۱۵ نفر
۱۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۴۹
برای غربت فیلسوفی که این روزها با سایه اش سخن می گوید

پانزدهم خرداد ماه سالروز تولد دکتر رضا داوری اردکانی است. چند سال پیش که خواستیم در همین خبرآنلاین و به همین مناسبت جشن کوچکی برای ایشان تدارک ببینیم بزرگوارانه دعوت مارا پذیرفت و آمد، اما مانع از جشن شد. شاید بدسلیقگی و کج سلیقگی ما بود که فکر می کردیم با کیک و شمع می توانیم شان و منزلت بزرگی چون او را پاس داریم. مردی که همه عمرش را به خواندن و نوشتن سپری کرده و تفریحی جز پرداختن به شعر و حکمت و فلسفه نداشته دلخوشی هایش از لون دیگری است. شرح آن جلسه به یادماندنی را محمد مهاجری قلمی کرد و در همان روزها منتشر شد. من هم چیزکی نوشتم که بازهم در همان ایام منتشر شد.

در همان روزگار نشریه ای که من گردانندگانش را «روشنفکران زرد» نامیده ام چیزهایی نوشته بودند علیه آقای داوری که حقیقتا توهین به ساحت تفکر بود. یادداشتی با لحن مفتشانه که: «داوری باید پاسخگوی گذشته خود باشد.» و از همه مضحک تر این که: «حتی اگر این روزها حرف حساب می زند باید به ما جواب بدهد که چرا قبلا جور دیگری فکر می کرده.» و در نهایت هم این که: «اگر حالا به این نتیجه رسیده که حرف های قبلی اش خیلی حرف های درستی نبوده اند پس چرا معذرت خواهی نمی کند.» خب، نمی شد آن میزان از بی ادبی را بی پاسخ گذاشت. می دانستم که دکتر داوری اهل پاسخ دادن به چنین ترهاتی نیست. این شد که خودم دست به قلم شدم و...الخ. شرح آن نزاع قلمی و بعد رفتار شرم آور دوستانی را که مدعی پویایی اندیشه بودند بعدها خواهم نوشت. به تفصیل. تا بدانید و بدانند گاهی مدعیان آزادی خواهی و روشنفکری در این سرزمین تا چه اندازه می توانند مستبد باشند و دور از مهر و معرفت. بگذریم.

دکتر داوری اردکانی همین دیروز 91 ساله شد. علیرغم دشواری های ایام کهولت کماکان می خواند، اگرچه کمتر. اما هم چنان می نویسد. زیاد هم می نویسد. می خواهد نانوشته ای باقی نگذارد و اگر در این سال ها حرف مبهمی باقی مانده آن را روشن سازد و یا سوءتفاهم های احتمالی را بر طرف کند. آخرین اثرش «گفت و گوهایی با سایه ام» به تازگی منتشر شده. یکی از خواندنی ترین کتاب های دکتر در سال های اخیر. به شدت صمیمی و تا حدودی ساده تر از دیگر نوشته هایش. بر و بچه های «پگاه روزگار نو» هم مثل همیشه خوش ذوقی کرده و کتاب را آراسته و پیراسته روانه بازار کرده اند. یکی از مفاهیمی که در این کتاب بارها و بارها به آن اشاره شده مفهوم غربت است. دکتر داوری در سال های اخیر چندباری از تنهایی خویش سخن گفته است. متاسفانه این سخن هم درست فهم نشد و خیلی ها فکر کردند دکتر به تنهایی های مرسوم و معمول آدمیان اشاره می کند و پیری از راه رسیده است و این حس تنهایی را تشدید کرده است. گمانشان بر این بود که این تنهایی بار عاطفی دارد. در جای جای کتاب این تنهایی و غربت به بهترین شکل توضیح داده شده است تا اهل درد و فهم بدانند همه آن ها که می اندیشند و جسارت پرسش های اصیل از خود دارند و به مشهورات زمانه وقع چندانی نمی نهند فرجامی جز تنهایی و غربت ندارند.

و اما سروده ای که می خوانید سال گذشته در فرهنگستان علوم قرائت شد. به بهانه نقد و بررسی کتابی که حامد زارع نوشته بود. کتابی که به زندگی و آراء دکتر رضا داوری اردکانی می پردازد. این مراسم شاید یک جورهایی خداحافظی بچه های فرهنگستان علوم با دکتر هم بود. دوست داشتم فیلم این شعرخوانی را برایتان در این جا بگذارم اما متاسفانه از کیفیت چندانی برخوردار نبود. مفهوم شعر حول و حوش همان چیزهایی است که دکتر رضا داوری اردکانی درباره غربت گفته است. جالب این که یکی از همکاران دکتر در هنگام خواندن شعر مدام در حال اشک ریختن بود و در پایان به من گفت: بیت بیت این شعر وصف حال دکتر بود. این را گفتم تا بگویم دکتر داوری صرفا یک فیلسوف نیست. قبل تر هم گفته ام که اگر مستعد باشیم می توانیم از او کرامت و درویشی و بزرگی بیاموزیم. کارکنان فرهنگستان علوم دکتر داوری را عاشقانه دوست می داشتند و این عشق و علاقه را آشکارا اعلام می کردند. این را می شد از نگاه تک تک آن ها به دکتر فهمید. این شعر را تقدیم می کنم به دکتر رضا داوری اردکانی به پاس یک عمر آموزگاری و تلاش عاشقانه برای مبارزه با ابتذال در فضای مباحث نظری و همه بر و بچه های دوست داشتنی فرهنگستان علوم به پاس عشق و علاقه بی شائبه ای که به این بزرگ مرد دارند.

غریبه با غریبه ها چه می کنی؟

در این بلاد پُر بلا چه می کنی؟

بلندتر بگو، بگو نمی رسد

به گوش هیچ کس صدا چه می کنی

تو بر طریقت صفای باطنی

در این سرای بی صفا چه می کنی

تو از اهالی دل شکسته ای

میان شهر و روستا چه می کنی

تو ناخدای کشتی حقیقتی

میان این همه خدا چه می کنی

زلالی ات زبانزد فرشته ها

در این زمانه ریا چه می کنی

تمام شد زمان شاعرانگی

بزرگ مرد قصه ها چه می کنی

تو شرمساری از وجود خویشتن

در این جهان بی حیا چه می کنی

سوار از کنار تو گذشت و رفت

غبار ذره در هوا چه می کنی

اگر برادران تو رها کنند

میان گرگ ها تو را چه می کنی

تو با جفای دلبری که هیچ گاه

نبرده بویی از وفا چه می کنی

کبوتر به خون تپیده بر زمین

شکسته بال در هوا چه می کنی

تو دردمندی و به غیر مرگ نیست

برای درد تو دوا چه می کنی

میان دلقکانِ بی هویتی

که نیستند جز ادا چه می کنی

میان زمره عبوس تیره دل

که هست شغلشان عزا چه می کنی

در این مکان که آشنا غریبه است

غریبه است آشنا چه می کنی

تو در حصار مارها و افعیان

گر اژدها نشد عصا چه می کنی

تو در کجای این زمانه گم شدی

در ازدحام ناکجا چه می کنی

مسیح مُرد از فراق ایلیا

تو در غیاب ایلیا چه می کنی

فرشته ها نمی برند بعد از این

به سمت آسمان دعا چه می کنی

فنا شدن سرشت و سرنوشت توست

تو با وقوف از فنا چه می کنی

قَدَر اگر تو را به خود رها کند

رها نگردی از قضا چه می کنی

تو با ملال عالمان بی عمل

و فاسقان پارسا چه می کنی

در این زمین که خالی از مروت است

ومهر گشته کیمیا چه می کنی

به پرسشی که تا کنون کسی به آن

نداده پاسخی سزا چه می کنی

سکوت می کنی و باز می رسد

به گوش جانت این ندا: چه می کنی؟

چرا به سقف خیره مانده ای بگو

آهای باتوام آها! چه می کنی

تو ماندی و همان سئوال بی جواب

تو ماندی و دوباره با چه می کنی

کد خبر 1915900

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 20
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ناشناس IR ۰۹:۳۰ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
    5 5
    مشکل ملت ما از اول هم همین بود: قهرمان پرستی در سیاست اتوریته پرستی در اندیشه سلبریتی پرستی در فرهنگ
    • IR ۱۴:۳۵ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۸
      2 0
      خب الان این چه ربطی داشت به این یادداشت و این شعر؟ سلبریتی پرستی در فرهنگ؟ دقیقا منظورت از سلبریتی چه کسی است؟
  • کوثر IR ۱۴:۱۳ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
    8 1
    با سلام و تحیت خداوند دکتر داوری اردکانی را حفظ فرماید و به ایشان عافیت و سلامتی و طول عمر با عزت عنایت فرماید. ایشان مرد شریفی هستند و دوست داشتنی. ولله الحمد
  • سپهر IR ۱۴:۴۸ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
    11 1
    دست مریزاد جناب موسوی. شعری که در بزرگداشت استاد سروده اید زبان حال اهالی اندیشه است
  • IR ۱۴:۵۶ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
    4 6
    آقا سید عبدالجواد آن زمان که این بزرگوار به دنبال اسلامی سازی علوم انسانی بود و قدرت داشت کاش به خودانتقادی می پرداخت. امروز بدنبال بت سازی از افرادی که گذشته روشن دارند نباشید. هرچند که شجاعت ایشان در تغییر نظر و اعلام آن بسیار قابل احترام هست.
    • IR ۰۷:۲۷ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
      0 1
      امان از این نبش قبر کردن ها!
  • سعید ترک IR ۱۵:۳۴ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
    4 1
    من نه این هستم نه آن !!! جمله دکتر داوری دریکی از مصاحبه هایش . بی راه بودن در اعصار و روزگارها درد مشترک انسان های دردمند بوده است . حق سخن نه این راه !! نه آن راه !! برای اهل عمل و ابتکار منتهی به طلوع راه سوم می شود . دیگر نیازی به سخن گفتن با سایه نیست .
  • IR ۱۹:۳۳ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
    0 13
    از مباحث هایدگر آشکارشدگی است که زندگی در طبیعت(مخالفت با مدرنیسم) را موجب آشکارشدن حقیقتِ بودن میداند وتکنولوژی(از مظاهر مدرنیسم)را عامل تغییر هویت میداند و میگوید در دنیای تکنولوژیک چیزها نه آنگونه که هستند بلکه آنگونه که مورد بهره برداری قرار میگیرند نمایان میشوند همینطور معتقد به عدم اِعمال اراده انسان است که از مشخصه های مدرنیسم است و هایدگر عدم اعمال اراده را زندگی عیان مینامد.خب آقای داوری مبلغ چنین فیلسوف ضد تجددی بود اشکال ندارد حالا اعلام کند که روی گردانده و نقد های خود را و دلایل خود را منتشر کند
    • IR ۲۱:۲۱ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
      4 1
      با این کامنت عالمانه نشان دادی که نه هایدگر را فهمیده ای نه دکتر داوری را و نه مدرنیسم را. کلا خسته نباشی
    • IR ۲۲:۱۳ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
      1 0
      کامنت اصلاحی عنایت بفرمایید
    • IR ۲۲:۲۵ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
      1 2
      علمیت شما از دکتر خطاب قرار دادن یک نفر فلسفه خوانده لایح و هویدا است‌.اتفاقا یک ایراد اساسی به آقای داوری این بود که رئیس فرهنگستان بودند ولی فلسفه علم نمیدانستند. حاد مسخص شد سینه چاکانشان از خودشان در این مقوله ضعیفتر هستند
    • IR ۲۲:۳۷ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
      3 0
      این چه جوابی است که نوشتی ؟شما در همین موارد درک و برداشت خودت را بنویس.
    • IR ۰۸:۵۱ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
      0 0
      امروز والیبال ایران از برزیل باخت و در حسرت حتی یک پیروزی ماند.این شکستها همچون شکستهای تاربخی ایرانبان سرخوردگیهایی را بوجود می اورد که بدلیل احساس ناتوانی از جبران خود را بصورت متلک پرانی ردیه نویسی بروز میدهد.اخیرا دیدید تیمی که در اثر کم کاری قهرمانی را از دست داده میگوید گل آفساید بود.این دوست عزیز هم بهتر است حداقل خودی نشان دهد و ذائقه ما را با ارائه فهم خود از هایدگر شیرین کند
    • IR ۱۰:۲۰ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
      0 0
      منفی هائیکه داده میشود نشان میدهد اگر بپذیریم آنهاییکه نطر دادند هایدگر خوانده اند و باید آتها را کتابخوان قلمداد کرد چقدر ضد مدرنیته است و در واقع کتابخوانی آنها پشت درِ سنت مانده است.به این میگویند عقیده معطوف به اراده.اراده کرده است هرآنچه در گوشش کرده اند درست است و با کتابخواندن تغییرش ندهد.ممکن است بپرسید پس چرا کتاب خوانده است؟برای اینکه ژست کتابخوان بگیرد و کامنت خسته نباشید بگذارد.
  • مهدی IR ۲۱:۳۱ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
    2 2
    تو دردمندی و به غیر مرگ نیست برای درد تو دوا چه می کنی...؟!!!!! دیده بودیم بیمار دوای درد خود را مرگ بداند اما ندیده بودیم...
  • IR ۲۲:۱۸ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۶
    1 0
    برادر عزیزی که هایدگر را فهمیده ای فقط یک جمله در باره نظرات هایدگر بنویس.
  • IR ۰۰:۱۳ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
    1 0
    با این دیو صفتان شب پرست چه می کنی؟؟؟ زمام امور تو در دستشان . با این نوکیسه های بالا نشست چه می کنی ؟
  • رضا US ۰۵:۳۶ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
    0 0
    اینکه ایشون نباید مورد سوال برای گذشته ش قرار بگیره بر چه مبنایی است؟ فکر کنم هوش و ذکاوت کافی دارند که پاسخگو باشند. همه باید پاسخگو باشیم.
  • IR ۱۰:۵۳ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
    0 0
    میان دلقکان بی هویتی که نیستند جز ادا.این شعری است که به جناب ایشان تقدیم شده است.دیگران را دلقک خواندن و رفتار آنها را ادا تلقی کردن و در ابیات بالاتر خود را حقیقت دانستن آیا جایی برای تامل در آرای جنا ایشان میگذارد؟آیا آرایی که تراوش آن این مضامین است ارزش صرف وقت دارد؟
  • IR ۱۵:۵۳ - ۱۴۰۳/۰۳/۱۷
    0 0
    قلمت طلا