیلی مسئولانه بعد از بازی سوم انجام داد. درحالی که تصمیمش را برای نبودن گرفته بود، خیلی حرفه ای با تیم به تهران برگشت، خودش را وقف لحظاتی شاد کرد برای مردمی که آن وقت شب رسیده بودند فرودگاه تا از ستاره هایشان استقبال کنند و فردایش از جدایی نوشت. نوشت و یکی از تلخ ترین اتفاقات جام جهانیمان را رقم زد. تلخ تر از گل بدی که از دیهگو کاستا خوردیم. تلخ تر از حسرت توپی که طارمی در آن لحظه بزنگاه هدر داد تا افسوس بخوریم که وای چرا رضا نباید آنجا و آن لحظه توی سرنوشتمان باشد.
جام برای رضا تمام شد، برای ما هم. تلخی هایش حالا برایمان می ماند. او تصمیم بزرگش را گرفته. در 31 سالگی رفته تا جا برای جوانترها باز باشد. او رفته به سمت سرنوشتش. این ویدئوی کوتاه از لحظه ورودش به فرودگاه آمستردام و لحظه در آغوش گرفتن «دورانش» این قدر برای همه ما که دوستش داریم، هیجان انگیز است. اینکه بدانیم او اقلا برای تصمیم جدیدش، هرچه سخت بوده، خوشحال است. بودن در دوران جدیدش، این غم تلخ نادیده گرفتنش را از یادش می برد حالش را خوب می کند، تسکینی برای همه ما هم می شود.
اگرچه شاید این پسر رویایی می توانست این تصمیم بزرگش را هفته ای بعد هم اعلام کند اما تاب آوردن در روزهای سخت و خشم خیلی کار ساده ای نیست. می توان درک کرد رضا چه کشیده و چه غمی روی دلش بوده که دل به دریا زده و گفته دیگر نیستم تا جا باز باشد برای بقیه.
رضا بی شک در خاطرات فوتبالمان می ماند تا ابد و کاش دوران جدیدش برایش همین قدر شاد باشد که خودش انتظارش را دارد و ما از شادی اش شاد باشیم.
41258
نظر شما