ادبیات به ویژه شعر امروز در مقایسه با دهه 60 هم به لحاظ کمی و کیفی و هم از لحاظ تکنیکی و هنری قویتر شده است به عبارتی دیگر، زبان شعر در دهه هشتاد به رشد کیفی و کمی بیشتری رسیده اما تاثیر و توجه به شعرها بسیار کمتر شده است چرا که ذهن انسان امروز متوجه مسائل دیگری است.
با توجه به اینکه وضعیت فرهنگی و اجتماعی با تغییراتی رو به رو شده، دیگر آن گرمی و شوری که مردم در گذشته نسبت به شعر نشان میدادند نصیب شعر نمیشود.
در دوره هشتاد ستارههای شعر نسبت به دهه شصت نیز بسیار بیشتر شدند و ما شاعران جوان بسیاری داریم که در شعر به پختگی رسیدهاند به گونهای که نمیتوان گفت کدام یک از دیگری برتر هستند. تعداد زیادی از این شاعران توجه محافل ادبی بسیاری را هم به خود جلب کردهاند و مقایسه هنری بین کار آنها اندکی دشوار و نیازمند کار تحقیقی است اما همچنان مردم از شعر دورتر شدهاند.
مخاطب شعر در عصر حاضر بسیار کم و به عبارتی مخاطب خاص است، میتوان گفت که عموم جامعه افرادی کتابخوان و شعر خوان نیستند و همین مسئله نیز مشکل آفرین است چرا که مخاطبان شعر مخاطبانی خاص میشوند و عموم جامعه هیچ گاه خود را درگیر افکار یک شاعر نمیکند و شعر به میان مردم جامعه راهی نمییابد.
نکته قابل توجه این است که همه آنچه که امروز در ارتباط با شعر و صنعت شاعری صورت میگیرد مسایلی است که مدرنیته مسبب آن است در واقع این مدرنیته است که نقش دیگر هنرها را در مقایسه با شعر پررنگتر کرده است به گونهای که امروز شاید سینما و رمان مخاطبان بیشتری نسبت به شعر داشته باشد. حتی همین مدرنیته و جریانات جامعه مدرن است که شاعر را تشویق میکند که موضوعات و مضامین خاصی را دنبال کند.
با این وجود باید پذیرفت که شعر هنوز هم مادر هنرها است اگرچه میانسال شده و جوانها از او برومندتر بالیدهاند و پر جنب و جوشتر هستند و اگرچه نمیتوان گفت که امروز شعر نسبت به سینما یا هنرهای تجسمی مخاطبان بیشتری دارد اما هنوز جایگاه خود را به عنوان اصلیترین «هنر» حفظ کرده و در جایگاه مادری بر دیگر هنرها برتری دارد اما با وجود تمام رشد و بالندگی که شعر به عنوان اصلیترین هنر از دهه 70 پیدا کرده است، احساسات شعر نسبت به گذشته کمتر شده است و دیگر آن تاثیر گذاری گذشته را ندارد در نتیجه نمیتوان انتظاراتی را که در گذشته از شعر داشت امروز نیز از این هنر آسمانی طلب نمود.
گویی شعر امروز میرود تا دنیای جدیدی را تجربه کند.
نظر شما