در قراردادها بنا نیست ما فقط مسائل مالی را مطرح کنیم که البته مهم است اما ظرفیت سازی و توانمندسازی از آن مهم تر است. به عنوان مثال هر ساله دولت بودجه عظیم دلاری را برای عضویت در مجامع بین المللی هزینه می کند اما دریغ از استفاده عُشری از اعشار آن. حتی بسیاری از ماهیت آنها خبر ندارند که این سازمانها چی هستند و چه ظرفیتهایی دارند و ما چگونه می توانیم از آنها استفاده کنیم. اینهمه نیروی انسانی آموزش دیدة در کشور ما وج.د دارد ولی در عمل دریغ از بهره ای که از آنها می بریم والبته شاید بنا هم نیست که از آنها استفاده شود.
رابطه ارز و عِرض (آبرو) هم کاملا مشهود است. چهار حالت اتفاق می افتد. گاه افرادی هم ارز می برند و هم عِرض/ یعنی برای کشور هزینه درست می کنند و آبروی خود و کشور را می برند مانند اختلاس ها و یا خیانت هایی که بعضی بر ملت روا می دارند و یا نه، مسئولیت های داخلی و یا خارجی دارند که نه تنها هزینه بر دوش ملت و دولت می گذارند کارهایی هم انجام می دهند که باعث خفت و خواری کشور می شود و یا ملت را تحقیر می کند. دوم گاهی ارز می برند ولی عرض می آورند که در صورت بهره برداری درست ممکن است در آینده جبران شود. هزینه هایی که کشور برای ملل مظلوم انجام می دهد اگر چه ارزبر است ولی حیثیت و آبرو برای کشور می آورد؛ به شرطی که دیگران آن را مصادره نکنند و یا با بد عمل خودمان نتیجه معکوس گرفته نشود. یا هزینه هایی که صرف آموزش و فرهنگ می شود که سود آبرومندانه آن بعداً معلوم می شود. سوم آنوقت است که ارز می آورند ولی عِرض می برند مانند آوردن پول کثیف و انجام تعهدات مالی غیر مشروع، و یا اجازه دادن به افراد بدنام برای سرمایه گذاری در داخل و یا خارج کشور و چهارم که بهترین نوع آن است هم ارز می آورد و هم آبرو کسب می کند و آن زمانی است که در کشور تولید داخلی و تجارت بر محور درست و سپس صادرات بابرنامه و منطقی انجام شود.
همانطورکه گفته شد این فقط مسائل مالی نیست، مسائل حیثیتی هم هست. ارز و عِرض دو روی یک سکه اند.اگر دولت و مجلس را در نظر آوریم هر یک به سهم خود در این امر دخیل هستند. قوه قضائیه که والاتر از همه است اگر درست به تعهداتش عمل کند. اگر دولت در تنظیم بودجه با عجله و با نیت خاص عمل کند و مجلس هم ظرف مدت اندکی مجبور باشد آن را تصویب کند نتیجه اش تشویش در افکار و اضطراب در امور است و نتیجه اینکه کارهای کشور به عقب می افتد. در اینجا آنچه مد نظر نیست صرفه و صلاح کشور است.
مدیریت وقتی متزلزل است سؤال و جوابی نمی شود؛ تضمین ها گرفته نمی شود و همیشه مصلحت بر واقعیت می چربد و هر روز به بهانه ای که امروز شرائط حساس است و دشمن منتظر است و دندان تیز کرده و ...بسیار سریع از سر مسائل می گذریم و آن را به وقت دیگری که هرگز نمی آید موکول می کنیم.
سؤالی که برای کشورهایی چون ما مطرح است این است که چه موقع شرائط غیر حساس بوده است؟ و چه زمان، ما باید با فراغ بال و از روی دلسوزی به تنظیم روابط و بیان مقررات بر اساس الزامات و سپس اولویت های اجرا به آن بپردازیم و چه کسی در این زمینه داور خواهد بود؟ آیا مجلسی که بعضی تازه واردها در آن تا دوسالِ اول اغلب تمرین می کنند تا چه کنند و یا در دوسال آخری که اغلب به فکر انتخاب دور بعد هستند و از هر فرصت برای خودنشان دادن به حوزه انتخابیه استفاده می کنند؟
داستان ارزآوری بعضی شرکت هائی چون پتروشیمی و فولاد و غیره از این قرار است که باید پرسید با چه قیمتی چه گرفته اند و چه پس داده اند! آیا آنها ارزآور و یا ارزبر بر اند و چگونه محاسبه می شود؟ تولیدات صنعتی هم همینطور. صنعت خود رو نمونه بارز است و یا صنایع بسته بندی و مانند آن و یا عدم تشخیص اولویت ها به همین منوال!
سؤال جدی این است که وزیری که انتخاب می شود چقدر برای ملت هزینه در بر داشته داشته و چقدر هزینه و تعهد ایجاد کرده و حالا چه خود او و یا معاون او چگونه می خواهد راه او را ادامه دهد؟
پدیده جدیدی که در دولت اخیر بیش از دولت های قبل شاهد آن بودیم مسئله استعفا است. پس از اینکه وزیری و یا رئیسی همه کارهای خودش را کرد و اشک ملت و شاید نمایندگان ملت را درآورد و یا برعکس خوب کار کرد، سریع استعفا می کند و رئیس جمهور هم می پذیرد و در این رابطه مجلس را به قول معروف «آچمز» می کند. سه وزیر قبلی با این سه وزیر جدید را دیدیم که در بحبوحه اسنیضاح استعفا کردند و استعفایشان پذیرفته شد و جالب این است که زمزمه این استعفاها قبلا در رسانه ها مطرح می شود و خودشان و یا مسئولان ذیربط دیگر انکار می کنند؛ اما ناگهان می بینیم که اتفاق می افتد. خاصیت استعفا این است که دیگر مسائل حساس مطرح نمی شود و نمایندگان هم نمی توانند از آن سخن بگویند چون وزیر رفته است و اگر اعتراضی بکنند از نظر آئین نامه مجلس حقی برای او ایجاد می شود که باید او پاسخ دهد و ازخود دفاع کند و نمایندگان هم اگر بخواهند به مسائل وزیر قبلی بپردازند از بررسی وزیر جدید باز می مانند؛ البته چه خوب بود نمایندگان حرفهای تکراری و شعاری نمی زدند و بین خود برای بیان مسائل تقسیم وظائف می کردند.
آخر کی ما میخواهیم درست عمل کنیم؟ خطاکار را از مصلح کجا و کی می خواهیم باز شناسی کنیم؟ اگر کار دولت در مورد بانک مرکزی عجیب است؛ اما عجیب تر کار مجلس است. مجلسی که عصاره فضائل ملت و در رأس امور است. البته از یک منظر سؤالی و حرجی بر نمایندگان نیست. آنها چنین تشخیص داده اند و هر روز هم ممکن است با روز قبل تصمیماتشان تفاوت کند اما مسائل همچنان لاینحل می ماند و بر عدم شفافیت موضوعات اضافه می شود.
در نامه ای حدود 190 نفر از نمایندگان امضا می کنند که دولت تیم اقتصادیش را عوض کند و دولت توجهی نمی کند؛ اما در رأی دادن به وزرای پیشنهادی همانی که مورد اعتراض بود با همان تعداد و شاید بیشتر رأی می آورد و همانهایی انتخاب می شوند که با وزرای قبلی همکار بوده اند. آیا نباید پرسید که این همه نامه نگاری و هیاهو برای جابجائی چه بود؟ این همانند استیضاح هایی است که سرانجام رأی نمی آورد؛ زیرا که ممکن است استیضاح، حزبی، گروهی، بخشی، و منطقه ای باشد و یا نمایندگان استیضاح کننده نمی توانند همکارنشان را قانع کنند و یا اطلاعات کم دارند و یا دولت در این مدت تغییر رویه داده است و یا...
اما در مورد اخیر اگر وزیری موفق بوده است چرا در همان پستش نمی ماند و استعفا می کند و اگر ناموفق است چرا مجدداً رأی می آورد آنهم رأی نسبتاً بالا؟ اگر از آنها بپرسید اغلب خواهند گفت مصلحت مصلحت و مصلحت. مصلحت درست است ولی عقلانیت و صرفه و صلاح و تشخیص مسائل کجا می رود؟
وقتی نمایندگان در روز انتخاب وزرا، و در بحبوحه مراسم ایام اربعین با عجله به وزرای پیشنهادی می-گویند زود باش ما میخواهیم برویم کربلا؛ آیا امام حسین به این کار راضی است؟ آیا گذاشتن جلسه تا دیرهنگام شب به صلاح کشور است؟ انعکاس این مسائل در جامعه و بیرون جامعه چه تأثیراتی دارد؟
نظر شما