1. کسانی که در او ذوب هستند.
2. کسانی که وی را از زاویه اصولگرایی قبول دارند.
3. تکنوکراتهایی که در نقش کارگزار عمل میکنند.
البته هواداران و رأیدهندگان به آقای احمدینژاد شقوق دیگری نیز دارند که به دلیل بیارتباطی با بحث حاضر، در اینجا مطرح نمیشوند. ضمناً این تقسیمبندی به معنای آن نیست که گروه اول و سوم اصولگرا نیستند یا اصولگرایانی در میان آنان یافت نمیشوند بلکه تقسیمبندی حاضر، ناظر به خاستگاه یا نقطه عزیمت هر گروه است. مثلاً ملاک گروه اول منویات شخص آقای احمدینژاد است. به عبارت بهتر، ملاک آنان آقای احمدینژاد است نه تفکر یا خاستگاه ایشان، یعنی به فرض محال اگر روش، منش و حتی بینش آقای احمدینژاد با چارچوبهای تفکری اصولگرایی مغایرت یابد آنان بدون آن که لحظهای تردید کنند آقای احمدینژاد را ترجیح میدهند. اما گروه دوم، اگر با آقای احمدینژاد همراهی دارند به جهت آن است که او را مصداق کاملتری از اصولگرایی میدانند و حمایتهای صریح و ضمنی رهبر معظم انقلاب را نیز دلیل یا قرینهای مؤثر و موجه برای این حمایت خود میدانند. این گروه ابایی ندارند از این که با برخی سیاستهای رئیسجمهور همراهی نکنند و حتی انتقاد خود را علناً به زبان آورند. حضور زنان در ورزشگاهها، کماعتنایی به روحانیت و مرجعیت، اظهارات جنجالی نزدیکان رئیسجمهوری بهویژه درباره رژیم صهیونیستی، ماجرای آقای کردان، اهانت به چهرههای نظام حتی اگر از زاویه اصولگرایی یا میزان تطابق با دیدگاههای رهبری مورد نقد باشند، سرمایهدار بودن برخی وزرا، قانونگریزی و بیتوجهی به مجلس، بیتوجهی به اصل تفکیک قوا، مخالفت با گشت ارشاد، بیمبالاتیهای فرهنگی مغایر نظر رهبری و. . . از آن جملهاند.
تکلیف گروه سوم نیز معلوم است. این گروه در همه تیمهای اجرایی حاضرند و وابستگی ایدئولوژیک ندارند و طرفین میدانند که اگر هم عهد اخوتی بسته شده، موقتی است و طرفین در قالب یک بازی برد - برد، منفعت خود را میبرند.
پیشبینی میشود در کابینه بعدی و سازمانها یا شرکتهای پایین دستی ولی مهم، سهم و نقش گروه اول و سوم افزایش یابد زیرا یکی از مشکلاتی که رئیسجمهور در کابینه نهم داشت، تردید، مکث یا به زعم وی، اهمال مدیران ارشدی بود که کاملاً تابع او نبودند و بعضاً با سایر مراکز قدرت یا سایر احزاب و شخصیتهای اصولگرا نیز هماهنگیهایی داشتند. این گروه در شرایطی که آقای احمدینژاد به دنبال سرعت عملیاتی کردن ایدههای خود است ترمز تلقی میشوند و باید یا به گروه اول بپیوندند و یا جای خود را به ذوبیون یا نیروهای عملیاتی بدهند که - خواهیم دید - خواهند داد.
گروه اول و گروه سوم در قالب یک تکنیک تبلیغاتی، هرگونه نقد دولت را به نقد رئیسجمهور تعبیر میکنند و آن را نیز ضدیت با ولایت فقیه قرینهسازی میکنند که هر دو مقدمه، اشتباه و غیرمنطقی است. این تکنیک و هیجانی نگاه داشتن فضا سبب میشود گروه دوم نیز در این موج قرار گیرند و احتمال گریز از مرکز کاهش یابد.
گروه اول همچنین تلاش دارد اصولگرایی را مساوی آقای احمدینژاد معرفی کند تا طیف گسترده اصولگرایی (از حامی تا منتقد رئیسجمهور) به یک قرائت منحصر شود و گروه منتقد، اجباراً به یکی از دو واکنش تن دهد: یا در طیف حامی هضم شود تا از سر اعتقاد، اعتیاد یا واهمه، تسمیه اصولگرایی را از دست ندهد و یا از سر استیصال یا شجاعت، بار هجرت ببندد و از خانه خود عزیمت کند تا جناحی جدید را بنیان نهد و با استناد به این که «واقعیت در گرو الفاظ نیست» دل خوش دارد و اصولگرایی ناب و ریشهدار را به خود نسبت دهد، حتی اگر تابلویی دیگر داشته باشد.
نظر شما