قدس قبله نخستین و حرم دوم مسلمانان و سرزمین اصلی میلیونها آواره فلسطینی است، اما این سرزمین مقدس که در قلب جهان اسلام موقعیت دارد، از سال ۱۹۴۸ میلادی که اسرائیل ایجاد گردید، در اشغال صهیونیست ها قرار دارد.شهر بیت المقدس و مسجد الاقصی برای پیروان سه دین اسلام، مسحیت و یهودیت حایز اهمیت و تقدس است.
در یک قرن گذشته همزمان با تلاش صهیونیست ها برای اشغال فلسطین، آنها ادعا کردند که خرابه های معبد سلیمان درست در زیر مسجد الاقصی واقع است، لذا پس از تاسیس اسرائیل و سپس اشغال بیت المقدس در سال ۱۹۶۷، تلاش های صهیونیستها برای انهدام مسجد الاقصی و ساختن معبد سلیمان بر روی خرابه های آن شدت یافت.
بر اساس این عقیده سران رژیم اسرائیل از زمان اشغال بیت المقدس، اقدامات متعددی را برای تخریب مسجد الاقصی انجام داده اند که برجسته ترین و خسارت بارترین آنها آتش زدن این مسجد مقدس در سال ۱۹۶۹ بود که این آخرین ظلمی نبود که در جریان بود هزاران سال است که فلسطین موضوع دعاوی سیاسی متعارض و وابستگی شدید مذهبی بوده است.نبردبر سر فلسطین،به خصوص در قرن بیستم به طو رغیر معمول باعث جذب افکار بین المللی و مداخله خارجی گردیده است.از طرفی تلاشهای داخلی وبین المللی برای پایان جنگ وبرقراری صلح صورت گرفته اما هیچکدام نتیجه چندان مطلوبی در بر نداشته از طرفی نیزقطعنامه های متعدد مجمع عمومی که بر حقوق فلسطینیان تاکید می ورزد به طور حتم به دلیل صلاحیت محدود این رکن صرفاجنبه توصیه دارد.
ده سال پس از مبعث رسول اکرم صلی الله علیه وآله، پروردگار یکتا، پیامبر خود را شبانه به مسجدالاقصی در فلسطین برد و از آنجا به آسمان عروج داد. علاوه بر اینکه قدس نخستین قبله گاه مسلمانان بود. در سال ۱۶ ه. ق مسلمانان فلسطین را فتح کردند و اغلب مردم این دیار اسلام آورده و در فتوحات اسلامی در شام، مصر و مغرب شرکت جستند. اصالت عربی و فتوحات مسلمانان، اثر به سزایی در سازگاری مردم این دیار با اسلام داشت. در زمان فتح قدس، هیچ یهودیای در شهر وجود نداشت چرا که به وسیله مسیحیان از ورود به آن منع شده بودند و از سویی آنان با مسلمانان شرط کرده بودند که از ورود آنها (یهودیان) به قدس جلوگیری کنند.
بدین ترتیب مسجدالاقصی، سومین حرم شریف گشت و فلسطین، به استثنای دوره اشغال به وسیله صلیبیهای قرون وسطی( ۱۰۹۹ م.)- که سرانجام به دست صلاحالدین ایوبی(۱۱۸۷ م.) آزاد شد پیوسته بخشی از خلافت اسلامی بود.فلسطین و قدس دگر بار و به دنبال اشغال فرانسویها، به رهبری ناپلئون- که توانسته بود برای مدتی کوتاه چند شهر فلسطینی را به اشغال درآورد به آغوش مسلمانان بازگشت.احمد پاشا الجزار، فرمانده شهر عکا و نیروهای [فلسطینی] تحت امر او، توانستند در سال ۱۷۹۹ م. ناپلئون را شکست داده و او را وادار به فرار کنند .
از آنجایی که بریتانیا، قصد سیطره و چنگاندازی بر منطقه عربی اطراف کانال سوئز را داشت، مصر را اشغال و یهودیان را ترغیب کرد تا ادعای بیاساس خود را مبنی بر داشتن حق بازگشت، به کوه کذایی «صهیون» در قدس و برپایی دولت در فلسطین، مجدداً مطرح کنند دولتی که حامی منافع بریتانیا در منطقه بوده و از کمکهای همه جانبه این کشور برخوردار باشد.
بریتانیا در همین زمینه، مشوق تئودور هرتسل (خبرنگار یهودیتبار اتریشی) در امر دعوت از یهودیان جهان، برای تأسیس دولت صهیونیستی در فلسطین بود و عملًا نخستین کنگره صهیونیستی در شهر پازل سوئیس(۱۸۹۷ م.) با حضور صدها تن از شخصیتهای یهودی سراسر جهان برگزار شد. در این اجلاس شرکت کنندگان موافقت کردند برای بازگرداندن یهودیان جهان به فلسطین و برپایی دولت صهیونیستی، علیه ملت و صاحبان راستین آن، تلاش کنند و در همین راستا مؤسسات مالی چندی، برای تحقق این هدف دایر کردند.
به دنبال شروع جنگ اول جهانی، بریتانیا در سال ۱۹۱۷ م. با موافقت فرانسه، آمریکا و دیگر کشورهای غربی، بیانیهای را صادر کرد و به وسیله بالفور (وزیر خارجه وقت این کشور) به روچیلد (سرمایهدار یهودی) قول داد: وطن قومی برای یهودیان در فلسطین ایجاد کند. این وعده به «بیانیه بالفور» موسوم شد. در سال ۱۹۱۸ م. (همزمان با شکست ترکیه و اشغال فلسطین بهوسیله بریتانیا)، کشورهای یادشده تلاش کردند زمینه برپایی دولت یهودی را در فلسطین مهیا سازند. در همین رابطه جامعه ملل با قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، به منظور برپایی دولت یهودی در آن موافقت کرد. بریتانیا نیز نمایندهای یهودی تبار (هربرت صاموئیل) را در سال ۱۹۲۰ م. به فلسطین گسیل داشت تا مقدمات کوچ یهودیان سراسر جهان را به آنجا فراهم آورد. بریتانیای استعمارگر به موازات این اقدام، به تجهیز و آموزش نظامی یهودیان پرداخت و زمینهای وسیعی را در اختیار آنان قرار داد تا شهرکهایی را احداث کنند.
بریتانیا پس از اطمینان از توان باندهای صهیونیستی در فلسطین و حمایت و پشتیبانی آمریکا و جهان غرب و شوروی از برپایی کشوری برای یهودیان، اعلام داشت که از فلسطین بیرون خواهد رفت و چنین نیز شد. ارتش انگلیس در ۱۹۴۸ م. پس از واگذاری مراکز و تسلیحات نظامی خود به باندهای صهیونیستی و ابقای برخی از فرماندهان در خدمت اهداف یهودیان، خاک فلسطین را ترک کرد. بن گوریون رهبر باندهای صهیونیستی، از این وضعیت سوء استفاده کرد و تأسیس کشور «اسرائیل» در سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ م. را اعلام نمود. مدتی بعد آمریکا، دولت صهیونیستی را به رسمیت شناخت و به دنبال آن اتحاد جماهیر شوروی هم چنین کرد. کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری و بعد سازمان ملل متحد، این دولت را به رسمیت شناختند.
فلسطینیان این ستم و ناروایی را نپذیرفته، به نبرد با صهیونیستها پرداختند. در این نبردها، نیروهایی از ارتش کشورهای جوامع اسلامی همانند مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق ونیروهای داوطلب اخوان المسلمین شرکت جستند لیکن به دلیل ضعف تدارکاتی و تسلیحاتی و حضور استعماری بریتانیا و فرانسه در اغلب کشورهای منطقه و خیانت برخی از رهبران،ونیز به قول استادم ضعف ایمان مسلمانان و عواملی دیگر منجر به شکست این نیروها و آوارگی صدها هزار فلسطینی گشت. به دنبال این جنگ، کرانه باختری، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطینیان و به دور از اشغالگری صهیونیستها باقی ماند لیکن کرانه باختریو قدس تابع اردن و نوار غزه تابع مصر گشت.و جامعه ای که به نام جامعه مسلمین قدم به این میدان گذاشته بود چیزهای با ارزشی را از دست داد ودیدی تازه را به نسبت خود در دنیا خلق کرد که شاید زمینه وقایع بعد از خود شد.
پس از جنگ ۱۹۴۸ م. کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلیس دولت صهیونیستی را به سلاحهای پیشرفته (هستهای، میکروبی و شیمیایی) مجهز ساختند. به رغم ناکامی، فلسطینیان، آنان دست از مقاومت و پایداری برنداشته و گروههای چریکی تشکیل دادند. این نیروها حمله به شهرها و شهرکهای صهیونیستی را در دستور کار خود قرار دادند.
آنچه شریعتمان به ما آموخته پیوستگی شانه به شانه ادعا وعمل است چه بسا ادعا ؛ حرف ؛شعار و علم حتی بدون عمل نه چیز مثبت بلکه چیزی بی فایده سمی مضربیش نباشداما سازمان ملل جمعی کسترده از انسانها با اختیارات و مسولیتی خطی :امروزه متاسفانه انچه از سازمان ملل به واقعیت دیده میشود تفاوت میان حرف وعمل است و همیشه در برسی موضوعات آن مجبوریم ذهنیت تفاوت میان تءوری وعمل را تداعی کنیم. .از جنبه نظری گرچه مبنای حقوقی این نظریه که اصل توافق و تراضی دولتهاست , موجه به نظر می رسد. واین اصل از نقطه نظر حفظ آزادی و برابری ملتها, که نفی کننده زور و تبعیض در مقیاس جهانی است , بسیار جالب می نماید, ولی با دقت در ماهیت قضیه , می توان به ضعفهای پنهان آن واقف شد. دراین مورد به چند نکته , به عنوان نمونه ,اشاره می کنیم .
دولت اسرائیل استدلال می کند, یا بهتر بگوییم از فلسفه یاری می جوید و مدعی می شود که اگر عقربه زمان به عقب برنمی گردد و شرایط بیست قرن پیش , قابل اعاده نیست . پس زمان تا ربع قرن پیش هم به عقب برنمی گردد واین امر مانند مشابه قبلی آن , مخالف با نظم و ناموس جامعه بین المللی است، زیرااگر بنابراین گذارده شود که او سرزمینهای غصب شده را بازگرداند, باید درباره بسیاری از کشورهای دیگر که سرزمینهای دیگر را به غصب و زور تصاحب کرده اند نیز همین گونه رفتار شود و در آن حال , باید نقشه سیاسی جهان را بر هم زد و نقشه جدیدی طرح نمود و اصولا در چنین شرایطی اعتبار سیستم حقوقی موجود و بالاتراز همه اعتبار سازمان ملل متحد, که از همین کشورها تشکیل شده است ,از دست خواهد رفت .
مشکل مساله فلسطین این نیست که اسرائیل قطعنامه ها و موازین حقوق بین الملل را نادیده می گیرد و با توسل به زور همه تصمیمات حقوقی را زیرپا می گذارد, بلکه مشکل اساسی آن است که سیستم حقوقی موجود قادر بر حل چنین مشکلاتی نیست , سیستم موجوداز طرفین می خواهد برای ترک مخاصمه و تامین صلح وامنیت بین المللی با یکدیگر طی قرار دادی صلح نمایند. توافق روی چه چیز,و بر کدام منافع ؟
سرانجام این بحران به یک جنگ تمام عیار در پنجم ژوئن ۱۹۶۷, متنهی شد. نگرانی از عواقب وخیم این جنگ ,ابرقدرت شوروی را بر آن داشت که سازمان ملل متحد را زیر پا فشار قرار دهد تا مساله اشغال سرزمین های جدید توسط اسرائیل در مصر,اردن و سوریه حل شود, ولی باز تنها راه حل حقوقی این بود که دو جناح باامضاء قرارداد به توافق برسند.
حتی قطعنامه شماره ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد که عالیترین محصول عادلانه سیستم بین المللی کنونی به شمار رفته است , در عین این که بر غیرقانونی بودن تحصیل سرزمین به وسیله جنگ تاکید نموده , تضمین مصونیت ارضی واستقلال سیاسی تمام کشورها در منطقه خاورمیانه از جمله اسرائیل را خواسته است واحترام و شناسایی حاکمیت , تمامیت ارضی واستقلال سیاسی همه کشورهااز جمله اسرائیل را در مرزهای امن و دوراز هرگونه تهدید واعمال زور شرط اساسی دانسته است .
این قطعنامه انسان را به یاد مثل معروف یک بام و دو هوا می اندازد.اگر تصرف سرزمین به وسیله جنگ واعمال نیروی نظامی محکوم است چگونه از کشورهای همجوار فلسطین خواسته می شود که الزاما باید حاکمیت , تمامیت ارضی واستقلال سیاسی اسرائیل را آن هم در مرزهای امن , که هیچ گاه مورد تهدید قرار نگیرد, قبول نمایند؟
نظر شما